آقای حجازی به من پیغام داد که نسبت به انعکاس مطالب آقای خاتمی تحفّظ کنید، آقا نظر دارند. من نامه ای را خدمت آقا نوشتم. یک درددل صمیمانه ای با ایشان کردم؛ روز بعدش در بیت دیدم که آقا وقتی می خواستند بروند اندرون من را دیدند و گفتند من هم مثل تو نرم هستم ولی دلم به نرمی تو نیست.

 

گزیده ای از اظهارات حجت الاسلام دعائی در گفتگوی عصر حیرت درباره مصباح، خاتمی، امام موسی صدر و… در ادامه می آید:

مرحوم آقای مصباح یک روحانی آگاه به زمان و با احساس مسئولیت برای مبارزه با شرایط حاکم بر کشور در زمان شاه بودند. ایشان در زمینه التقاط به قدری وسواس و حساسیت داشت که حتی نوآوری های مرحوم شریعتی را بر نمی تابید و آنها را انحرافی می دانست.

در مدرسه حقّانی که به عنوان یکی از مدرسین برجسته مدرسه بودند به این نتیجه رسیده بودند که حرکت مرحوم شریعتی موجش دامن طلاب حقّانی را هم گرفته و در بعضی موارد تهدید کردند که اگر ادامه پیدا کند من دیگر مدرسه نخواهم آمد. این باعث موجی در مدرسه شد و از آقای بهشتی خواستند که ایشان حکمیت کند. آقای بهشتی مخالفان و موافقان را جمع کردند و حرف های همه را گوش کردند. قضاوت نهایی شان حمایت از آقای شریعتی بود. در نتیجه آقای مصباح ناگزیر از خروج از مدرسه شدند.

در این ایام من نجف بودم آقای مصباح نامه ای را برای امام نوشتند و نگرانیشان را از موج جدید و نگرانی دیگرشان را از تصمیمی که در مدرسه حقانی گرفته شده بود برای امام گزارش کردند. من نامه را محضر امام بردم. آقای مصباح بعدش پیغام دادند که پاسخ امام را می خواهم. من نزد امام رفتم و به ایشان گفتم که آقای مصباح منتظر پاسخ هستند. امام آهی کشیدند و فرمودند که این بزرگواران به عالم و آدم شک دارند

نصیری: بعضی ها معتقدند که امام برخورد تندی با نهضت آزادی داشتند و اگر مثلا با ملایمت و مدارای بیشتری بود، بهتر بود.
دعایی: ببینید اصلی که امام به آن اعتقاد داشتند اصل مقاومت در مقابل آمریکا بود ریشه اصلی مشکلات ایران و منطقه را دولت آمریکا می دانستند، و هر نوع مماشات و تنازل را در آن رابطه بر نمی تابید و به همین دلیل حرکت لانه ی جاسوسی را امام تایید کردند.

دعایی: در یک موقعیتی هم با اطلاع حضرت امام در یک بهره گیری از امکانات آمریکایی ها ما یک تاکتیکی را دنبال کردیم. جریان مک فارلین که منجر به گرفتن فاو شد. قهرمان این بهره گیری و هوشمندی مرحوم آقای هاشمی بود و امام آقای هاشمی را قبول داشت
نصیری: یعنی جریان مک فارلین با همراهی با امام بود ؟
دعایی: قطعا امام گفته بودند. مذاکره غیر از ایجاد سازش و تسلیم هست. افراد زیادی بودند که اینها به عنوان رابط بین آمریکا و ایران بودند پیغام می آوردند و پیغام می بردند

خاطره دیگری بگویم از نقشی که امام موسی صدر در مسائل فرهنگی داشت. آقای صدر رفته بود به مصر، همزمان با حضور ایشان در آنجا خانم فیروز هم از خوانندگان خوشنام و عفیف و معتبر لبنانی و مسیحی آنجا حضور داشته و یک کنسرتی اجرا می کرده. آقای صدر برای جذب او و تاثیر روانی در او نامه ای برای او می فرستد و می نویسد من خبر نداشتم که شما در اینجا کنسرت اجرا می کنید اگر مطلع بودم می آمدم در برنامه شما شرکت می کردم. این نامه خیلی تاثیرگذار بود. خانم فیروز بلند شد به اتفاق گروهش رفت در هتلی که آقای صدر بودند و برای ایشان یکی از زیباترین و ماندگارترین کنسرت ها را در رابطه با فلسطین اجرا کرد.

بعد از فوت حاج آقا مصطفی مرحوم آقای خوانساری به عراق مشرف شده بود همزمان هم مرحوم آقای رضا صدر برادر امام موسی صدر هم مشرف بود. آقا رضا صدر اصرار داشت که آقای خوانساری به دیدن امام برود یا امام بیایند دیدن آقای خوانساری. امام نپذیرفتند. مبنای ایشان این بود که آقای خوانساری در مبانی نظری خودشان نسبت به ارتباط با دربار و رژیم شاه نظرشان مساعد است و ما به ایشان احترام می گذاریم. من هم در مقابل ایشان هستم، اگر ایشان بیایند دیدن من در آن مبنایی که ایشان انتخاب کرده که با دربار رابطه داشته باشد خلل ایجاد می شود. آنها به ایشان می گویند که چرا رفتید؟ و اگر من بروم دیدن ایشان من نسبت به این مبنای ایشان تایید کرده ام. بنابراین اجازه بدهید نه من بروم نه ایشان بیایند.

دعایی: من به آقای خاتمی عشق می ورزم و ارادت دارم
نصیری: شما برای ایجاد الفت مجدد بین ایشان و نظام کاری نکردید؟
دعایی: یک دفعه آقای حجازی به من پیغام داد که نسبت به انعکاس مطالب آقای خاتمی تحفّظ کنید، آقا نظر دارند. من نامه ای را خدمت آقا نوشتم. یک درددل صمیمانه ای با ایشان کردم؛ روز بعدش در بیت دیدم که آقا وقتی می خواستند بروند اندرون من را دیدند و گفتند من هم مثل تو نرم هستم ولی دلم به نرمی تو نیست. این را تایید عاطفی ضمنی کردند. یعنی من را درک کردند که من بعد از آن سعی کردم که مطالب آقای خاتمی را منعکس کنم تا اینکه بعدا متاسفانه به شرایط جدید برخوردیم

یکی از کسانی که اصرار داشت که این الفت تکرار و ایجاد شود، مرحوم آقای سلیمانی بود ایشان به من گفت حاج آقا کارهایی که کردید باز هم دنبال کن؛