من همراه با دیگر نمایندگان خانوادههای افراد مفقود شده، با «عمران خان»، نخستوزیر پیشین که پیش از به قدرت رسیدن، از منتقدان این موضوع بود، ملاقات کردم. به نظر میرسد عمران خان اکنون یک ببر بیدندان است.
به گزارش گروه بینالملل صبح ما به نقل از گاردین، من پس از ربوده شدن پدرم، «دکتر دین محمد بلوچ»، از بیمارستانش در خضدار، بلوچستان پاکستان در ۲۸ ژوئن ۲۰۰۹، شروع به اعتراض کردم. اکنون من تبدیل به یک فعال شدم و صدایم را علیه جنایت شنیع ناپدیدشدن اجباری بلند کردم: بیش از ۵ هزار نفر در بلوچستان مفقود شدهاند.
در ۱۳ سالی که پدرم را به اسارت گرفتند، بیشتر در خیابانها و در مقابل انجمنهای مطبوعاتی روزنامهنگاران در سرتاسر پاکستان وقتم را با عکسی در دست و با یک سؤال ساده: «پدرم کجاست؟ جرم او چیست؟» گذراندم.
ناپدیدشدن اجباری در استان زادگاهم موضوعی چندین دههای است، از زمانی که جنبش ملیگرایی بلوچستان در اوایل دهه ۲۰۰۰ آغاز شد.
در سال ۲۰۱۴، من همراه با سایر بستگان افراد مفقود شده، دو هزار کیلومتر را طی ۱۱۶ روز از کویته تا اسلامآباد، پایتخت راهپیمایی کردیم.
بهعنوان یک نوجوان ۱۵ساله، با پاهای ورم کردهام، فکر میکردم رفتن به پایتخت باعث میشود صاحبان قدرت کمی رحم کنند. من اشتباه میکردم.
مادرم نمیداند بیوه است یا هنوز متأهل است. ما سزاوار این هستیم که حقیقت را بدانیم، چه پدرم زنده باشد یا مرده.
اگر پدرم زنده است باید آزاد شود یا به دادگاه معرفی شود. اگر او کشته شده است، باید به ما مدرک ارائه شود.
من ۱۳ سال از عمرم را در این مبارزه صرف کردهام تا حقیقت را بدانم، اما هرگز بهاندازه این تظاهرات مسالمتآمیز اخیرمان در کراچی مورد تحقیر، ضرب و شتم و آزار لفظی قرار نگرفتم.
پلیسی بهزور دستم را و پلیس دیگری گردنم را گرفت. احساس میکردم استخوانهایم قرار است بشکنند.
به خواهرم «مهلب بلوچ»، سه سیلی زدند. بختاور، یکی از فعالین همکار که در حال فیلمبرداری بود، تلفنش توسط پلیس ربوده شد. او را به کنار جاده کشیدند. همه اینها در دوربین ثبت شد و ویدئو به طور گسترده به اشتراک گذاشته شد.
پلیس پس از انداختن ما به درون ون، ما را مسخره کرد. به ما اخطار داده شده بود که اعتراض نکنیم وگرنه ما را بیشتر کتک خواهند زد.
پلیس به من گفت: فکر میکنی رهبر هستی و در خط مقدم قرار داری. ما درس عبرتی به تو خواهیم داد.
روسریهایمان را برداشتند. مأموران ما را تهدید کردند و به یکدیگر گفتند: وقتی شلوارهایشان را درآورند، دیگر دست از اعتراض برمیدارند. آنها ما را زنان بیآبرو خطاب کردند و ما را متهم کردند که برای کسب شهرت و حضور در رسانهها اعتراض میکنیم.
حدود ساعت ۲ صبح آزاد شدیم.
دولت و سازمانهای امنیتی با سیاست «کشتن و تخلیه» به جنبش جداییطلب پاسخ داده و دانشجویان، وکلا، پزشکان، فعالان سیاسی و هواداران آنها را بهزور ناپدید میکنند.
سال گذشته، من همراه با دیگر نمایندگان خانوادههای افراد مفقود شده، با «عمران خان»، نخستوزیر پیشین که پیش از به قدرت رسیدن، از منتقدان این موضوع بود، ملاقات کردم. به نظر میرسد عمران خان اکنون یک ببر بیدندان است.
«شیرین مزاری»، وزیر حقوق بشر او، لایحهای را علیه ناپدیدشدن اجباری ارائه کرد. طنز ماجرا این بود که خود لایحه گم شد.
اکنون، پس از کنار گذاشته شدن از قدرت، حزب عمران خان بار دیگر ناپدید شدنهای اجباری را محکوم میکند.
«مریم نواز»، معاون رئیس حزب مسلم لیگ نواز پاکستان که در آن زمان حزب اصلی گروه مخالف بود، سال گذشته به دیدار ما آمد و از عمران خان بهخاطر وعدههای دروغش انتقاد کرد. او به ما اطمینان داد که اگر حزب او به قدرت برسد، اقدامی انجام خواهد داد.
«شهباز نواز»، اکنون نخستوزیر است، اما آنها در برابر نهادهای امنیتی درمانده به نظر میرسند.
سازمانهای زنان در پاکستان صدای خود را برای زنان بلوچ و خشونت علیه ما بلند نمیکنند. این غمانگیز است.
ما از خانوادههای محترمی هستیم و از تظاهرات کردن در خیابانها خوشحال نیستیم. مردان ما مفقود شدهاند، به همین دلیل است که زنان بلوچ، از یک استان محافظهکار، برای اعتراض از خانههای خود بیرون میآیند.
من هم ترجیح میدهم مانند دیگر زنان جوان روی حرفهام تمرکز کنم. اما اگر پدر، شوهر یا برادر شما مفقود شده باشد، چگونه میتوانید؟
به دلیل وجود یکیک بمبگذار انتحاری زن به نام «شری بلوچ» در ماه آوریل، از آن زمان تاکنون دولت فعالان، دانشجویان و زنان را سرکوب کرده و گفته است که ما همه تروریست هستیم.
ما با اینگونه فعالیتهای خشونتآمیز کاری نداریم. ما از خشونت حمایت نمیکنیم.
من چیزی غیرقانونی نمیخواهم. ناپدیدشدن اجباری غیرقانونی است. من فقط میخواهم پدرم برگردد.
آیا من خواسته غیرقانونی دارم؟ دولت ممکن است پس از حمله آن زن ما را تروریست معرفی کند، اما ما اینطور نیستیم. ما معترضان مسالمتآمیز هستیم. ما هر لحظه از هر روز رنج میکشیم.
ترجمه: گلناز سادات غفاری