مردم قیم امور نمیخواهند و خودشان بهتر از هرکس میدانند باید بهچه کسی رای دهند اما اگر قرار باشد انتخاب آنها از پس ممیزیها باشد، داستان انتخابات میرسد بههمین جایی که امروز رسیده است.
به گزارش صبح ما، چیزی به انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ باقی نمانده است، طی روزهای گذشته و آینده کسانی که احساس میکنند توانایی نشستن بر صندلی ریاستجمهوری را دارند با حضور در ساختمانِ خیابان فاطمی شناسنامههای خود را مقابل دوربینهای خبرنگاران میگیرند و در حالی که هنوز از وزارت کشور خارج نشده چهارتا شعار هم میدهند که آمدهایم به مردم خدمت کنیم، خادم این ملت باشیم، آمدهایم که بگوییم میتوانیم، غافل از اینکه سیاست بهویژه جایگاه ریاستجمهوری عرصه موفقیتهای اثبات شده است نه آرزوهای محقق نشده، جایی نیست که اشخاص با شعار ما می توانیم، خواب و خیال موفقیت در سر بپرورانند.
رئیس جمهور همانطور که از نامش پیداست قرار است به جمهور مردم خدمت کند. اگر قرار بود کسی در قامت ریاستجمهوری بهفکر منافع اقلیتی اقتدارگرا باشد که بودهاند کسانیکه چنین کردند، نامش را میگذاشتند ستاد تامین منافع اقتدارگرایان، کسیکه دست و پایش از فشارها، تشرها و تهدیدها بلرزد و منافع مردم را وجهالمصالحه بودن در قدرت قرار دهد، همان بهتر که نباشد و نیاید.
آنها فراموش کرده اند، آنچه به رئیسجمهور هویت میدهد، مردم هستند، آرای مردم و انتخاب آنهاست که مشخص میکند کدام اندیشه و ریشه باید دایرمدار عرصه موجود باشد، اگر قرار است اقلیتی الیگارشی که دائم قدرت را به هم تعارف میزنند بیایند و بروند دیگر مردم و انتخابات معنا ندارد.
مردم قیم امور نمیخواهند و خودشان بهتر از هرکس میدانند باید بهچه کسی رای دهند اما اگر قرار باشد انتخاب آنها از پس ممیزیها باشد، داستان انتخابات میرسد بههمین جایی که امروز رسیده است.
اگرچه در سالهای گذشته مردم تصمیم گرفتند با ایده پایین آوردن سطح مطالبات همچنان کنشگری داشته باشند، اما امروز جامعه میداند عدم موفقیت ناشی از مشکلات ساختاری کشور است. چنانچه میداند تا پله اول قدم گذاشته نشود، رسیدن به پله آخر خیالی باطل است. با این وجود، فقدان پاسخ از سوی نظام در خصوص حل مشکلات ساختاری سبب شده بخش وسیعی از مردم لحظه به لحظه از نظام فاصله بگیرند، گوییکه اینها چیز دیگری میخواهند و آنها چیز دیگری تحویل میدهند.
دلسردی بخش قابل توجهی از مردم نسبت به جریان انتخابات به دلیل همین نادیده گرفته شدن مطالبات است، چرا که سالهای گذشته بههنگام برگزاری انتخابات، جامعه تا این اندازه منجمد از هیاهوهای انتخاباتی نبود. فراموش نکنیم که امید به اصلاح سبب شده بود آدمهای شهر با هر ایده و انگیزهای که داشتند، سطح مطالبات خودشان را در یک جمعبندی با نوشتن نام فرد مورد نظر بهگوش صاحبان قدرت برسانند.
امروز آنها وقتی میبینند گوش شنوایی وجود ندارد، چهکار باید انجام دهند؟ آیا وقتی رئیسجمهوری که انتخاب می شود نمیتواند قدم از قدم در حل مشکلات اساسی جامعه بردارد، این سبب دلسردی مردم نمیشود؟ آیا وقتی مردم احساس میکنند کسی که حرفشان را بلند فریاد میزند با احتمال بالای رد صلاحیت، نمیتواند در رقابتی منصفانه به قدرت برسد، بیحوصله، بیانگیزه و بیتوجه به رفت و آمدهای ساختمان پاستور نمیشوند؟
امروز جانِ کلام مردم بهویژه طبقه متوسط که بخش وسیعی از احتماع را تشکیل می دهند، مشخص است. آنها مطالبه ای جز اصلاح مشکلات ساختاری ندارند، قطعاً کاندیداهایی که با جرأت و جسارت، صادقانه همراه با مردم فریاد تلاش برای حل این مشکلات را سرمیدهند نمایندگان واقعی مردم هستند. این اشخاص باید بتوانند در رقابتی منصفانه خودشان را در برابر رای مردم قرار دهند تا این مردم باشند که تعیین کنند سرنوشت انتخابات چگونه رقم بخورد نه اقلیتی خاص از یک جناح مشخص.
اگر نمیخواهیم چهار سال آینده دوباره حرفهای امروز را تکرار کنیم، گردانندگان انتخابات باید به این خواست ها و انگیزه های ایجاد شده برای اصلاح احترام بگذارند و مانع ورود کسانی نشوند که در پی حل و فصل بنیادی مشکلات موجود هستند. چه بسا دیر هم شده است، شاید باید مطالبه بهحق امروز را در انتخابات گذشته و یا حتی پیشتر مطرح میکردیم و زودتر شروع میکردیم.
اصلاحات هیچ معنایی جز بهبود وضعیت موجود از طریق شناسایی مشکلات بنیادی ندارد، و مسلما گامی از پس گام دیگر برداشتن، ماندن و درجا زدن معنای اصلاح امور و اصلاحات نیست.