نظام جمهوری اسلامی نیازمند تجدید نظر در بسیاری از سیاستها و مواضع است اما پیش و بیش از آن نیازمند تجدیدنظر در نگاه به شهروندان و نحوه تعامل با آنان است.
محسن آرمین نوشت: در زشتی و محکومیت جنایت کشتار نمازگزاران در شاه چراغ شیراز ذرهای تردید نمیتوان کرد. اما. مهمتر از این جنایت نحوه عملکرد سیاسی تبلیغاتی حاکمیت در قبال آن است. طی روزهای اخیر این حادثه تلخ تقریباُ به محور تمام برنامهّ شبکههای تلویزیونی و ایستگاههای رادیویی جمهوری اسلامی حتی برنامه های کودک تبدیل شده است.
آرم ایران تسلیت بر گوشه تصویر همه شبکههای سیما نقش بسته و درهر برنامهای فارغ از موضوع برنامه گویندگان و مجریان سخن خود را با محکومیت این حادثه و تسلیت به ملت ایران آغاز میکنند. حدود دو هفته قبل در مسجد مکی زاهدان و خیابانهای اطراف آن تعداد زیادی از هموطنان نمازگزار ایرانی بلوچ کشته شدند اما آن فاجعه هولناک جز خبری کوتاه در بخشهای خبری صدا و سیما هیچ سهم و انعکاسی نداشت.
مقایسه نوع مواجهه رسانه ملی با دو فاجعه شیراز و زاهدان تصویری نمادین از مهمترین و کانونیترین مشکل در سطح اداره کشور به نمایش گذاشته است.
این تصویر نمادین با آشکارگی تمام از تفاوت فاحش موضع و رفتار حکومت با شهروندان ایرانی حکایت دارد. درحالی که کرد و فارس و ترک و بلوچ و ترکمن و … شهروندان این کشور هستند اما ظاهراً نگاه مسلط در صدا و سیما برخی را شهروندتر و برخوردار ازحقوق برتر می داند. ظاهراً در نظر سیاستگزاران تبلیغاتی سیاسی کشور خون برخی شهروندان رنگینتر است.
به گمانم مشکل اصلی ایران این نگاه تبعیض آمیز در اداره کشور است. نگاهی که برخی را به خود نزدیکتر میبیند و برخی را دورتر. جان نمازگزار شاه چراغ شیراز را محترمتر از نمازگزار مسجد مکی زاهدان می بیند، نگاهی که شهروندان را برحسب مذهب و قومیت و تفکر سیاسی و علایق فرهنگی و نحوه زیست درجه بندی میکند.
برخی را به خود نزدیکتر و محرمتر و برخی را دورتر و بیگانهتر میپندارد. نگاهی که مشارکت همه شهروندان فارغ از فرهنگ و دیدگاه سیاسی و تعلقات قومی و مذهبی در اداره کشور را برنمی تابد. نگاهی که طرفدار نظارت استصوابی نه تنها در عرصه رقابت سیاسی حتی درسطح مشارکت اقوام و مذاهب است، نگاهی که اگر نیک بنگریم علت العلل تمامی معضلات و بحرانهای جاری کشور است و اعتراضات و ناآرامیهای جاری تنها یکی از جلوهها و البته نگرانکنندهترین نتایج آن تا کنون است.
منصفانه باید بر این نکته تأکید کرد که این نگاه بیش از آن که قوم محور باشد قدرت محور است، بدین معنا که محترم بودن حقوق و جان و مال شهروندان بیش از هرچیز تابع مصلحت سیاست و قدرت است. لذا همان تبعیضی را که در رفتار رسانه ملی در قبال فاجعه شیراز و زاهدان می بینیم عیناً در رفتار رسانه ملی در قبال کشته شدن یک بسیجی و یک جوان معترض عیناً مشاهده میکنیم.
اما مگر خدای آفریننده شیرازی و زاهدانی و بسیجی و دانشجوی معترض فرق دارد؟ یاخون یکی رنگینتر از دیگری است یا آنها با حقوقی متفاوت آفریدهشدهاند؟ اگر چنین نیست که نیست، چرا این نگاه جای خدا نشسته و میزان برخورداری شهروندان از حق را تعیین میکند؟ اگر حاکمان باور داشتند جنایت جنایت است چه در زاهدان و چه در شیراز، اگر زشتی جنایت و نقض حقوق شهروندان را همواره ذیل مصلحت سیاست و قدرت نمیدیدند، بی تردید کشور امروز حال و روز دیگری داشت.
دردمندانه از سر شفقت و در عین حال نگران باید گفت این نگاه کشور و نظام را به ناکجا آبادی خواهد برد که ایران و ایرانی از آن متضرر خواهند شد.
نظام جمهوری اسلامی نیازمند تجدید نظر در بسیاری از سیاستها و مواضع است اما پیش و بیش از آن نیازمند تجدیدنظر در نگاه به شهروندان و نحوه تعامل با آنان است که ریشه تمامی آن سیاستها و مواضع غلط وناکارآمد کنونی محسوب میشود. در سطح اداره کشور به شدت نیازمند توصیه سهراب هستیم: چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.