از آنجا که در این دو مورد اطلاعات کافی ندارم، نمیتوانم اظهارنظری کنم، ولی گمان میکنم که از طرف ایران در چارچوب برجام مسأله حل شده است و مذاکرهکنندگان موظف به امضای آن هستند. شواهد برای درستی این تحلیل زیاد است که برای جلوگیری از طولانی شدن از ذکر شواهد اجتناب شد.
عباس عبدی نوشت: حدود یک ماه پیش نوشتم که ایران آماده امضا کردن توافق است. برای این ادعا دلایلی داشتم. ده روز پیش دعوت کلاب «نگاه دوم» برای تشریح این تحلیل را پاسخ مثبت دادم. حدود ۴۵ دقیقه تحلیل خود را بیان کردم، متأسفانه به عللی ضبط نشده است. در واقع چون گفتگوها طولانی شد، بخشی از ابتدای جلسه پاک شده است. در اینجا میکوشم که مختصر و مفید آن تحلیل را تقدیم کنم.
یکی از محورهای اصلی ضدیت نواصولگرایان با روحانی، توافق برجام بود. این ضدیت در اصل از جانب تندروترین جناح نواصولگرایان رهبری و هدایت میشد. با خروج ترامپ از برجام موضع مخالفان قویتر هم شد. سایر اصولگرایان گر چه با چنین شدتی مخالف برجام نبودند، حتی میتوان گفت موافق هم بودند، ولی به علت همسویی تاکتیکی و موقتی در زدن روحانی، با تندروها یا همراهی کردند یا سکوت پیشه نمودند.
طولانی و مزمن شدن این مخالفتها، کمکم آنان را به این باور رساند که واقعاً هم برجام مفید نیست و شر است یا اگر هم توافق هستهای مفیدی وجود دارد، تیم سازشکار ظریف قادر به انجام آن نیست، و این نیازمند حضور ما در دولت است.
به همین علت از زمانی که معلوم شد بایدن به کاخ سفید میرود و احتمال احیای برجام وجود دارد دست به کار شدند و در اولین گام قانونی را با عنوان غلطانداز، «اقدام راهبردی برای لغو تحریمها» در آذر ماه سال ۱۳۹۹ از تصویب گذراندند و در عمل مانع از این شدند که بایدن پس از ورود به کاخ سفید، به برجام برگردد و این قانون بسیار زیانبار بود.
در نتیجه با آمدن بایدن، مذاکرات برای احیای برجام با ملاحظه شرایط جدید آغاز شد ولی نواصولگرایان که منتظر تحویل گرفتن کلید پاستور بودند رضایت ندادند که گروه ظریف، کار را تمام کند و حداقل این بار را از دوش آنان بردارد.
چرا آنان مخالف نهایی شدن برجام بودند؟ دو علت داشت. اول اینکه گمان میکردند دولت روحانی ضعیف برخورد میکند و اگر خودشان جلوی آمریکاییها بایستند، آنان امتیازات قابل توجهی فراتر از برجام میدهند.
دوم اینکه پس از رفتن ترامپ تحریمها عملاً شل شد، حداقل در فروش نفت چنین بود و صادرات نفت از همان بهمن سال ۱۳۹۹ از روزانه ۳۰۰ هزار بشکه به بیش از یک میلیون بشکه رسید. پس قدری از مشکلات نیز از این طریق حل و از اهمیت رفع تحریمها کاسته شد.
ضمن اینکه به دلیل طولانی شدن مخالفت با برجام نفی آن به یک شعار ضمنی و یا باور و اعتقاد قلبی و حتی حیثیتی برای آنان تبدیل شده بود.
با این رویکرد وارد پاستور شدند و از موضع بالا و بیخیالی، مذاکرات را با تأخیر آغاز کردند، و خواستند به طرف مقابل بگویند که عجلهای ندارند، لذا ۵ ماه بعد پای میز مذاکره رفتند.
در این فاصله یک اتفاق مهم نیز رخ داد. آقای رییسی با رأی نه چندان زیادی آمد، لذا محبوبیت وی چشمگیر نبود، همزمان نیز وضع کوید-۱۹ و کشتار آن شدید بود، مردم هم از نداشتن واکسن عصبانی بودند، ولی با آمدن دولت جدید واکسنها رسید و با سرعت واکسیناسیون شد و شدت مرگ و میر کم گردید و طی ۶ ماه به حداقل و در ادامه به صفر رسید و این موجب افزایش محبوبیت رییسی شد.
در واقع یک افزایش محبوبیت پس از انتخابات رخ داد که امری طبیعی است و بسیاری از مردم به نتایج هر انتخاباتی خوشبین میشوند و این قاعده کلی است. علت دوم نیز بهبود وضع واکسیناسیون و کم شدن بیماری کوید-۱۹ بود که اثر مهمتری داشت. این دو مسأله موجب شد که نوعی غرور هم در ادبیات و گفتار مقامات رسمی دیده شود.
جالبترین آن وعدههای خود را بیشتر هم کردند از جمله با اضافه کردن تعداد ایجاد شغل از یک میلیون شغل در سال که در انتخابات گفته بود را در آبان ۱۴۰۰ به ۱٫۳۲۰ میلیون شغل در سال رساندند.
در نتیجه این وضع رفتار گروه مذاکرهکننده هم در داخل و هم در وین از موضع استغنا و بالا بود و عملاً نوعی اتلاف وقت نیز محسوب میشد، تا همزمان با پیشرفت در فعالیتهای هستهای طرف را به توافق بهتر ترغیب کنند.
این وضع ادامه یافت تا آنکه دولت درگیر قانون بودجه شد. مسأله کوید-۱۹ کمکم به حاشیه رفت و به فراموشی سپرده شد. به جایش قانون بودجه اولین آزمون جدی بود. در کنار آن تقاضاها برای افزایش حقوق و دستمزدها، سپس آغاز گران شدن کالاها از راه رسید.
هنگامی که دولت وارد سال ۱۴۰۱ شد، روشن گردید که موضوع تأمین بودجه خیلی سختتر از آن است که گمان میکردند. در نتیجه زمزمه حذف ارز ۴۲۰۰ آغاز شد و در نهایت در بهار امسال این اتفاق افتاد.
در نهایت ۹ ماه از حضور دولت گذشت ولی تقریباً هیچکدام از شعارهای اصلی آنان در اقتصاد محقق نشد که عقبگرد هم داشت. تورم که قرار بود نصف و تکرقمی شود، رکورد زد، اشتغال نه تنها زیاد نشد که کمتر هم شد، از سرمایهگذاری و رشد تولید هم خبری نبود. در ابتدا بارها گفتند اقتصاد را به برجام گره نمیزنند ولی کم کم این شعار هم کنار گذاشته شد.
بیدرایتی برخی از وزرا نیز کار دست آنان داد و با افزایش ۵۷ درصد حقوق کارگران، همه را دچار بحران کردند، بازنشستگان تأمین اجتماعی هم وارد میدان شدند. خلاصه اینکه معلوم شد اقتصاد کشور را به برجام گره نزدن چه تبعاتی دارد. از همه بدتر اینکه هیچ چشمانداز روشنی برای حل تورم و اشتغال و رشد اقتصادی وجود ندارد.
افزایش بیش از اندازه مالیات و گران کردن کالاهای عمومی نیز مردم را عصبانی میکند، قیمت ارز هم حدود ۲۰ درصد در دوره مذکور گرانتر شده بود، و نظام بانکی با تحولی چشمگیر مواجه نشده است. هزینههای دولت هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد، از طرح جوانی خانواده تا پرداخت یارانهها، جملگی موتور نقدینگی را روشن کرده است.
فقدان دسترسی به منابع ارزی حاصل از برجام مشکل دیگری را نیز برای ایران ایجاد کرد، و آن تضعیف حضور منطقهای ایران است. افزایش درآمدهای نفتی موجب تقویت توان مالی بسیاری از کشورهای منطقه بطور مشخص عربستان و امارات و عراق و گسترش نفوذ آنان شده است، در مقابل برای ایران چنین امکانی فراهم نیست، ضمن اینکه هزینه مالی این حضور را به علت وجود رقبا بیشتر کرده است، پس برای حفظ حضور منطقهای نیز نیازمند درآمدهای نفتی است.
با این توصیف به نظر میرسد که ایران از اواسط بهار امسال تصمیم قاطع گرفت که توافق برجام را زنده کند ولی نه به هر قیمتی، بلکه به قیمتی که عرفاً قابل پذیرش باشد، هر چند از شعارهای سال پیش خبری نیست.
آیا اینها بدان معنا است که توافق قطعی است. پاسخ لزوما مثبت نیست. زیرا این توافق دو ضلع دیگر هم دارد. اول ایالات متحده و دوم مسایل پادمانی و جزییات فنی با آژانس هستهای. اگر ایالات متحده قصد توافق نداشته باشد، طبعاً سنگاندازی خواهد کرد و اگر جزییات فنی پادمان حل نشود، ایران نیز به توافق تن نخواهد داد.
از آنجا که در این دو مورد اطلاعات کافی ندارم، نمیتوانم اظهارنظری کنم، ولی گمان میکنم که از طرف ایران در چارچوب برجام مسأله حل شده است و مذاکرهکنندگان موظف به امضای آن هستند. شواهد برای درستی این تحلیل زیاد است که برای جلوگیری از طولانی شدن از ذکر شواهد اجتناب شد.
منبع: هم میهن