چرا در ایران این راهكارها را خوب نمیدانیم و حتی آن را عملی ضدملی معرفی میكنیم؟ بنده سال گذشته و با روشن شدن نتیجه انتخابات مجلس همین پیشنهاد را طرح كردم چون با وجود چنین شكافی میان دولت و مجلس، كارها پیش نخواهد رفت.
مدیر مسوول محترم یكی از روزنامههای اصولگرا به مساله مهمی اشاره كرده و نوشته است كه «از آسیب نظامهای ریاستی این است كه رییس دولت شعارهایی میدهد و رای میآورد. نمایندگان پارلمان هم شعارهایی میدهند و رای میآورند. اگر همسو نباشند، رییس دولت میخواهد شعارهایش را عملی كند مجلس نگاه دیگری دارد. هر دو هم میگویند منتخب مردمند.
هر دو هم درست میگویند؛ راهحل نظام_پارلمانی» واقعیت این است كه بنده اولین یادداشت مطبوعاتی خود را در سال 1364 در روزنامه كیهان در همین زمینه نوشتم. آن زمان كه رییسجمهور خواهان معرفی فرد جدیدی به عنوان نخستوزیر به مجلس بود و مجلس به مهندس موسوی گرایش داشت. در آن یادداشت سه نوع ساختار مرتبط با این مساله را توضیح دادم. بریتانیا پارلمانی، فرانسه تركیبی و ایالاتمتحده ریاستی بودند. یك نتیجهگیری هم كردم كه فعلا محل بحث نیست.
ولی مشكل سیاسی ایران در شرایط كنونی ربطی به این ساختار سیاسی ندارد، هر چند وجود چنین ساختار حقوقی میتواند مشكل را تشدید كند، ولی تغییر آن مساله را حل نمیكند. در درجه اول و مهمتر از هر اتفاق دیگری، تفاوت ساختار در دو انتخابات مجلس و ریاستجمهوری ریشه مشكل است. در حقیقت نظارت استصوابی و حذف دیگران از مشاركت در انتخابات، در مورد مجلس نتیجه میدهد ولی در انتخابات ریاستجمهوری آنگونه كه میخواهند نمیتواند مفید باشد.
اگر هر دو انتخابات بهطور كامل در چارچوبی برگزار شوند كه عموم مردم بتوانند نامزدهای مطلوب خود را داشته باشند، شكاف مزبور به حداقل خواهد رسید. هر چند لزوما حل نخواهد شد، همچنانكه در كشورهای دیگر نیز حل نمیشود. مشكل سیاست در ایران این نیست كه چنین شكافی وجود دارد. مگر ممكن است دو انتخابات برگزار شود و نتایج آن تا 180 درجه متفاوت باشد؟ حتما این دو انتخابات از دو ضابطه و كاركرد متفاوت برخوردار هستند. مشكل اصلی سیاست در ایران در جای دیگر است.
اول فقدان به رسمیت شناختن یكدیگر و ناتوانی از گفتوگو برای رسیدن به توافق، دوم فقدان نهادهای حزبی به عنوان شرط لازم برای شكلگیری یك ساختار سیاسی موثر. تا هنگامی كه در مجلس 300 صدا یا حتی 50 صدا وجود دارد، به معنای آن است كه هیچ صدایی وجود ندارد، چون 50 صدا، یعنی همهمه و هیچ چیز شنیده نخواهد شد. تا هنگامی كه صداها به چند مورد محدود مثلا 3 یا 4 صدا تبدیل نشود، صدایی كه واضح، همهجانبه و مسوولانه بیان شود، هیچ مشكلی از نهاد مدرن مجلس حل نخواهد شد.
متاسفانه ما نهاد مجلس را از الگوی سیاسی جوامع غربی برداشتهایم، ولی مشكل اینجاست كه پیششرط آن را كه فعالیت در ساختار حزبی است در عمل با تمام لوازم آن به رسمیت نمیشناسیم. مثل این است كه یك ساختمان 10 طبقه بسازیم، بدون اینكه زیرسازی مناسب برای آن انجام دهیم. خب این ساختمان در برابر كوچكترین زلزلهها فرو میریزد.
مشكل دوم این است كه دیگران را به رسمیت نمیشناسیم در نتیجه اعتباری برای گفتوگو كردن با آنان و رسیدن به تفاهم قائل نیستیم. كافی است ادبیات طرفین را در همین ماجرای اخیر مربوط به ترور را علیه یكدیگر مرور كنیم. این ادبیات برای حذف و نابود كردن مفید است و نه برای رسیدن به توافق. بنابراین تا هنگامی كه در این چارچوب هستیم، شیوه حل مسالمتآمیز اختلافات سیاسی را نیز بلد نیستیم.
برای نمونه ترور اخیر باید منشا وحدت و همدلی نیروهای داخلی میشد. همچنان كه ترور مرحوم سردار سلیمانی چنین اثری را داشت، ولی چرا در مورد اخیر منشا اختلاف شد؟ كافی است به سخنان تهدیدآمیز یكی از نمایندگان مجلس توجه كنیم كه معلوم نیست از كدام اختیارشان استفاده كرده و مسوولان كشور را تهدید به زندان كردن میكند!! این رفتار چه ربطی به نتایج دو انتخابات دارد؟ شاید آنها دو انتخابات نبودهاند والا به طور معمول مردم در فاصله كوتاهی، تا این حد متعارض انتخاب نمیكنند؟
آن یادداشت بنده در سال ۶۴ و ۴ سال پیش از اصلاح قانون اساسی نوشته شد و توجهی به آن نشد بعدا هم نخواهد شد. اصلاحات قانون اساسی با توجیه كارآمد كردن ساختار نوشته شد، در حالی كه تغییرات قانون اساسی متناسب با تقسیم كار سال 1368 تدوین شد و همگام با نقش آقای هاشمی تدوین شد.
هر چند زمان چندانی طول نكشید كه تعارضات خود را نشان داد. نظارت استصوابی و حذف نامزدها برای هماهنگ كردن مجلس و آقای هاشمی شكل گرفت و نتیجه آن مجلس چهارم شد، ولی در مجلس پنجم به گونه دیگری عمل شد تا این شكاف بیشتر شود. در مجلس ششم به علت یكسانی ضوابط انتخابات مجلس و ریاستجمهوری، میان دو قوه هماهنگی ایجاد شد، ولی باز هم آن را در مجلس هفتم متفاوت كردند. در ریاستجمهوری بعدی این هماهنگی و همسویی به نقطه اوج رسید ولی دیری نپایید كه شكاف شدیدتر از پیش آغاز شد؛ شكافی شدیدتر از گذشته. حتما یكشنبه سیاه را به یاد دارید.
بنابراین بهتر است به جای این راهحلها به اصلاح زیرساختهای سیاسی ارجاع دهیم، چراكه در غیر این صورت همچنان با این مشكلات مواجه خواهیم بود. نكته مهم دیگری كه ایشان مورد توجه قرار ندادهاند، این است كه در نظامهای سیاسی هنگامی كه چنین تعارضی رخ میدهد، سازوكاری رسمی یا غیررسمی برای حل موضوع وجود دارد. مثلا در فرانسه اگر اكثریت پارلمان مخالف رییسجمهور شد، نخستوزیر از اكثریت میشود و چند مورد خاص تحت مدیریت رییسجمهور قرار میگیرد و طرفین به آن احترام میگذارند. در برخی كشورها دولت استعفا میكند تا راه برای انتخابات جدید باز شود.
ولی چرا در ایران این راهكارها را خوب نمیدانیم و حتی آن را عملی ضدملی معرفی میكنیم؟ بنده سال گذشته و با روشن شدن نتیجه انتخابات مجلس همین پیشنهاد را طرح كردم چون با وجود چنین شكافی میان دولت و مجلس، كارها پیش نخواهد رفت. ولی به سرعت آن را پیشنهادی زیانبار معرفی كردند. مشكل اینجاست كه ما هم میخواهیم نهادهای مدرن را داشته باشیم و هم به استلزامات آن پایبند نباشیم. این تناقض را باید حل كرد./روزنامه اعتماد