مردم خوشحالند و نمیدانند خوشحالیشان را چطور بروز بدهند. به هم میگویند خوابش را هم نمیدیدهاند در همین چند ماه شاهد این همه شیرینی و خوشی باشند.
رحیم قمیشی، عضو مجمع ایثارگران نوشت: از امروز تزریق واکسن کرونا در حد گسترده و عمومی در انگلیس شروع شد.
چه خبر خوشحال کنندهای. تصور اینکه بهزودی در ایران ما هم، واکسن رسیده و تزریق همگانی آن شروع شود دیگر دشوار نیست. لازم نیست چشمهایمان را هم ببندیم تا آن لحظههای شاد و زیبا را تجسم کنیم؛
واکسن کرونا رسیده، اعلام میکنند افراد بالای ۷۵ سال و همه کادر درمان، آموزگاران و افراد با بیماریهای زمینهای در مرحله اول واکسن خواهند زد. میگویند برای این واکسن یک ریال هم نباید پرداخت شود، بیمهها تمام هزینه آن را پرداخت کردهاند.
چه خوب!
چیزی نمیگذرد فاز دوم واکسیناسیون هم شروع میشود، همه افراد بالای ۵۰ سال، همه کارمندان خدماتی دولت، همه فروشندهها، همه شاغلین مشاغل آزاد و لیست بلند بالایی از شغلها…
باز هم رایگان، بی منت، بدون صف، بدون پارتیبازی.
مقامات گفتهاند تا اکثر مردم امکان زدن واکسن پیدا نکنند واکسن نخواهند زد. بعضی میگویند از ترسشان است، اما اینطور نیست! گفتهاند بمیرند هم شرافتمندانهتر است تا بخواهند پیش از مردم عادی واکسینه شوند.
آفرین به این مسئولین! ما همین را میخواستیم.
پدر بزرگها و مادر بزرگها بدون نگرانی نوهها و فرزندانشان را به آغوش میکشند، اشکهاست که سرازیر میشوند.
پزشکان و پرستاران بدون دلهره همهی بیماران را معاینه میکنند، کلاسهای درس حضوری افتتاح شده و باز دستههای دانش آموزان با لباسهای فرم مدرسه به خیابانهای شهرها و روستاها جان میدهند. دانشگاهها، مهدها، دبیرستانها، باز حضور و غیاب، باز فرار از مدرسه، باز گواهی پزشک برای موجه کردن غیبتها.
باز آقا اجازه، باز خانم اجازه…
میهمانیهای خانگی شروع میشوند، دورهمیها باز برقرار شده. پارکهای شلوغ، پیادهروهای انبوه، پاساژهای پر از مشتری، باشگاههای ورزشی، استخرها، میادین، دیدن صورتهای بدون ماسک، و خندههای از عمق جان.
خدای من چه هیجانی…
آمار مرگ و میر کرونا در کشور به صفر رسیده. بیمارستانها خلوت، مسافرتها دوباره شروع شده، باز سوغاتی، باز گشتن برای اقامتگاههای ارزانتر، باز دریا، باز کویر، باز تور، باز سفر، باز دلخوشی…
و باز گریههای خوشحالی…
و باز خندههای بیاختیار.
هواپیماست که پر میآید و خالی برمیگردد. جوانها برای دیدن پدر و مادر از راههای دور برمیگردند و دل به بازگشت نمیدهند.
مردم خوشحالند و نمیدانند خوشحالیشان را چطور بروز بدهند. به هم میگویند خوابش را هم نمیدیدهاند در همین چند ماه شاهد این همه شیرینی و خوشی باشند. مسجد روها به مساجد راهی میشوند و پارتی روها به پارتیهایشان. ندبه خوانها به دعای ندبهشان و خوشگذرانها به خوشگذرانیشان…
همه خنده بر لب. اشک شوق در چشم.
یادشان میآید برای چه بزرگانی یادبود نگرفتهاند، سه روز تعطیل عمومی و جشن اعلام میشود! قرار میشود به همه خانههای درگذشتگان دوره کرونا مردم سر بزنند.
قرار میشود عروسیهای بدون مراسم، باز برگزار شوند. مختصرتر. خانههای کادر درمان بهخصوص شهدا را مردم گلباران میکنند. کنسرتهای خیابانی آزاد شده، هر کسی با هر سازی میآید… یکی با گیتارش، یکی با تنبک، یکی نیانبون، یکی سنتور، یکی ویلون…خدای من! اینها کجا بودهاند تا حالا.
گفتهاند واکسن تنها برای چند ماه یا حداکثر یک سال بدنها را واکسینه میکند، اما مردم شک ندارند تا یکسال زنجیره کرونا قطع شده و این بیماری هم برای همیشه به تاریخ خواهد پیوست. مثل هزاران بیماری دیگر اسمش هم فراموش خواهد شد..
با همه دردها و رنجهایش.
تازه مگر همین یک سال هم کم فرصتی است؟! یک فرصت خوب برای زندگی خوب. زندگی در حال.
دانشمندان نشان دادند علم چه جایگاه بزرگی دارد.
رمالها و دعانویسها نشان دادند چقدر حقهبازند و فریبکار.
خدا نشان داد عقل بشر بزرگترین ودیعه اوست.
مردم نشان دادند قدر سلامتی، قدر زندگی، قدر با هم بودن، قدر همدیگر را بیشتر میدانند.