عباس توکل پور

اگر بالاخره اکنون معلوم شد که مردم ایران به اندازه مردم فرانسه و سوییس و استرالیا و غیره و ذالک، قدرت و یا امکان تحلیل ندارند، آیا بهتر نیست برای موضع گیری در قبال مسائل کلان جهانی مانند جنگ روسیه با اوکراین و دعوای فلسطین و اسرائیل، به مردم و مسؤلین همین کشورهای صاحب امکان تحلیل اقتدا کنیم؟

 

عباس توکل پور نوشت: فضایی که در نقد و تحلیل سخنان اخیر رهبری در کشور ایجاد شد نشان می دهد که فرض ایشان مبنی بر نداشتن امکان (یا توان) تحلیل در نزد مردم برای شرکت در رفراندوم، تا چه حد نادرست و مبتنی بر نداشتن تحلیل دقیق از سوی ایشان بوده است. در این خصوص سخن بسیار است و سخن‌دانان بسی بیشتر از سخن‌رانانند.

اما آیا رهبری در همه این سالها، عموم مردم و حتی کسانی که اعتقادی به نظام یا رهبری نداشتند را از باب مطایبه به شرکت در انتخابات فرا می خواندند؟ مگر می شود جدی بود و بر مردمی که امکان تحلیل ندارند، شرکت در انتخابات را واجب سیاسی کرد؟ ناصرالدین شاه هم اینگونه با رعیت مزاح نمی کرد!

آیا همه آن کسانی که از نظر ایشان همواره وظیفه داشتند در انتخابات شرکت کنند، امکان تحلیل نیز داشتند یا فقط قرار بود بعنوان سیاهی لشکر در پای صندوق ها باشند؟ پس حکم نتایجی که از این انتخابات حاصل می شد چیست؟ نکند سلب تدریجی اختیارات قوای مجریه و مقننه، به دلیل همین نداشتن امکان تحلیل در بین رای دهندگان انجام شده است؟

آیا نداشتن امکان تحلیل از سوی عوام الناس، باعث آن نمی شود که عداد شرکت کنندگان در انتخابات آتی به تعداد همین عوام کاهش یابد؟ در این صورت آیا باز هم دشمن مقصر خواهد بود که به نظام اسلامی ضربتی دیگر وارد می شود؟

آیا این رویکرد رهبری در آشکار کردن عقایدشان، موجب ایجاد پارادوکس در بین رای دهندگان نمی شود که در خصوص داشتن یا نداشتن قدرت تحلیل به شک و تردید بیافتند و آنگاه در بزنگاه انتخابات آتی شرکت نکنند؟ آیا بهتر نبود رهبری تا قبل از شب شهادتشان، ابراز و انتشار تحلیل خود از امکان تحلیل مردم را به تعویق می انداختند؟ ملت نجیب ایران که از ۳۳ سال پیش تاکنون صبر جمیل کرده بودند.

آیا برای مثال، انتخاب بین اجرا یا عدم اجرای برجام یا مصالحه با اجانب ولو اینکه شش ماه و بلکه یک سال از وقت مردم و مسؤلان و کشور را بگیرد و حتی در صورت لزوم، موجب تعطیلی موقت کلاس و کرسی سایر بحثها در دانشگاه ها و حوزه های علمیه‌ی بی رنگ و بو و طعم شود، مهمتر از انتخاب سیدابراهیم رئیسی از بین پنج شش نفر معلوم الحال تر از خودش برای تکیه زدن بر جایگاه تشریفاتی ریاست جمهوری نیست؟

اگر بالاخره اکنون معلوم شد که مردم ایران به اندازه مردم فرانسه و سوییس و استرالیا و غیره و ذالک، قدرت و یا امکان تحلیل ندارند، آیا بهتر نیست برای موضع گیری در قبال مسائل کلان جهانی مانند جنگ روسیه با اوکراین و دعوای فلسطین و اسرائیل، به مردم و مسؤلین همین کشورهای صاحب امکان تحلیل اقتدا کنیم؟

و مهمتر از همه اینکه آیا وقت آن نرسیده است که اعضای دارای امکان تحلیل خبرگان رهبری، بنشینند و فکری برای برگرداندن امکان تحلیل به مردم بکنند؟ نکند همین علما هم امکان تحلیل ندارند؟

نکند از دست رفتن امکان تحلیل، یکی از درجات عذاب الیم است که از پی معاصی کبیره ای نظیر بی حجابی و عدم اطاعت کامل از رهبری نازل می شود؟

لکن اینجور نباشد که مردم در زمان بیعت با رهبری و آرمانهای نظام در کف خیابان و در قالب راهپیمایی های عظیم میلیونی، دارای قدرت و امکان و توان تحلیل باشند و ناگهان در زمان برگزاری رفراندم، همچون سوسک شوند و امکان تحلیلشان سلب شود! شاید هم این جمعیت میلیونی خیابانی با آن جمعیت میلیونی انتخاباتی تفاوت دارد، چرا که:
میان ماه ما تا ماه رهبر
تفاوت از زمین تا آسمان است
و همینگونه است که با اتکا و استناد به ماه رهبر، شیعیان ایران باید ۳۰ روز روزه بگیرند و اهل سنت از اساس بیگانه با واژه تحلیل، ۲۹ روز!

تنها نتیجه قطعی و دقیقی که از فرمایشات اخیر رهبری در موضوع فقدان امکان تحلیل مردم برای شرکت در رفراندوم می توان گرفت این است که اعضای خبرگان قانون اساسی در زمان نوشتن این قانون (لااقل در باب احصای حق رفراندوم برای مردم)، فاقد امکان تحلیل بوده اند!

عجیب است که چطور حتی یک نفر از آنهمه خبره، در آن زمان نفهمید که آحاد ملت برای شرکت در رفراندوم های کذایی، فاقد امکان تحلیل هستند!