ریحانه طباطبایی

اتخاذ تصمیم در خصوص بحث واکسن و مسائل پیرامون آن در جایی، بالاتر از حوزه کاندیداهای ریاست جمهوری در ایران صورت گرفته و اجرا می‌شود. به عبارت صریح‌تر، چهره‌ای به مانند محمد مخبر چه امکاناتی دارد که بتواند تا خرداد ۱۴۰۰ به اندازه تمام ایرانیان واجد شرایط دریافت واکسن، دز مربوط به آن را تولید و این مسئله را به یک موج انتخاباتی بدل کند؟

 

ریحانه طباطبایی، عضو شورای مرکزی حزب اتحادملت نوشت: چند ماهی بیشتر به آغاز کارزار انتخاباتی در خرداد ۱۴۰۰ باقی نمانده و در این باره باید گفت آن چه این دوره از انتخابات را به عرصه‌ای عجیب بدل کرده، این است که هر کس به کاندیدایی بالقوه تبدیل شده است. از محمد مخبر مسئول در ستاد اجرایی فرمان امام تا سعید محمد و جلیل محبی در این شرایط هریک به نوعی، خود را کاندیدای بالقوه در انتخابات ریاست جمهوری دانسته و برای حضورشان در عرصه، سبدی رای متصور هستند. در حالی که به شخصه در ذهنم هم نمی‌گنجید که زمانی بخواهیم در خصوص این اسامی، حتی صحبت کنیم.
سطح رجال در جمهوری اسلامی در ادوار انتخاباتی پیشین، دست کم خیلی بالاتر از سطح کنونی بود. انتخابات ۸۴، ۸۸ و حتی آنچه در ۹۲ و ۹۶ به‌وجود آمده در کنار وضعیت اقتصادی و سیاسی کنونی کشور به هر کسی، این جسارت را داده که بدون سابقه و عملکرد مدیریتی موثر، وارد عرصه انتخابات ریاست جمهوری شود.
به باور من، اصلی‌ترین وجهی که این مسئله را خطرساز کرده و اسباب آن را به وجود آورده، آن است که متاسفانه در کشور، نظام قدرتمند حزبی نداریم. شاید اگر از چنین نظامی بهره‌مند بودیم که در آن، احزاب و تشکل‌ها به طور مستقل فعالیت کرده و در عین حال، فشارها و دخالت‌های امنیتی در انتخابات نبود، تا این حد با چهره‌های متعدد و عجیب و غریب مواجه نبودیم. در چنین ساز و کاری، احزاب مانند همه کشورها با یکدیگر رقابت یا ائتلاف داشته و بر یک چهره با توجه به نگاه‌ها و رویکردهای سیاسی و اقتصادی خود توافق می‌کردند. اما از آن جا که ما از چنین ساز و کاری در نظام حزبی برخوردار نیستیم، هرکس با یک حرف و برنامه‌ موهوم به عرصه انتخابات ورود می‌کند.
از دیگر سو، مسئله سیاست خارجی را در مناسبات بین‌المللی کشور پیش رو داریم که به خودی خود به بحرانی بزرگ بدل شده و از قضا مسئله‌ای است که دست افراد را برای ورود به انتخابات باز کرده است. به عبارت دیگر، مسئله برجام و معضل اقتصاد در ایران سبب شده تا یکی به نام نقد برجام و غرب به عرصه ورود کند و دیگر با داعیه نجات اقتصاد کشور. امری که به نظر من از سال ۸۸ به این طرف، شرایط کنونی را برای ایران پدید آورده است.
در چند انتخابات اخیر، این موضوع رواج یافته که یک نفر به شکل پوششی وارد عرصه شده و فرد دیگر نیز به عنوان کاندیدای اصلی به عرصه رقابت‌ها قدم می‌گذارد. البته این مسئله در درون جریان اصولگرایی، چندان پاسخگو و موفق نبوده است. ما با سابقه رقابت ولایتی، حدادعادل و قالیباف در انتخابات ریاست جمهوری مواجه هستیم که هر سه با یکدیگر، هم‌قسم شده بودند تا کارزار انتخاباتی را به پیش برده و در نهایت یک نفر در میدان رقابت باقی بماند. در حالی که دیدیم هیچ یک از این سه نفر، حاضر به ترک صحنه رقابت نشدند و در نهایت، حدادعادل به دلیل عدم وجود پایگاه رای از عرصه کنار رفت.
در سال ۹۶ و انتخابات این سال نیز، این مباحث تا حدودی درباره رئیسی و قالیباف مطرح بود که در نهایت، قالیباف به اجبار و نارضایتی کنار کشید. من تصور نمی‌کنم که در حال حاضر نیز بین گروه‌های اصولگرا، چنین توافق و اتحادی وجود داشته باشد. به عبارتی، اگر ما ۱۶ میلیون رای ابراهیم رئیسی در انتخابات اخیر را، پایگاه رای جریان اصولگرایی در نظر بگیریم، این تعداد رای در نهایت بین کاندیداهای این جریان تقسیم شده و هیچ یک نیز به تنهایی نخواهند توانست همه ۱۶ میلیون رای را از آنِ سبد انتخاباتی خود کنند.
این البته در شرایطی است که تمامی آن ۱۶ میلیون نفر را پایگاه قطعی جریان اصولگرا فرض کنیم که فرض صحیحی نیست. آرای ایشان در یک دو قطبی شدید تا آن عدد رشد کرد و اگر بخواهیم پایگاه رای قطعی این جریان را در ادوار مختلف بررسی کنیم به عددی کمتر از ۱۶ میلیون رای خواهیم رسید.
به نظر من، چهره‌های منتسب به جریان اصولگرایی، اساسا بر پایگاه رای در انتخابات حساب نکرده و بر فضایی که در روزهای آخر، می‌تواند از سوی دیگران برای آن‌ها رقم بخورد، حساب می‌کنند. به عبارت دیگر، امید این چهره‌ها به اتفاقی است که در سال ۸۴ برای احمدی‌نژاد رخ داد. جایی که شاهد بودیم با صدور فرمان شیفت از قالیباف به احمدی‌نژاد، این پایگاه‌های بسیج، مداحان و گروه‌های مختلف درون جریان اصولگرایی بودند که به آن فرد رای دادند. در واقع آن چه در جریان اصولگرایی مطرح و مهم بوده، نه پایگاه رای که بسیج رای است و می‌توانند برای چهره‌های منتسب به این جریان رقم بزنند. اصولگرایان بر قدرت‌هایی که همواره حامی آن‌ها هستند، حساب می‌کنند. آنها با توجه به قدرت‌های امنیتی، نظامی و مالی که دارند، می‌توانند در راستای این بسیج رای قدم بردارند.
احمدی‌نژاد، فارغ از همه این موارد به دلیل پروپاگاندایی که در مقابل هاشمی ایجاد کرد و با بهره‌گیری از ژست غیرواقعی دوگانه قدرت و ثروت و فقر و پابرهنه‌ها از این شرایط بهره برد.
با توجه به حضور محمد مخبر در ستاد اجرایی فرمان امام و فعالیت‌های این ستاد برای ساخت واکسن ایرانی مقابله با کرونا، زمزمه‌هایی در خصوص ظرفیت بحران کرونا برای رئیس جمهورسازی در ایران مانند ایالات متحده در برخی از محافل مطرح شده است. به نظر من، آنچه در وضعیت کنونی ایران به وجود آمده، این است که چه اصلاح‌طلبان و چه اصولگرایان درصددند تا از الگوی کرونایی آمریکا استفاده کنند. واکسن کرونای برکت در واقع، مشخص نیست چه زمانی وارد بازار خواهد شد تا افراد و چهره‌هایی نظیر محمد مخبر بتوانند از آن استفاده تبلیغاتی داشته باشند یا خیر. در حالی که در آمریکا، بحث واکسن یک بحث بالقوه بوده و اساسا موضوعیت چندانی هم نداشت. چراکه دولت ترامپ نیز در حوزه ساخت واکسن ورود کرده بود. بحران کرونا در آمریکا، بیشتر به رعایت پروتکل‌ها برمی‌گشت و البته، سیاست غلط ترامپ در اداره این پندامی. امری که شاید مشابه آن را در دولت کنونی ایران نیز شاهد هستیم اما، آن دسته از چهره‌هایی هم که در رقابت با دولت روحانی و حامیان آن هستند، مدیریت خاصی را در خصوص کرونا و حل بحران آن وعده نداده‌اند. هرچند به نظرم نمی‌توانند چنین وعده‌ای را هم بدهند، چرا که اساسا تصمیم‌گیری در این حوزه با این دست افراد نیست.
اتخاذ تصمیم در خصوص بحث واکسن و مسائل پیرامون آن در جایی، بالاتر از حوزه کاندیداهای ریاست جمهوری در ایران صورت گرفته و اجرا می‌شود. به عبارت صریح‌تر، چهره‌ای مانند محمد مخبر چه امکاناتی دارد که بتواند تا خرداد ۱۴۰۰ به اندازه تمام ایرانیان واجد شرایط دریافت واکسن، دز مربوط به آن را تولید و این مسئله را به یک موج انتخاباتی بدل کند؟ از آن جا هم که نسبت به واکسن، نگاه‌ها مایوسانه و تبلیغات منفی است، من تصور نمی‌کنم که بحث تولید واکسن و حل بحران کرونا بتواند برای این دست افراد به عنوان یک برگ برنده در انتخابات عمل کند.

منبع: هفته نامه “صدا”