مرتضی صارمی

اینک موج جدیدی از خیزش فرهنگی و سیاسی در ایران بر اثر عملکرد فسادآمیز بخشی از حاکمیت موجود به راه افتاده است و چهره های دربند با صدور بیانیه ها  همراه با واقعیت های جامعه ایران، انقلاب نسل جدید  را تنها راه حفظ تمامیت ارضی و رسیدن به قانون اساسی نوین که در برگیرنده رنگین کمان ایران باشد می دانند‌.

 

مرتضی صارمی، عضو شورای مرکزی مجمع ایثارگران نوشت: پیدایش و نگارش قانون اساسی در هر کشوری دلایل و زمینه های مختلفی دارد. نخست در اثر تحول تدریجی جامعه و ایجاد شرایط مساعد ذهنی و عینی در بین” حکومت مستقر و مردم” زمینه پیدایش قانون اساسی بوجود می آید .

همچنین به دنبال ایجاد دولت‌های جدید و لزوم ساختار متناسب با دولت جدید، قانون اساسی می تواند شکل بگیرد و عامل سوم زمانی است که انقلاب یا کودتا و یا تحول سریعی به درهم شکسته شدن رژیم موجود در یک کشور منتهی می شود. قانون اساسی ۱۷۹۱ به دنبال انقلاب فرانسه و قانون اساسی ایران و متمم آن در ۱۲۸۶ بعد از جنبش مشروطیت و قانون اساسی سال ۱۳۵۸ پس از انقلاب ۵۷، از نمونه های پیدایش قانون اساسی به شمار می آیند.

منشاء تکوین و تدوین قانون اساسی یا بصورت ابتکار یک جانبه هیات حاکمه است که معروف به قانون اساسی” اعطایی ” است یا با ابتکار مردم به صورت مستقیم مانند” رفراندم “و به صورت غیر مستقیم به واسطه نمایندگان منتخب مردم و تلفیقی از هر دو روش، مانند مجلس خبرگان و رفراندم قانون اساسی در جمهوری اسلامی بروز پیدا می کند.

سابقه تاریخی شکل گیری این ساختار در ایران به انقلاب مشروطه در اواخر قرن سیزدهم بر می گردد. هر چند تحولی اساسی در ساختار سیاسی جامعه ایران به وجود آورد و قید وبندها را در جهت محدود ساختن قدرت زمامداران وضع نمود، اما با بروز تحولات بعدی به ویژه استقرار نظام اقتدارگرای پهلوی که خود معلول شرایط آن زمان ایران بود، مهر پایانی بر آمال مردم در توسعه سیاسی و مشارکت ارادی زده شد. و از آن قانون فقط اسمی باقی ماند و فرمان شاه، رسم کارگزاران و مجریان گردید و پارلمان آن «مهر پلاستیکی» نامیده شد، شبیه آنچه امروز بنام مولد سازی در حال انجام است.

با وقوع انقلاب در سال ۵۷، قانون اساسی  فرایندی تراژیک پیدا کرد. ابتدا پیش نویسی متاثر از قانون اساسی فرانسه و بلژیک نگارش شد، سپس تحت تاثیر فضای هیجانی و شخصیت کاریزمای رهبر نظام، قانون اساسی ای تدوین گردید که در همان سالهای اولیه با چالش عرف – شرع مواجه گردید. حتی تدبیر رهبر مبنی بر ترجیح عرف بر شرع نیز افاقه نکرد به نحوی که ایشان در سال‌ پایان جنگ گفت باید به قانون برگردیم.

اما پس از آن حاکمیت به دلیل قرائت مضیق از قانون، مشی اقتدارگرایی دوران پهلوی را در پیش گرفت و” فرمان” به شکلی دیگر با لعاب دینی بازسازی و حاکم گردید. در سال ۷۶، مردم با مشارکت سیاسی با هدف بازآفرینی دولت قانونمند، جنبش دوم خرداد را خلق کردند.

در این زمینه علی رغم اینکه از منجنیق فلک سنگ می بارید، گام‌هایی در زمینه آزادی های سیاسی، سبک زندگی و حقوق زنان و قومیت‌ها و اقلیت ها برداشته شد که عوارض وضعی آن در تامین رفاه اجتماعی و رشد اقتصادی تبلور پیدا کرد .

اما در اثر پمپاژ اختلاف بین نیروهای سیاسی از سوی اقتدارگرایان، حاکمیت به صورت یکدست در اختیار آنها گرفت تا اینکه مجددا اکثریت مردم از روزنه انتخابات، جنبش سبز سال ۸۸ را خلق کردند. ولی مشارکت هوشمندانه مردم علیه اقتدارگرایی همواره با اصطکاک هسته سخت قدرت روبرو شد و هر بار مبارزین راه آزادی گرفتار راهروهای دادگاه‌ها،  بندهای زندان می شدند و یا با خانه نشین شدن و مهاجرت، حتی رفتن را به ماندن ترجیح دادند.

از آنجا که زوال حاکمیت اقتدارگرایی با سلطه فرومایگان به مویی بند است و تمامیت ارضی کشور و جان و مال و ناموس جمعیت به خطر افتاده است، اکثریت مردم از تحول تدریجی ناامید شده و  تجربه تلخ و خونبار کودتا و دخالت خارجی را معطوف به هدف نمی دانند، از این رو،  تنها رهیافت را در انقلابی دیگر جستجو می کنند.

بی شک ، انقلابها محصول خرد جمعی هستند که در درجه نخست، حکومت مستقر عامل زایش آن می باشد. زیرا با اعمال تبعیض و فساد سیاسی و اقتصادی، نارضایتی طبقه متوسط و ضعیف را پدید آورده است.  در  انقلاب ۵۷ محمد رضا پهلوی در ۱۴ آبان به صراحت به وجود “فساد و ظلم” حکومت اعتراف کرد و گفت من انقلاب شما را تایید می کنم. بنابراین آنچه فرح پهلوی از آن فتنه ۵۷ یاد کرده، دروغ محض است چون اولا آن انقلاب محصول خرد جمعی بود و دوم شاه با اعتراف به ظلم و فساد خویش آنرا تایید کرد. و جنبش دوم خرداد و جنبش سبز نیز مانند جنبش مشروطیت در پی محدود ساختن قدرت مطلقه فردی بود که سرنوشتی مانند حاکمیت سلسله پهلوی پیدا کرده بود که نهایتا آن نیز به محاق رفت و  رهبران این جنبش ها نیز  یا “همه چیز ممنوع” شدند یا به” حصر” رفتند و در” حبس” گرفتار شدند. بنابراین آنچه فرقه رجوی آنرا “فتنه خاتمی” خواند موضوعیت ندارد و به عبارت دیگر توهین به راُی مردم است چرا که خاتمی در انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ با نگرش جامعه محوری تکرار را تکرار کرد.

اینک  موج جدیدی از خیزش فرهنگی و سیاسی در ایران بر اثر عملکرد فسادآمیز بخشی از حاکمیت موجود به راه افتاده است و چهره های دربند با صدور بیانیه ها  همراه با واقعیت های جامعه ایران، انقلاب نسل جدید  را تنها راه حفظ تمامیت ارضی و رسیدن به قانون اساسی نوین که در برگیرنده رنگین کمان ایران باشد می دانند‌.
بدون شک این تصمیم شخصیت های سیاسی که در داخل و خارج کشور از پایگاه تاثیر گذار برخوردارند، مورد نقد و کینه توزی قرار می گیرد، اما رفتار سیاسی آنها در توازن قدرت اجتماعی  و معادله  سیاسی ، انقلاب زن زندگی آزادی موثر است و از مصادره انقلاب مردم جلوگیری خواهد کرد.