سعید حجاریان

وضعیت کنونی فقر و تبعیض در ایران معادلات اجتماعی را به‌طرز ویران‌کننده‌ای تغییر داده است. برخی پژوهش‌های جدید و جزئی‌نگر همچون «باستان‌شناسی پسماند» نشان می‌دهند طبقات مرفه چگونه به زیر کشیده‌ و از مناطق متوسط به مناطق حاشیه‌ای پرتاب شده‌اند؛ روندی که حد یقف نخواهد داشت.

 

سعید حجاریان نوشت:

فقر و فساد و تبعیض سه کلیدواژه‌ای هستند که مقابله با آن‌ها در هر جامعه‌ای از جمله غایات به‌شمار می‌آید. طبیعتاً در جامعه امروز ایران هم ریشه‌کن شدن یا دست‌کم حداقلی شدن این‌ها از جمله نقاط مطلوب سیستم سیاسی است. ولی به‌نظر می‌آید هر چه پیش آمده‌ایم، حسب مناسبات –که بر دیگر حوزه‌ها هم تحمیل شده‌اند- مسئله فساد و مقابله با آن به‌مقوله‌ای درجه دوم تبدیل شده است یا دست‌کم به‌شکلی مهندسی‌شده با آن برخورد می‌شود و حتی، شاهد هستیم برخی «اهالی شفافیت» یا از حد تعریف (توافق) شده بالاتر نمی‌روند یا آنکه اساساً رویه سوت‌زنیِ پوششی را دنبال می‌کنند! البته، در نظر داریم در همین شرایط نیز تک‌صداهای فسادستیز فعال هستند اما گویی نظام سیاسی ما مدت‌هاست از این سطح از انتقادات عبور کرده است و آن‌ها را جدی نمی‌گیرد. در چنین فضایی اگر انفعال در دستور کار قرار نگیرد، گریزی نیست که بر فقر و تبعیض تمرکز شود. اما، تمرکز بر این دو مقوله هم چنانکه خواهم گفت، دشواری‌هایی خواهد داشت.

***

در حدیثی از قول پیامبر اسلام آمده است: «اَلْخَلْقُ عِیَالُ اَللَّهِ فَأَحَبُّ اَلْخَلْقِ إِلَى اَللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِیَالَ اَللَّه». یعنی، خلایق خانواده خداوند هستند و محبوب‌ترین آن‌ها نزد وی کسی است که به خلایق نفع برساند. چنانکه خواندیم، در متن این حدیث خلایق تخصیص نخورده‌اند و مطلقِ خلق مورد اشاره قرار گرفته‌ است. بنابراین ما با نفع عام مواجه هستیم که می‌توان آن را معادل «منافع ملی» دانست. البته، خدمات عادی به مردم جامعه نیز در زمره این نفع‌ها قرار دارد اما اساس امور بر منافع ملی و رفاه شهروندان است.

حال باید بپرسیم چرا خداوند از لفظ «عیال» استفاده کرده است؟ عیال هم‌‌ریشه واژه «عائله» است و در فارسی رایج به «نان‌خور» ترجمه می‌شود. آیا خداوند وظیفه حمایت از نان‌خور‌ها را بر عهده دولت گذاشته است؟ پاسخ مثبت است زیرا خلق عیال دولت محسوب می‌شوند. از این رو، می‌توان گفت دولتی که نتواند رفاهیات شهروندان‌اش را تأمین کند، از کارویژه‌ خود بازمانده است. این سخن البته به‌معنای حضور و بازیگری حداکثری دولت و یا اعمالی از قبیل تزریق پول نیست، بحث بر سر تمهید شرایطی است که چرخ اقتصاد آن‌گونه‌ که باید به گردش درآید.

در این تعریف همچنین دولت به‌مثابه پدری عمل می‌کند که میان فرزندان‌ خود تفاوتی قائل نمی‌شود. از همین روست که ممکن است خانواده‌ای فقیر باشند و فقر به‌طور مساوی میان اعضاء خانواده برقرار باشد و فرزندان دست‌کم احساس تبعیض نکنند. اما لحظه‌ای که یکی از فرزندان تبدیل به نورچشمی شود، تمامی مناسبات دگرگون می‌شود. در یک نمونه کلان‌ می‌توان از کشورهایی فقیر در آفریقا و یا آمریکا لاتین یاد کرد که مردم عمدتاً فقیر هستند اما حس تبعیض میان آن‌ها وجود ندارد و حتی، با نوعی شادی جمعی مواجه هستند. در کشوری مانند آمریکا نیز در بعضی ایالت‌های جنوبی متوسط دستمزد سالانه تا سقف ۵۰هزار دلار است حال آنکه در بعضی ایالت‌های دیگر این مقدار تا ۹۰هزار دلار می‌رسد. البته، ایالت‌های برخوردار عمدتاً باسوادتر هستند و مردم این وضعیت نابرابر را پذیرفته‌اند و معتقدند اگر فردی از راه صحیح کسب درآمد کند، پول‌شویی نکند و مالیات بپردازد ولو صاحب چند برج در نیویورک باشد، به حق کسی دست‌اندازی نکرده است. این فرد در چشم مردم موفق و نخبه محسوب می‌شود تا زمانی‌که مشخص ‌شود در یکی از معامله‌های اقتصادی‌اش فرار مالیاتی داشته است؛ آن وقت یک کشاورز آمریکایی می‌گوید منِ فقیر مالیات بدهم و دیگریِ متمول ندهد؟! و در اینجاست که افکار عمومی و دادگاه‌ها و رسانه‌ها یک‌صدا علیه این متخلف موضع می‌گیرند. این وضعیت در کشور هند نیز برقرار است؛ عده‌ای بینوا در گوشه خیابان هستند و عده‌ای دیگر زندگی اشرافی دارند اما چسب دموکراسی باعث شده است، نظم اجتماعی پایدار بماند.

در نمونه ایران ما همزمان با دو مسئله فقر و تبعیض مواجه هستیم. دولتی که توسعه‌گرا نیست و با آنکه عمدتاً درآمد مکفی نفتی داشته، عقب‌مانده است و فساد و حیف‌و‌میل نیز بر بحران‌هایش می‌افزاید. این دولت سعی دارد فرق را با صدقه و عطایا، و تبعیض را با کنترل اجتماعی مدیریت کند. علاوه بر این‌ها شاهد هستیم بعضاً تفاسیری از روایت‌ها و احادیث به‌دست می‌دهند و زیست در سایه فقر را توجیه می‌کنند. به‌عنوان مثال در روایتی از قول پیامبر اسلام آمده است: «الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِر». یعنی، فقر مایه افتخار و مباهات من است. حال آنکه منظور از فقر در اینجا، «فقر اختیاری» است و نه آن فقری که براساس تبعیض و ناکارآمدی دولت به انسان تحمیل می‌شود. اما، پرسش این است که در این وضعیت جامعه و دولت به چه نقطه‌ای رهنمون می‌شوند؟

در گام اول و در سطح خُرد باید گفت، زیستن زیر سایه فقر انسان را بی‌چشم‌انداز می‌کند و یا به‌عبارت دقیق‌تر، ذهن او را هدف می‌گیرد. نویسندگان کتاب «فقر احمق می‌کند» بر پایه رویکرد روان‌شناختی و  اقتصاد رفتاری نشان داده‌اند در وضعیت سلطه فقر، انسان نه‌تنها از جهت‌گیری‌های درست بازمی‌ماند بلکه تصمیم‌های نادرست‌اش افزایش می‌یابد. ما نیز کمابیش در جامعه با افرادی مواجه هستیم که از پس استیصال برآمده از فقر به رفتارهای غیرعقلانی و غیرعقلایی دست می‌زنند و به وضعیت درماندگی تنزل می‌یابند و راه برون‌رفت را در مواردی از جمله «پادویی» و یا اعمالی از جنس «خودکشی» (در وضعیت انفعال) و «غارت» (در وضعیت فعال) جست‌و‌جو می‌کنند.

در گام دوم باید گفت، فقر و تبعیض فراگیر به شورش گرسنگان منجر می‌شود. این وضعیت ناپایداری اجتماعی و در

طولانی‌مدت نوعی از فرسودگی ذهنی و اجتماعی را در پی دارد اما به تغییر کلان ختم نخواهد شد زیرا انقلاب‌ها اساساً زاده تبعیض هستند و نظریات انقلاب و جنبش‌های اجتماعی نیز چنین دیدگاهی را تأیید می‌کنند. به‌عنوان مثال جیمز دیویس معتقد است، زیستن در محرومیت مطلق موجد تحرک اجتماعی منتهی به انقلاب نیست و آنچه به این تغییر دامن می‌زند، «محرومیت نسبی» است. تد رابرت گر نیز معتقد است زمانی‌که باور به محرومیت نسبی تثبیت شود، خشم افراد بالا می‌رود و آن‌ها به‌طور طبیعی و منطقی آسیب‌رساندن به «منشاء محرومیت» را در دستور کار قرار می‌دهند. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت زیستن در چنین وضعیتی، «تعلیق» را دوچندان خواهد کرد؛ زیرا نه پروژه‌های فقرزدایی و  تبعیض‌زدا به‌کار می‌آیند و نه انقلابی صورت می‌گیرد.

در گام سوم باید اضافه کرد که وضعیت کنونی فقر و تبعیض در ایران معادلات اجتماعی را به‌طرز ویران‌کننده‌ای تغییر داده است. برخی پژوهش‌های جدید و جزئی‌نگر همچون «باستان‌شناسی پسماند» نشان می‌دهند طبقات مرفه چگونه به زیر کشیده‌ و از مناطق متوسط به مناطق حاشیه‌ای پرتاب شده‌اند؛ روندی که حد یقف نخواهد داشت.[۱] از آن سو، به‌وضوح مشاهده می‌شود طبقه برخوردار به‌طرز عریان و گاه خشن به‌ مصرف‌گرایی، تن‌آسایی و هنجارزدایی روی آورده‌اند. از آن مهم‌تر بازیگری این طبقه برخوردار در دو بُعد مناسبات اجتماعی مانند «ازدواج میان‌‌گروهی»[۲] و معاملات اقتصادی رفته‌رفته به تشکیل نوعی «کاست» ختم شده است که طرز تفکر آن‌ها را بی‌بازگشت کرده است و چنانچه عنصر فساد را در این نقطه وارد بحث کنیم، می‌بینیم که این طبقه برخوردار –که دیگر نمی‌توان آن را نوظهور نامید- به یکی از عناصر سازنده وضع موجود تغییر شکل داده است که در سیاست و خیابان و فضای مجازی نقش «بازوی کنترل‌گر» و در حوزه فرهنگ نقش «ویترین نمایش‌‌گر» را ایفا می‌کند.

حال باید پرسید چگونه می‌توان با این وضعیت مواجه شد؟ بی‌کفایتی، دولت غیرمدرن، تحریم‌ها و دیگر آسیب‌ها از جمله عوامل به‌وجود آورنده فقر بوده‌اند اما حداکثری‌شدن تبعیض ارتباطی با این مقولات نداشته است زیرا می‌توان جامعه‌ای ثروتمند ولی تبعیض‌آلود را تصور کرد. آنچه امروز موجب آزار مضاعف مردم شده است، تبعیض است و نه فقر. به‌عنوان مثال اعتراضات معلمان برای همسان‌سازی دستمزدها و رتبه‌بندی از تبعیض مستمر و انباشته حکایت دارد؛ اعتراضاتی که سراسری هستند و به‌نظر پایانی هم بر آن‌ها متصور نیست در حالی‌که مسئله فقر را در ماجرای افزایش نرخ بنزین مشاهده کردیم؛ شوکی وارد شد، مردم به خیابان آمدند و به‌رغم پرداخت هزینه بسیار، حضورشان دوام نیافت. می‌خواهم نتیجه بگیرم، وظیفه اصلاح‌طلبان پیشرو در شرایط بی‌قدرتی، حرکت در مسیر کاهش تبعیض از طریق پرتو افکندن بر زوایای تاریک اقتصاد و مناسبات سیاسی است و نه تمرکز بر پروژه‌های فقرزداییِ حداقلی و گاه صوری که حتی در صورت موجه بودن، از جمله وظایف دولت به‌شمار می‌آیند.

پی‌نوشت

[۱] برای مطالعه در این‌باره رجوع شود به: پاپلی یزدی، لیلا و همکاران (۱۴۰۰)، «آخرین واژه داستان دیگری؛ باستان‌شناسی پسماند (زباله)»، تهران: نگاه معاصر.

[۲] Intermarriages

منبع: مشق نو