برای یکی از شروط مبتنی شدن سیاست ورزی وقدرت بر فضیلت،  افزایش کاربرد عقل در حوزه عمومی است ، یعنی قدرت سیاسی در عمل بپذیرد و اجازه بدهد که بیشترین عقلا بتوانند بیشترین استفاده از عقل خود را در سپهر عمومی بکنند.

 

مقصود فراستخواه در برنامه آنلاین بزرگداشت شصتمین سالگرد تاسیس نهضت آزادی ایران به عنوان سخنران حضور داشت. متن کامل سخنرانی این جامعه شناس در پی می آید:

 

مقدمه ای درباب نسبت فضیلت و قدرت

سلام خدمت خانم ها وآقایان و با یاد خدای متعال. ۶۰ سال ایستادگیِ یک جریان سیاسی سازمان دار یعنی نهضت آزادی ایران؛  مورد مثالی کمیاب از دوام نهاد مدنی در ایران است و نمونه ای از انتقال بین نسلیِ یک تجربه. این را می توان  یک زیست آزموده ملی از عمل حرفه ای در سیاست تلقی کرد. ماکس وبر صد سال پیش گفت: «سیاست همچون حرفه[۱]».

سیاست به مثابه حرفه؛ یعنی سیاست ورزی در عین حال که متعلق به سپهر عمومی کل جامعه است، اما نیاز دارد که حقوق و مطالبات، در حوضچه های آرامشی،  تجمیع وتقطیر بشود و اعتراضات ودادخواهی های اجتماعی سازمان پیدا بکند. فشار رنجها و آلام وخواسته های اجتماعی به زبان فنی ترجمه بشود، با الزامات دانشی و صلاحیت ها ومهارت های حرفه ای پی جویی بشود و صورت بندی های تخصصی وبرنامه ای پیدا بکند. نمایندگی های مدنی و حزبی منظمی داشته باشد و هنجارهای اخلاقِ حرفه ای برای عمل سیاسی تولید بشود. سیاست همچون حرفه ساز وکاری مدنی است، برای پویایی زندگی سیاسی جامعه و گردش آرام قدرت؛ و این یعنی شرایط امکان ِکیفیت حکمروایی و تضمینی برای حق وحقوق ملت و حد وحدود حکومت.

کانون عرایض بنده «نسبت سیاست وفضیلت» است. چرا این نسبت بحث انگیز است؟ برای اینکه سیاست بنابه سرشت خویش معطوف به قدرت است و مایل ومُجدّ به اِعمال قدرت است. یک گروه سیاسی وقتی در حالت اپوزسیون است به فکر پیروزی بر رقیبان وحریفان است ودر صدد جایگزینی و به دست گرفتن قدرت است . آنگاه نیز که در پوزسیون قدرت مستقر می شود می خواهد اعمال قدرت بکند، برنامه مورد نظرش در دستور ملی بنهد، در خط مشی گذاری عمومی و  تخصیص وتوزیع منابع دست ببرد و مابقی مداخلات.

سیاست به معنای رئال پالیتیکِ آن یعنی رسمیت بخشیدن به یک صورتبندی از قدرت و بهره گیری از آن. برای مثال شش نوع از این صورت بندی به اختصار یاداوری می شود. نخست به نام یک هویت یا یک ایدئولوژی: مثل خاندان و ایل و تبار، نژاد، مذهب، قوم، ملت. دوم به نام یک طبقه: مثل کارگر یا سرمایه دار، پرولتر یا یا مرکانت، یقه آبی یقه سفید. سوم به نام انواع الیت های قدرت تخصصی، حرفه ای ها، بروکرات ها، تکنوکرات ها. چهارم به نام انواع منزلت ها و گروه های ممتاز مثل اریستوکرات ها، شیوخ، نجبا، فقها و روحانیان، مردان دین ورجال مذهبی . پنجم. نیروی کاریزمایی وتک سالاری و جداسری و انواع صور نفوذ و اقتدار و تمامی خواهی وجهانگیری. ششم. نیروی نظامی وپادگانی.

در این شش حالت از صورت بندی قدرت یا ترکیبی از آنها، انواع ترفندهای نفوذ و تسلط و اقتدار و استقرار به کار می رود، از زور واجبار عریان تا تغلب و تقدس و انحصار تا هیاهو وازدحام پوپولیستی و عوام بازار، تا تصاحب رسانه ای و پروپاگاندا و تبلیغ و ارتشا وانحای مختلف موج سواری. پس سیاست به معنای رئال پالیتیک، یعنی رسمیت بخشیدن به یک صورتبندی از قدرت و کاربرد قدرت و دست ورزی قدرت و کشاکش قدرت. این است آنتولوژی سیاست و هستی شناسی سخت سیاست. چنین بیزینسی که این همه محشور با قدرت است آیا می تواند واجد فضیلتی اخلاقی نیز باشد؟

به نظر می رسد پاسخ این است: آری ولی چه دشوار! و مشروط به شروطی. به شرطی که قدرت سیاسی، موقعیت های تازه شرارت باری به موقعیت های شرارت بار قبلی نیفزاید بلکه مازادی برای ارتقای وضعیت انسانی و شرایط بشری تولید بکند در این صورت است که می تواند واجد فضیلتی بشود. لازمه اش مواردی است که از حوصله بحث کوتاه حاضر بیرون است.

برای یکی از شروط مبتنی شدن سیاست ورزی وقدرت بر فضیلت،  افزایش کاربرد عقل در حوزه عمومی است ، یعنی قدرت سیاسی در عمل بپذیرد و اجازه بدهد که بیشترین عقلا بتوانند بیشترین استفاده از عقل خود را در سپهر عمومی بکنند . این سبب کاهش ریسک در ادارۀ جامعه می شود خطاها به هم انباشته نمی شود و بازگشت پذیر می شود وبموقع فهمیده وجبران می شود یعنی خرد جمعی می تواند کار بکند

لازمه دیگر کاهش رنجها برای بیشترین گروه هاست. یعنی قدرت سیاسی با تعهدش به حقوق برابر مردمان و به عدالت، با پرهیز از تبعیض بویژه تبعیض های سیستماتیک و با تولید اسباب رفاه اجتماعی وکیفیت زندگی، کمک بکند به شادی وسعادت مردم و به تجربه های عاطفی مثبت آنها از بودن . برنامه وعملکرد یک نیروی سیاسی یا قدرت سیاسی موجبات افزایش خیر عمومی را فراهم بیاورد

و لوازم دیگر که در حوصله بحث حاضر نیست؛ مثل شفافیت برای عموم ذی نفعان اجتماعی، گزارش دهی و پاسخگویی وحساب پس دهی و حصول اطمینان نسبت به ادامه رضایت اکثریتی معنادار ذی نفعان واز همه مهمتر عدالت وانصاف با منتقدان ومخالفان ورعایت حق وحقوق آنان . به ویژه با مخالفان فعال؛ چون بنای عالم واقع به تنوع افکار و ارزشها و تقاطه منافع وسودهاست و گزیری از اختلاف نیست.

چیزی که هست فضیلت در عالم سیاست، امری پسینی وتجربی است ونه پیشینی. موکول به آزمون اجتماعی است.

فضیلت در یک حزب و یا در یک دولت، باید در تجربه اجتماعی محک بخورد، در عملکرد دیده بشود، در جهان سوم معرفت و توسط اشخاص ثالث اجتماعی وتوسط ذی نفعان مشاهده و پذیرفته شود، اعتبار سنجی عمومی بشود و به قضاوت عرفی و عقلایی و عمومی برسد .

 

وضعیت ترومایی و نیهلیسم پنهان در کمین جامعه کنونی ایران

تا کنون نتیجه ای که از بحث می توان گرفت این گزاره است : «فضیلت در عالم سیاست، ممکن است».  این گزاره  برای جامعه ایران خیلی مهم است . چرا؟ چون پوچی پنهان مرموزی، ذهن سیاسی جامعۀ قطبی شده ما را تهدید می کند. ذهنی که دیگر با آنچه چشمانش دیده، نه تنها انتظارِ فضیلتی از سیاست نمی برد،  بلکه امر سیاسی برای او تقریبا بی معنا شده است. علت امر چیست؟ علت را باید در  تغییراتی جمعیتی مهمی  دنبال کرد که در بخش هایی از جامعه ما ایجاد شده است:  گروه های جدید اجتماعی،  تحصیلکردگان زیاد،  زنان،  طبقات متوسط شهری، دسترسی به اینترنت و شبکه های اجتماعی وبقیه تغییرات.

این تغییرات، سبب محتوایی در جامعه ما شده که میل شدید به پلورال بودن وتمایزجویی دارد . اما برای این محتوای متکثر، شکل مناسب حقوقی و قانونی و سپهر عمومی و فضای اجتماعی قانونمند نیست. به این بیفزایید انواع تبعیض های سیستماتیک ونابرابری ها و همچنین فساد سیستماتیک. در گزارش جهانی عدالت[۲] مربوط به سال ۲۰۲۰، شواهد واقعا نگران کننده و دردناک دربارۀ جامعه خودمان می بینیم.

نمره ایران از ۱۰ در حقوق اساسی، ۲/۲  و رتبه اش ۱۲۸ در میان ۱۲۸ کشور گزارش شده است. نمره ایران در باز بودن حکومت به گردش قانومند قدرت ۲/۸ از ۱۰ است و  رتبه اش : ۱۲۴ از ۱۲۸٫  همینطور در سازوکارهای حد وحدود حکومت،  نمره  ما  ۳/۷ و  رتبه  مان ۱۱۴ از ۱۲۸ کشور است. در این گزارش کشورها از حیث درآمد نیز خوشه بندی شده اند . ایران در خوشه کشورهای با درآمد بالای متوسط قرار دارد و رتبه عدالتش در این خوشه،  ۴۱ از۴۲ کشور است. راستی چه دلیلی دارد که نمره عدالت سیاسی واجتماعی ما از السالوادور و تونس ومالزی وبوتسوانا و قیرقیزستان و امارات متحده پایین تر باشد؟

بدین ترتیب ملاحظه می شود که  یک آگاهی جدید اجتماعی، نسلی، طبقاتی، شهری وایرانی در جامعه ما فوران کرده است ولی  محتوایی سرگردان شده است چون شکل سیاسی مناسبی برای این محتوا نیست. متأسفانه نتیجه اش این می شود که این آگاهی، دیگر با خودش نیز منطبق نمی شود و این سبب وضعیتی ترومایی در امر سیاسی ایران می شود.  ترومایی که به فرهنگ و اجتماع نیز تسری پیدا می کند .حسی از پوچی که چون خوره به اندام مدنی ما افتاده است.

اگر بخواهیم از مدل ماتم وماخولیا استفاده ای بکنیم؛ وقتی مردمان ، ایده ای را، معنایی سیاسی ومدنی را، مثلا آزادی را از دست می دهند، دو حالت ممکن است: حالت اول ماتم وسوگواری است. این حالت هرچند ناگوار است اما لزوما بدخیم نیست. نسلی از طریق شِکوه ها ومویه های خلاق سیاسی اتفاقا قدری هم کاتارزیس می شود و از سوگْ انرژی می گیرد، ماتم سیاسی سبب خلاقیت سیاسی می شود، گروه های اجتماعی معنای از دست رفته خود را به نحوی خلاق و با کنش و همکنشی باز می یابند.

ولی در حالت دوم یعنی ماخولیا، از دست دادن معانی سیاسی، وضعیت مرضی به خود می گیرد. ما در این حالت با حس درماندگی ونفرین شدگی دست به گریبان می شویم  گویا دیگر هیچ معنای همگانی سیاسی نیست،  حتی عزت نفس سیاسی مان لطمه می بیند و نفس ما حقیر و فقیر می شود و گاه خیلی بدتر ، چون این را به روحیات جمعی خود وبه گذشته خود نسبت می دهیم. این همان وضعیتی است که سیاست بی پدر ومادر می شود  و گویا در انتظار رویدادی معنادار از سیاست نیستیم. چشم به فضیلتی در سیاست نمی دوزیم. این نوعی نیهلیسم پنهان است که سم مهلک جامعه ایرانی است.  شاید کم خطر ترین نتیجه اش  بازگشت مردم از سیاست رهایی به سیاست زندگی است؛ آنهم چه زندگی!

 

نیاز نسل های جدید ایرانی به داستان های واقعی سیاست ورزی مبتنی بر فضیلت

یک راه برای فائق آمدن به این «تروما» رجوع متأملانه به خاطرات ملی مان است. وقتی واقعیت موجود دردناک است به خاطرات واسطوره ها پناه می بریم.  در اینجاست که نسل جدید نیاز دارد به داستان های فضیلت سیاسی، نیازدارد به روایت های اخلاقی در سیاست،  البته نه برای خوش خیالی و تحسین بلکه برای بازاندیشی و تحلیل. بدین ترتیب تحلیل اخلاقی یک نهاد مدنیِ شصت ساله ودر اینجا نهضت آزادی ایران معنا پیدا می کند. اگر نسلی بتواند در جهان به تجربه آمدۀ سیاست، سوسویی از فضیلت ها سراغ بگیرد شاید بتواند دوباره به ذهن رنجور خویش قدری التیام ببخشد. چنانکه گفتم این فضیلتها باید پسینی وتجربی باشند و به قضاوت بین الاذهانی برسند و اعتبار سنجی بشوند

در انتهای بحث برخی از این فضیلت  تنها باختصار ذکر می شود. یکی از این فضایل ، فضیلت بهنگامی است نمونه اش را ایرادهای بموقع نهضت آزادی ایران بر مدرنیزاسیون دولتی در قبل از انقلاب می بینیم که اگر به آن توجه می شد کشور به سمت انقلاب سوق نمی یافت و متحمل این همه هزینه ها نمی شد، مثال دیگر از فضلیت بهنگامی، مخالفت نهضت با تصرف سفارت آمریکا ونیز  مخالفت با ادامه جنگ بعد از آزادی خرمشهر بود.

دومین فضیلت  سیاسی که می توان برای نهضت برشمرد فضیلت دولت سازی است. نسل فروغی هم دولت سازی کردند ولی نتوانستند هنجارهای نیرومند اخلاقی برای دولت ایجاد کنند ولی نسل بازرگان هم دولت سازی کردند وهم برایش هنجار تولید کردند وهم به آن هنجارها وفادار ماندند. ومهمتر از همه فضیلت دست کشیدن از دولت و عدم چسبندگی به قدرت را نیز نهضت در عمل نشان داد: خروج از حکومت در آبان ۵۸ .

سومین فضیلت دیگر در سیاست، عمل گفت و گو و مذاکره است. نهضت هم در قبل از انقلاب با امینی حاضر به گفت وگو بود، وهم در انقلاب با بختیار  و بعد از آن نیز با آمریکا و قدرت های خارجی. هریک از اینها اگر پذیرفته می شد می توانست حاوی منافع عمومی ومصالح ملی بشود ولی اجازه به یک چنین دیپلماسی مبتنی بر فضیلت گفت وگو به قصد پیشگیری از خشونت وهزینه های فراوان داده نشد.

و به همین صورت می توان دیگر فضیلتهای قدرت سیاسی را نام برد که به دلیل ضیق وقت فقط به عنوان برخی از  آنها بسنده می شود: چهارم. فضیلت کنش قانونمند و بدور از خشونت  و آن سخن مشهور زنده یاد مهندس مهدی بازرگان که ما آخرین نیروهایی هستیم که در چارچوب قانون مخالفت می کنیم.

پنجم.فضیلت توافق اخلافی به این توضیح مختصر که  نهضت در سال ۴۰ ، زمانه ای از عسرت فکر ملی وعمل ملی در ایران، به صورت یک نهاد متمایز ایجاد شد .  این تمایزخواهی حتی اگر به عنوان انشعاب هم تلقی بشود با رعایت فضیلت بود چون رهبران اصلی نهضت همچنان با کل جبهه ملی  و رهبر اخلاقی آن یعنی مرحوم دکتر محمد مصدق همگرایی داشتند وتا آخر نیز به آن وفادار ماند، این یعنی فضیلت همگرایی با وجود اختلاف نظر.

ششم. فضیلت سلامت وپاکدستی که در کارنامه نهضت به چشم می خورد و دوربودن آن از فساد.

هفتم. فضیلت بخشایش  که در موضوع هویدا و در گفتمان عفو عمومی خود را نشان داد.

هشتم. فضیلت عقلانیت. که نهضت همواره قائل و متعهد به سازمان عقلانی در ادارۀ کشور ومخالفت با دولت سایه ومداخلات انواع نیروها واشخاص ونهادها بود.

نهمین فضیلت سیاست ورزی و قدرت، آزادمنشی است. شواهد این را نیز  در عملکرد چند ده ساله نهضت می توان نشان داد، مثلا در رفراندوم  اول انقلاب برای نوع حکومت جدید ،گزینه بدیل مورد نظر نهضت جمهوری دمکراتیک اسلامی بود. همینطور  آزادمنشی این جریان سیاسی را در رفتار با نیروهای دیگردر قضیه کاندیداتوری رجوی و آزادمنشی  آن در ارتباط با سبک زندگی مردم و اجباری نکردن حجاب با وجود مؤمن ومعتقد بودن رهبران ویاران نهضت  می توان ذکر کرد و نهایتا  آزادمنشی در انتخاب اعضای دولت از جریان های مختلف سیاسی و حتی از کسانی که اختلاف فکری با هم داشتند.