اعتقاد به مرجعیت اهل بیت(ع)، اگر کسی را مهربانتر و منصفتر و مؤدبتر و معنویتر و نوعدوستتر و بخشندهتر نکند، هیچ سودی ندارد، حتی اگر بر سر آن عقیده جان دهند و همۀ عمر را در عشق آن، به سر برند.
مرحوم رضا بابایی، پژوهشگر برجسته دین نوشت: مهمترین و بزرگترین نزاع در میان مسلمانان، بر سر جانشینی پیامبر اسلام(ص) است. همۀ مسلمانان برای پیامبر(ص) دو منصب میشناسند: نبوت و سرپرستی سیاسی مسلمانان در عصر رسالت. اهل سنت، ارتحال پیامبر را پایان هر دو منصب میدانند؛ اما شیعیان به ادامۀ هر دو منصب(منهای وحی و رسالت پیامبرانه) در قالب امامت عقیده دارند. درنگ در ریشهها و زمینههای اجتماعی و نیز ماهیت دینی این نزاع بزرگ تاریخی و گاه خونین، مجالی دیگر میطلبد؛ اکنون به نکتهای دیگر اشاره میکنم:
نزاع بر سر جانشینی پیامبر، اگرچه مسلمانان را به دو گروه متخاصم تبدیل کرده است، در بیشتر باورها و احکام فقهی و مناسک دینی و زیستجهان فردی یا اجتماعی آنان، تفاوتی مهم پدید نیاورده است. آن مقدار اختلافات فقهی و مناسکی و اعتقادی که در میان اهل سنت و شیعیان وجود دارد، چندان نیست که بتوان از تقابل و تفاوتی در حد «دو مذهب» سخن گفت؛ مگر اینکه بگوییم مهمترین اصل در مسلمانی، مسئلۀ جانشینی است، که در این صورت، امامت، هم مبدأ اختلاف خواهد بود و هم مهمترین پیامد آن؛ وگرنه در دیگر اصول و فروع دین، چنان اختلاف و نزاعی نیست که پیدایی دو مذهب را توجیه کند؛ چنانکه اختلافات فقهی و کلامی در میان دانشمندان یک مذهب، منشأ مذهبسازی نمیشود. من میپذیرم که شیوۀ تعیین جانشین برای پیامبر بسیار مهم است، اما مهمتر از آن، این است که اختلاف بر سر جانشین، چه تفاوتهای واقعی و ملموس در مهمات دینی مانند اخلاق و معنویت و یگانهپرستی و نوعدوستی به وجود میآورد.
برخی باورها، به گونهای است که اختلاف بر سر آنها بهحقیقت منشأ دوگانگی است. مثلا کسی که به خدا و معاد عقیده دارد، در شیوۀ زندگی و علایق و جهانبینی و شناختها و ارزشها و… با منکر خدا و معاد متفاوت است. عقیده به خدا مانند آگاهی از گم شدن تیر و کمان شخصی گمنام در روستایی گمنام نیست.
گویند که در سقسین، شخصی دو کمان دارد
زان هر دو یکی گم شد، ما را چه زیان دارد
در فلسفۀ اسلامی، اختلاف شدیدی است بر سر اینکه اصالت با وجود است یا ماهیت. اما این اختلاف شدید، تأثیری در رفتار و اخلاق و منش و مرام و معنویت فلیسوفان ندارد. آیا اختلاف تشیع و تسنن، از جنس اختلاف فیلسوفان بر سر اصالت وجود است، یا همچون اختلاف کاتولیک و پروتستانتیسم است که دو الهیات و دو نگاه به انسان و جامعه، و پیامدهایی متفاوت در حد تفاوت آلمان و اسپانیا دارند؟ آیا عقیده به امامت، حوزههای مختلف نظری و عملی و مناسکی و عاطفی ما را بهکل دگرگون میکند و از ما انسانی متفاوت میسازد؟ آیا عقیدۀ اهل سنت به عدالت صحابه، آنان را در ایمان و عمل صالح، ممتازتر کرده است؟ هیچ تردیدی نیست که اصل امامت، منشأ دوگانگی در جهان اسلام است؛ سخن بر سر این است که معتقدان به امامت و منکران آن، به غیر از اصل امامت، در چه حوزههای دیگری اختلاف پیدا میکنند و این اختلافات جزئی یا کلی، چه کم و کیفی دارد. پیروان سنت که همۀ اصحاب – حتی معاویه – را انسانهایی ممتاز میدانند، از این رهگذر به چه مقصودی در عالم نظر و عمل رسیدهاند که شیعیان نرسیدهاند؟
ولایت چون ولایت است مهم است یا چون تغییری در رفتار و گفتار ما میدهد؟ اگر اهمیت آن به نفس آن باشد، باید همچون عدالت، در شمار بدیهیات قرار گیرد که چنین نیست. ولایت اهل بیت، مهم است اگر کسی را از ولایت طاغوت بیرون بیاورد و طاغوت، ظلم و جهالت و قساوت و گناه و بیانصافی است. بنابراین اگر کسی از راهی دیگر به همین مقصود برسد، در ولایت طاغوت نیست؛ چه اهل سنت باشد و چه پیرو هر دین دیگری. پیروان اهل بیت(ع) نیز آن مقدار که اخلاقیتر و طرفدار صلح و مدارا و همزیستی و حرمت نهادن به جان و مال و آبروی انسانها و کاستن از رنجها و شقاقها و منازعات باشند، سهمی و حظی از سعادت دارند.
اعتقاد به مرجعیت اهل بیت(ع)، اگر کسی را مهربانتر و منصفتر و مؤدبتر و معنویتر و نوعدوستتر و بخشندهتر نکند، هیچ سودی ندارد، حتی اگر بر سر آن عقیده جان دهند و همۀ عمر را در عشق آن، به سر برند. آیا سیاستزدگی نیست اگر دربارۀ جایگاه سیاسی اهل بیت در تاریخ اسلام غیرت ورزیم اما هیچ امتیازی در اخلاق و معنویت و سلوک اجتماعی بر دیگران نداشته باشیم؟ اسلام اگر دین سیاسی هم باشد، مبلغ سیاستزدگی نیست. کسی که با دیدن چند خبر واحد، همۀ انصاف و تاریخ و صراحتهای قرآنی و صدها روایت دیگر را وامینهد و رسالت خود را در این جهان پیچیده و پر از رنج و عذاب انسانها، لعن و نفرین اصحاب پیامبر تعریف میکند، پیرو اهل بیت نیست؛ بندۀ هویتی است که محیط برای او ساخته است. «نزاع برای نزاع»، ابلهانهترین رفتار اجتماعی بشر است. تبدیل عقیدۀ دینی به ماهیت اجتماعی یا هویت فردی، فرایندی خطرناک است که دود آن، نخست به چشم همان عقیده میرود.