آذر منصوری

تحت الحفظ ما را تا نیمه های در سالن بردند که به یک باره یکی از همین دانشــجویان خشمگین با مشت بر صورت من کوبید. روسری را به زور روی سر نگه داشتم اما بینی و پیشانیم کبود و زخمی شد و تا چند روز آثار تاخت این دانشــجو روی پیشــانی من بود.

 

آذر منصوری نوشت: خواستم از 16 آذر دوران دانشجویی خودم بنویسم، دیدم حرف ها تکراری است و حرف جدیدی ندارم. به ناگاه یاد سال۹۴ افتادم که به اتفاق دکتر خانجانی برای سخنرانی به همین مناسبت به دانشگاه شهید چمران اهواز دعوت شده بودیم و به همین بهانه چند کلامی در مظلومیت انجمن های اسلامی بگویم که در این سال های سخت و با همه دشواری ها به دنبال پویایی در فضای دانشگاه ها هستند.

دبیر انجمن مدت ها پیگیـر این برنامه بود و من بعد از حمله گروهی در دانشگاه آزاد یاسوج که موجب مجروح شدن چند نفـر از اعضای انجمن اسلامی شــده بود، ترجیحم این بود که اگر احتمال تکــرار چنین وقایعی اســت از حضور در دانشگاه ها خودداری کنم، اما به هر ترتیب دانشــجویان اطمینان دادنــد که همــه مراحل قانونی اخذ مجوز طی شده و حتی شورای تأمین استان هم اعلام کرده اند که مشکلی ندارد و با توجه به طی این مراحل و با توجه به اصرار آنها قبول کردم.

از زمانی کــه در فرودگاه اهــواز پیــاده شـدیم چند نفر کــه در آخر ما متوجـه نشـدیم از کجــا هسـتند و چه می خواهند با ماشین مخصوص ما را تحت الحفظ به وی آی پی فرودگاه بردند. در آنجا با اعلام اینکه دادستانی با سـخنرانی شــما مخالفت کرده و عده ای می خواهند مراسم را به هم بزنند ما را نگه داشتند.

بالاخره آقای خانجانی بــا استاندار وقت خوزسـتان تماس گرفت. با آمدن استاندار به فرودگاه آن افراد بــه یک باره محل وی آی پی را ترک کردند. ابتدا به استانداری و بعد از هماهنگی به دانشگاه اهواز رفتیم. مسئولان دانشــگاه هم اطمینان دادنــد کــه اوضـاع تحت کنترل اســت و سالن آماده برای سخنرانی. اما درست موقع شــروع سخنرانی گروهی بیرون سالن اجتماعات دانشگاه شــروع بــه شــعار دادن و کوبیدن بــر در کردنــد.

آقای خانجانی چنــد کلامی صحبت کــرد، امــا درست لحظه ای که من برای آغـاز، کلام بسم الله الرحمن رحیم را گفتــم همــان دانشجویان یکباره در سالن را با هجوم خود شکستند و به سمت تریبون حملـه ور شدند. تریبون را از روی میز پرت کردند و به سمت ما هجوم آوردند. در تمام این مدت این بچه های انجمن اسلامی دانشگاه بودند که خود را سپر ما کرده بودند تا به ما آسیبی نرسد.

تحت الحفظ ما را تا نیمه های در سالن بردند که به یک باره یکی از همین دانشــجویان خشمگین با مشت بر صورت من کوبید. روسری را به زور روی سر نگه داشتم اما بینی و پیشانیم کبود و زخمی شد و تا چند روز آثار تاخت این دانشــجو روی پیشــانی من بود.

با حمایت دانشجویان عضو انجمن به محوطه دانشگاه آمدیم و در محوطه نیز با لوله های فلزی و سنگ ما را بدرقه کردند. بعد بچه ها خبر دادند که اعضای انجمن را مانند دانشگاه یاسوج یک به یک بــرای ادای توضیحات احضار کرده بودند و از آنها تعهد گرفتـه بودند.

بعد از این ماجرا با وجود اصرار انجمن های اسلامی دانشگاه ها معمولا دعوت ها را قبول نمی کنم. اندک مواردی هم که موفق بــه اخذ مجوز می شوند یک روز به برگزاری مراسم اطلاع می دهند که برنامه لغو شده است./ برگرفته از کانال شخصی نویسنده در تلگرام