اختصاصی؛

به جرات می گویم که در طول ۳۴ سالی که از رحلت امام گذشته است، ما در هیچ موضوع فرهنگی در جمهوری اسلامی، رای و نظر جدیدی که کارگشا بوده باشد، نداشته ایم.

 

آیت الله محمد سروش محلاتی در یک سخنرانی به مناسبت چهل و چهارمین سالروز انقلاب اسلامی گفت:

در شرایط کنونی، جامعه و نظام ما با سه بحران مواجه است؛ نخست بحران اقتصادی، دیگری بحران سیاسی و سوم، بحران فرهنگی. البته این سه معضل که ما از آنها به عنوان بحران یاد می کنیم، ویژگی های متفاوتی دارند و اصل این مشکلات برای مردم شناخته شده هستند.

گمان می کنم از جهتی، مهم ترین چالش جمهوری اسلامی در دهه پنجم و این سالها، چالش فرهنگی است. این چالش سخت ترین چالشی است که در برابر ما قرار دارد. اگر بخواهم استدلال کنم، این طور می توانم بگویم که برخی چالش ها یا بحران ها، بحران هایی هستند که دولت می خواهد حل کند، هرچند نمی تواند. برای نمونه، در بحران های اقتصادی، کارشناسان دولت می خواهند بر معضلات این بخش چیره شوند، ولی عملا چنین اتفاقی نمی افتد. و حتی دیدیم که رییس جمهور اخیرا رسما به وجود تورم ۶۰ درصدی در کشور اقرار و اعتراف کرد.

اما چالش دوم، وقتی است که دولت می تواند اما نمی خواهد. و آن مربوط به چالش های سیاسی است. مثلاً در قانون اساسی ما، یکی از حقوق ملت، مربوط به آزادی اجتماعات و تجمعات آرام برای اعتراض است. هیچ اراده ای برای اینکه دولت این حق ملت را ادا کند، وجود ندارد. بنابراین مشکل دیگر، زیرساخت های اقتصادی نیست که زمان می برد؛ در اینجا، دولت می تواند اما نمی خواهد. می توان گفت که مسائل سیاسی در این ردیف قرار می گیرند.

اما معضلات فرهنگی جامعه ما که خود را به صورت بحران نشان می دهند، چالش سوم هستند که نه دولت می خواهد و نه می تواند آنها را حل و فصل کند. (منظور از اصطلاح دولت نیز در کلام من، به معنای اعم آن یعنی حاکمیت است.)موضوعاتی از قبیل ورزش، سینما و تئاتر، فضای مجازی، حقوق زنان و …در این دسته قرار دارند. در ماه های اخیر، بیش از هر موضوع دیگری، دغدغه‌های فرهنگی در اعتراضات خود را نشان داد.

در این اعتراضات، بیش از آنکه شعارهای اقتصادی و سیاسی شنیده شود، مسائل فرهنگی مورد توجه معترضان قرار داشت. به هر تقدیر، ما مشکلات متعددی داریم و آنچه ملموس تر است، فشارهای اقتصادی است. از سوی دیگر، بدست آوردن رتبه ۱۴۷ از ۱۸۰ کشور جهان در زمینه شاخص ادراک فساد، نیز بسیار مهم بود.

ما در سالهای نخستین انقلاب می توانستیم بر مشکلات فرهنگی فائق آییم اما امروز نمی توانیم. چرا دیروز می توانستیم ولی امروز نمی توانیم؟ دلیل آن این است که نظام در دهه اول، اجتهاد در مسائل فرهنگی را پذیرفته بود. اینکه باید موضوعات فرهنگی مورد بازبینی رهبران جامعه قرار گیرد هم، مورد قبول بود. لذا وقتی جامعه با مشکل جدیدی مواجه می شد و پرسش تازه ای مطرح می کرد، بلافاصله پاسخ جدیدی را از رهبری دریافت می کرد.

ما در شرایطی بودیم که امام در همان ابتدای پیروزی انقلاب، نسبت به موسیقی موضع داشتند و برای حذف موسیقی از صداوسیما نظر می دادند. ولی این مسأله بعد مدتی حل شد. به دو دلیل، یکی به این علت که امام، فقیه و مجتهدی بود که می توانست شجاعانه، چنین موضوعاتی را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهد و به صورت محکم، آرای خود را ارائه کند. لذا اگر کسی با او در این زمینه ها گفت وگو می کرد، می پذیرفت. این خاطره را مرحوم هاشمی رفسنجانی در اردیبهشت سال۶۰ ثبت کرده که مرحوم حاج احمدآقای خمینی اطلاع داد که امروز بناست دستوری از حضرت امام در اخبار ظهر پخش شود که «هرگونه پخش موسیقی حتی توام با سرود ممنوع باشد»و از من خواست که همراه آقای بهشتی به خدمت ایشان برویم و مانع پخش این دستور شویم. آقای هاشمی نوشته اند که من به دلایلی نپذیرفته و نرفتم، اما آقای بهشتی رفتند و نتیجه هم گرفتند و دستور مذکور منتشر نشد.

امام از لحاظ فقهی راه را باز می گذاشتند تا اگر کسی می خواست با ایشان وارد بحث شود، راهش هموار باشد. چنانکه در سالهای اول انقلاب، به صراحت با موسیقی مخالفت کرده بودند. ولی مبنای فقه امام، اجازه داد که موسیقی غیرلهوی در جامعه منتشر شود و آلات موسیقی هم مورد استفاده گرفت. تا جایی که همین ابزار موسیقی را به حسینیه جماران بردند و برای پخش سرود مورد استفاده قرار دادند.

امام در اجرای احکام اسلامی، به ظرفیت های جامعه و آمادگی های مردم توجه داشتند. حتی حکمی که به لحاظ مبانی دینی روشن بود و جایی برای اجتهاد در آن نبود، در مرحله اجرا به باور امام، نباید منجر به تنفر جامعه از دین می شد. همین مبنا، کار را در مسائل فرهنگی آسان می کرد.

متأسفانه با ارتحال امام خمینی، به طور کلی در باب فرهنگ، این دو نکته مغفول ماند و این باب مسدود گردید. به جرات می گویم که در طول ۳۴ سالی که از رحلت امام گذشته است، ما در هیچ موضوع فرهنگی در جمهوری اسلامی، رای و نظر جدیدی که کارگشا بوده باشد، نداشته ایم.

در همین مسأله حجاب، که در ماه‌های اخیر مورد بحث قرار گرفت، بار اول نیست که چنین موضوعی مطرح می شود. انقلاب که به پیروزی رسید، امام راهی قم شدند و گفتند «حجاب باید در همه جا و اداره جات رعایت شود» و از صحبت ایشان، اجبار و الزام استشمام می شد. اما شخصیت بزرگواری چون شهید مطهری، بلافاصله پس از شنیدن نظر امام در این رابطه، تصمیم گرفت که با امام صحبت کند و ایشان را از عوارض جدی این تصمیم برحذر بدارد. مرحوم محمدرضا حکیمی تعریف کرده که آقای مطهری با وی تماس می گیرد و قرار بر این بوده که باهم به خدمت امام بروند. ولی می گوید مانعی برایش پیش آمده که نتوانسته به آن جلسه برود. اما آقای احمد جلالی می گوید پس از اینکه آقای مطهری با او تماس گرفته، به قم نزد امام رفته اند تا با ایشان صحبت کنند. در همین رابطه، مرحوم طالقانی نیز وارد شدند و صحبت کردند. این ها نشان می دهد که به هر حال راهی وجود داشت تا دلسوزان بتوانند انتقادات خود نسبت به نظر امام را بیان کنند و چه بسا پس از این اقدامات، حتی مسائلی هم که صراحتا اعلام شده بود، تغییر پیدا می کرد. کما اینکه بارها چنین هم شد.