در اولین دیداری که با زید آبادی عزیزخواهم داشت به او خواهم گفت، ناسزاهایی که نثارت کرده و میکنند، ناسزای نابخردان بی فرهنگ به عقل و حکمت است نه به شخص تو.
محسن آرمین نوشت:
به نام خدا
پیام آقای زید آبادی عزیز را خواندم که دل آزرده از خاموشی صدای عقلانیت و میانداری افراط و غوغای ادبیات عفن چارپاداری از هر دو سو در سرزمین حافظ و سعدی و شهریار و سایه، عطای ماندن و هشدار مسؤلانه و دلسوزانه به هاویهای که پیش روست به لقایش بخشیده است. یکی از بزرگترین نقاط ضعف روشنفکری در تاریخ معاصر ایران تأثیر پذیری روشنفکران ما از فضا و جو حاکم بوده است. کم داشتهایم آدمهای دارای شخصیت و منش مستقل که اسیر امواج گفتمانی نشوند. احمد زید آبادی به رغم پارهای اختلافات فکری از نظر من علاوه بر صداقت و سلامت نفس به ویژه از این جهت قابل احترام است که انسانی صاحب اندیشه و دارای شخصیت فکری مستقل است. اسیر جو و فضای حاکم نمیشود. بی توجه به خوشآیند و بدآیند اکثریت و اقلیت، شجاعانه آن چه را نیک و درست میفهمد، بیان میکند. دغدغه صواب دارد نه ثواب. بگذارید همین جا به سان شبلی گُلی هم نثار قرآن پژوه فرهیخته مهندس عبدالعلی بازرگان دوست داشتنی کنم زیرا او هم از همین قبیله است اما نمیدانم چرا به جای مخالفت با فحاشیها و رذیلتهای کلامی رایج در چاله میدان و بازار سید اسماعیل که این روزها راه گم کرده از دانشگاه سردرآورده به ضرب ادبیات صادق هدایت در توجیه آن کوشیدهاند. مگر تذکر مولا ازخاطر مبارکشان غایب بود که فرمود: «سنه اللئام قبح الکلام» یا «إنی اکره لکم أن تکونوا سبابین»!؟
به هر حال در اولین دیداری که با زید آبادی عزیزخواهم داشت به او خواهم گفت، ناسزاهایی که نثارت کرده و میکنند، ناسزای نابخردان بی فرهنگ به عقل و حکمت است نه به شخص تو. اولین روزهای آزادی از زندان که به اتفاق جمعی به دیدارت آمدیم از تجربه شکنجه روحی و سلول انفرادی تا سرحد صرافت به خودکشی گفتی، اما آن تجربه تلخ تو را از ماندن و نوشتن منصرف نکرد. میتوانم بفهمم ادبیات متعفنی که بیش از هر چیز از درون بویناک گویندگان آن حکایت دارد از آن تجربه هولناک برایت دشوارتر است، اما بدان در این روزها که از منجنیق فلک بر سر ایران و ایرانی سنگ فتنه میبارد، اهریمن آهنگ این سرزمین کرده و اذنابش بر تنور خشونت و آشوب میدمند و رندانه مطالبات به حق مردم را با غوغای روایتها و حکایتها به محاق میبرند، ایران عزیز به صدای عقلانیت امثال زید آبادی بیش از هر زمان دیگری نیازمند است. بمان و بنوس و به قول مولایت که میدانم چقدر به او ارادت داری در این مصاف: «تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ، عَضَّ عَلَى نَاجِذِکَ، أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ، تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ، ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ»(کوهها بلرزند تو نلرز، دندانهایت را بر هم بفشار، سرت را به خدا بسپار، گامهایت را در زمین استوار بدار، دیدهات را به دورترین نقاط این قوم بدوز و چشم بر سختی و ناملایمات ببند و بدان پیروزی از آن خدای سبحان است و بس)(نهج البلاغه خطبه ۱۱)