محسن وحید

برخلاف تبلیغات مداوم و اکنون منسوخ، مردم معترض هیچ گاه متشکل از جماعتی اندک و عوام و اسیر تبلیغات قدرت های مسلط نبوده اند. بلکه انسانهایی هستند که نقدهایی اصلی و اصولی بر سر زندگی و حقوق بدیهی و اولیه خویش با صاحبان قدرت و زر دارند.

 

محسن وحید نوشت: «این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا» مولوی

رخدادها نقاط عطفی در تاریخ هر ملت هستند. هر رخدادی نظری به سمت داشته ها و داده ها و همزمان نگاهی ژرف و همپای امیدواری به سوی خواسته ها دارد. در اوایل دهه هفتاد شمسی، قیام های مردم اسلامشهر و به ویژه مردم مشهد، نقطه عطف
یا رخدادی در تاریخ معاصر ایران بودند.

این مهم، پیش و بیش از همه، جناح موسوم به راست را شگفت زده کرد. چون که قیام مشهد در شهری اتفاق افتاده بود که سده هاست پایتخت معنوی میهن محسوب می شود. قیام مردم مشهد از این منظر اهمیت وافر داشت که روایت و ارتباطات یکسونگر مبتنی بر غالب و مغلوب یا ارباب و رعیت گوش به فرمان را نقض می کرد.

پرسشگری و کارکرد عقل نقاد و اعتراض مردم به عرصه ی خیابان کشیده شده بود و جناح موسوم به راست، شگفت زده و در عین ناباوری به سرعت مشت آهنین را به کاربرد تا بلکه به آن طریق بتواند با ایجاد رعب، جامع جویا و خواستار اجرای شعارهای اول انقلاب را خاموش کند و به تحلیلی شعاری روی آورد که معترضان چیزی بیش از معدودی عوام فریب خورده دشمن نیستند.

چنان رویکردی از زمره نخستین سنگ بناهای «بیگانه» شمردن مردم محسوب می شد. باری، مردم و به ویژه مستضعفان که صاحبان مملکت و انقلاب بودند، آنک در ردیف فریب خوردگان دشمن به شمار می رفتند.

برخلاف تبلیغات مداوم و اکنون منسوخ، مردم معترض هیچ گاه متشکل از جماعتی اندک و عوام و اسیر تبلیغات قدرت های مسلط نبوده اند. بلکه انسانهایی هستند که نقدهایی اصلی و اصولی بر سر زندگی و حقوق بدیهی و اولیه خویش با صاحبان قدرت و زر دارند.

تفاوتی است میان درک و فهم. فهمیدن مرتبط با ظواهر امور و پدیده هاست ولیکن درک، مبتنی بر شناخت روابط در هم تنیده، پیچیده، اندام وار و غالبا نهان اموری است که همچون کوه یخ، بخش اندکی از آن گفته و دیده می شود.

مردم ایران که در فاصله ای نسبتا کوتاه سه انقلاب بزرگ را به وجود آورده اند، پس از سرکوب ملی شدن صنعت نفت و کشتارها و حبس ها و تبعیدهای فراوان پس از آن و به ویژه از اوایل دهه پنجاه شمسی تاکنون مباحث و مسائل سیاسی جزیی از امور روزمره شان شده است و از امور جاری در میهن و جهان غالبا درکی موسع دارند.

مرلوپونتی از نظریه پردازان صاحب نام و سبک بر این باور است که: «مرئی در نامرئی است و نامرئی در مرئی» ملت ایران نیز بر اساس تجربه سنگین و سهمگین به این ادراک رسیده اند که در امور نامریی، پدیده های مریی را بجویند.

«در جماعتی که نظر را حرام می گویند / نظر حرام بکردند و خون خلق حلال» – سعدی

در لایه های پنهان و پرتلاطم میهن، در همان دهه هفتاد شمسی، برگزیدن آقای خاتمی به ریاست جمهور، نقطه عطف بسیار مهم و رخدادی تعیین کننده شده است. آن طور که هنوز پس از سال های مدید، آن رخداد بر بسیاری از امور قدرت برانگیزندگی خاص خود را حفظ کرده است. جناح مقابل در مقابله با مردم و برگزیده آنها، به طرزی
روز افزون و حتی خطرناک، بنای «بیگانه» دانستن مردم را بیش و بیشتر برافراخت تا به حدی که مردم را رمه ای فاقد حقوق می پندارد، جناح موسوم به راست حکومتی باز هم بهت زده از گزینش ملت، به واکنش هایی از سر درماندگی و انتقام برخاست که قتل های زنجیره ای، نمونه ای از نمونه های فراوان همان آشفتگی هاست. این جناح در بدو امر، هنرمندان و روشنفکران مستقل را عامل اصلی مقابله ی ملت با خویش می پنداشت و
افزون بر سوء قصد نسبت به جان آن قشر، نظریه پردازان جناح راست حکومت، بینش و رفتار امت گرایی را به طرزی گسترده پیش گرفتند و گسترش دادند و در این امر تکیه بر فقه (که البته در جایگاه خود محترم است) جایگاهی جایگزین علوم‌ مختلف و متعدد
در امور اساسی مملکت داری را یافت و البته ناگفته نماند که فقه پویا در حاشیه های دوردست قرارگرفته است. همچنین است پایگاه دیگر زعمای قوم در تکیه و تاکید بر روایاتی که صحت و سقم آنها از قدیمی ترین ایام تا الان محل تردید بوده است.

باری، به هرحال نسل ها تغییر کرده اند و جهان تغییر کرده است. خداوند هر روز در کاری است. نسل جوان برخلاف پیشینیان پرسشگر شده، ولیکن بیشتر بزرگان جناح موسوم به راست، تغییر نکرده اند. بیان این که مرده چشم گشود و با مهربانی لبخند زد، شاید روزی، روزگاری مخاطبان ساده دل و اکثرا فاقد حتی سواد خواندن و نوشتن را قانع می کرد اما الان در مخاطب چیزی جز شک به همه مفاهیم، حتی مفاهیم ارجمند مینوی را برنمی انگیزد.

روزگاری که خلفای جابر و جائر بنی امیه و بنی عباس بر قلمرو امپراطوری اسلامی حکمروا بودند، شیعه با رویکرد به عدالت و امامت یا امام عادل و همچنین با دستگاه فکری منسجم خویش، جایگاهی محبوب داشت و هنوز هم در کنه وجودی همان جایگاه را دارد اما تقلیل گرایی نظریه پردازان جناح راست و بیان صریح در دفاع از غارتگران ثروت و منابع عام، «دیگری» دانستن مردم تا حد نامحرم دانستن آنهاست که موجب می شود تا ملت با حفظ باورهای خود، سران و بزرگان روایت رسمی و غالب از دین را «دیگری» حامی ستمگران بدانند.

در قرآن و در توصیف تفرعن و فرعون آمده است که وی، خود را بالاترین تعلیم دهنده و تربیت کننده می دانست،‌ اما در زمان و زمانه ی غلبه تفرعن بود که: «نسل و حرث » نابود شد. هم از این رو است که بیشتر مردم به ویژه طی سالهای اخیر، به عقلانیت نقاد روی آورده اند.
«هم سوال از علم خیزد، هم جواب/ همچنان که خار و گل از خاک و آب»۔ مولانا

حکومت حکیمان یا حکیمان حاکم، نظریه ای سیاسی، باستانی و پیشامدرن از جانب افلاطون است که هنوز نیز کمابیش کارایی دارد. در واقع و در آنچه مدرنیته ناقص و عواقب مترتب بر آن، مانند دموکراسی ناقص امر درون ماندگار جهان غرب است که
هنور با شعار استعلایی دموکراسی ، یعنی «یکی برای همه و همه برای یکی» ، فاصله دارد.
میشل فوکو از نظریه پردازان معاصر علوم اجتماعی براین باور است که : « هرجا قدرت هست، مقاومت هم هست و شاید از این روی، مقاومت هرگز در رابطه ای بیرونی نسبت به قدرت قرار ندارد»
پیشتر گفته شد که دموکراسی ناقص در غرب، زیر تأثیر جناح های قدرت و صاحبان کارتل ها و تراست های بین المللی است که با در دست داشتن بخش چشم گیری از ابزار تبلیغات جمعی و وسایل و وسایط ارتباط نظیر کانال های تلویزیونی و مطبوعات و
امثالهم بر آرای رای دهندگان تاثیری غیر مستقیم دارند اما سابقه قدرتمند کانون های مردم نهاد مانع یکه تازی صاحبان قدرت و زور زر در آن سوی جهان می شود وگرنه جورج بوش پس از سرنگون ساختن حزب بعث در عراق اعتراف نمی کرد که برخلاف تبلیغات قبلی هیچ وسیله و ابزار کشتار جمعی در عراق یافت نشده است یا نیکسون بر اثر و به دنبال پیگیری های دو روزنامه نگار مبتنی بر تقلب وی ناگزیر به استعفا از ریاست جمهوری نمی شد.

(بیاد ای یاد نوروزی، نسیم باغ پیروزی/ که بوی انبر آمیزش به بوی یار می ماند)سعدی

نظریه سیاسی باستانی یعنی حکومت حکیمان اینک در جهان جدید مبدل به خرد جمعی شده است و مردم ایران تا لحظه اکنون با دوری جستن از خشونت متقابل کوشیده اند که به طریق مدنی و با گزینش اشخاص که کاملا یا نسبتا و به دور از دروغ و ریا
دغدغه زندگی کرامت مند مردم را دارند، به ریاست جمهوری برگزینند اما در مقابل و مقابله با این روش مدنی جناح اینک غالب با ایجاد انواع هفت خوان های بی معنا و دلخواه کوشیدند که این آخرین راه در مسیر مدنی خرد جمعی را مسدود ساخته و دایره معیوب خودی و بیگانه دانستن مردم را بیش از پیش آشکار سازند چنان که الان آنچه را قبلا می کوشیدند نهان سازند حالا به قلمرو وضوح در آوردند تا جایی که نجواهایی برخاسته است که عنداللزوم از عراق و افغانستان نیرو می آورند تا در برابر
مردم «بیگانه» یعنی ملت ایران بایستند!

باری به هر تقدیر آش چنان و چندان شور شده است که برخی از خودی ها دیروز نیز به قلمرو بیگانگی رانده شده اند و همین هایند که آشکار و نهان به روش های شعاری زمامداری دولتمردان انتقاد و اعتراض دارند در این هنگام و هنگامه ی ستیزهای سودآور با ملت در سیاست داخلی و خارجی بسیاری از مردم ایران یعنی یکی از معدود کشورهای غنی جهان، غم زده و بهت زده خود را مغلوبان غالبانی بیگانه می دانند که ناچارند با فروش کلیه و امثالهم دوزخی با نام زندگی را تاب آورند. در حالی که زمانی همین مردم بی خانمان بیکار فرسوده و افسرده صاحبان اصلی انقلاب و مملکت نامیده می شدند.
این نوشته ناقص و نارسا را من با شعر جاودانه ای از شادروان مهدی اخوان ثالث به پایان می رسانم و تا موعدی دیگر بدرود.
«آواز گرگ ها»
زمین و آسمان با ما به کمین است

زمین سرد است و برف آلوده و و هوا تاریک و طوفان خشمگین است کشد مانند سگ ها، باد، زوزه
دو دشمن در کمین ماست
دودشمن می دهد ما را شکنجه
برون: سرما، درون: این آتش جوع که بر ارکان ما افکنده پنجه
و اینک …سومین دشمن…که ناگاه
برون جست از کمین و حمله ور گشت
…سلاح آتشین…بی رحم …بی رحم
نه پای رفتن و نه جای برگشت.
در این سرما، گرسنه، زخم خورده
دویم آسیمه سر بر برف، چون باد ولیکن عزت آزادگی را
نگهبانیم ، آزادیم ، آزاد.

*این نوشته گوشه چشمی به مقاله دکتر پیمان وهابزاده با عنوان بوسه بر کاکل خورشید داشته است.