محمدرضا تاجیک

امکان و انتظار سیاست و تدبیر از بازی‌پیشگان سیاسی، تا زمانی که بر این چشم و عقل و هوش‌اند که هستند و بر تصویر و تفسیر از جامعه، مردم، سیاست، عدالت، آزادی، هستند که هستند، انتظار بیهوده‌ای است.

 

مجمدرضا تاجیک نوشت:

یک
بی‌تردید، با این ریش (منظری، نظری، عملی) نمی‌شود رفت تجریش (وضعیتی متفاوت). تدبیر امور جامعۀ امروز ما، در گرو تحقق یک اصل اصیل و بنیادین است: امتناع و تخطی تدبیرگران از خود. به بیان دیگر، تدبیر‌گر سیاسی امروز، باید جایی در فاصله با خود بایستد تا بتواند سیاست بورزد. این تدبیرپیشه، باید در جست‌وجوی آنی‌ که نیست، وجود ندارد، نا‌ممکن است، و آنی که فراتر از محدوده‌های تنگ و باریک ذهنی، معرفتی، تجربی اوست، برآید. او باید از مسیر انحراف از خود، وارد مسیر سیاست شود تا قادر گردد آن حکم و تدبیر انشاء و اجرا کند که شایسته و بایستۀ شرایط اکنون ماست.

افلاطون در فایدون از ضرورت «انحراف» از راه مستقیم و دست‌زدن به یک «تغییر مسیر» با ما سخن می‌گوید. او بر این نظر است که برای فلسفیدن به‌معنای واقعی کلمه نیاز به «تغییر جهت نگاه» روح از محسوسات به عالَم عقلانی داریم و این امر را تنها کسی می‌تواند انجام دهد که «دوست‌دار» کشف جوهر و حقیقت باشد، یعنی از افکار عمومی (دُکسا) Doxa که تنها ظاهر قضایا را می‌بیند دوری کند و به شناخت ماهیتِ چیزها‌ بپردازد. ایدۀ «انحراف» را افلاطون در جایی دیگر، در نامۀ هفتم، به‌کار می‌بَرَد و از عبارت «حاشیه‌روی» (خارج‌شدن از موضوع)، که از «تغییر مسیر» دور نیست، استفاده می‌کند.

او می‌نویسد که با «حاشیه‌روی» است که می‌توان به مقام «فیلسوفی» یعنی انسان خدایی رسید و از این راه است که علم بهترین، یعنی دانشی که در جست‌وجوی خوب چون تکلیفی برای هر موجود است، خود را تبدیل به «فلسفه» می‌کند، به بیانی دیگر، خود را تبدیل به شناخت حقیقی و خدایی می‌کند .هایدگر نیز، در کتاب آن چیست که فلسفه نامند؟ به بحث دربارۀ تغییر مسیر نگاه به سوی هستیِ وجود و در انتظار فراخوان او ماندن، می‌پردازد.

 

دو
در پرتو این تمهید کوتاه می‌خواهم بگویم، امکان و انتظار سیاست و تدبیر از بازی‌پیشگان سیاسی، تا زمانی که بر این چشم و عقل و هوش‌اند که هستند و بر تصویر و تفسیر از جامعه، مردم، سیاست، عدالت، آزادی، هستند که هستند، انتظار بیهوده‌ای است، زیرا از تهی وجودشان و کژی نگاه‌شان و فقر دانش و تجربه‌شان جز بی‌تدبیری و بحران و بلا نخیزد. لذا اگر می‌خواهند بر دیگران حکومت کنند، نخست باید هنر کم‎تر حکومت‌شدن توسط خود را بیاموزند.

به بیان دیگر، امروز بازیگران فردی و جمعی عرصۀ سیاست و قدرت، جز از رهگذر «انحراف» از مسیر انحرافی (نظری و عملی) که دیری‌ست مست و ناهشیار در آن طی طریق می‌کنند، نمی‌توانند به مسیر راستین سیاست (یا سیاستِ راستین) برگردند. در این شرایط، تنها یک انحراف (امتناع و تخطی) است که می‌تواند به آنان یاری رساند تا پرسش‌ها و پروبلماتیک‌هایی بنیادین را در رابطه با آن‌چه به‌نام کنش و کنش‌گری سیاسی و تدبیر منزل انجام داده‌اند، مطرح سازند.

انحراف است که بدانان می‌نمایاند که در بسیاری از مواقع و موارد آن دارو که از سر تدبیر کرده‌اند، عمارت نبوده، ویران کرده‌اند. امتناع از خود است که بدانان می‌نمایاند که آن مانع که بر سر راه تدبیر عقلی و علمی امروز جامعه است، «خودِ» آنان است، و این خود باید از میان برخیزد تا امور راست و درست آیند. امتناع و تخطی از خود است که بدانان امکان می‌دهد از هستی خود رها شوند، از دیو درونِ خود جدا شوند، بیرون از چاه وجودی خود بایستند، چشم‌ها را بشورند و طور دیگر ببینند و طور دیگر تدبیر کنند. آن‌ها باید ببینند و باور کنند که وضعیت امروز جامعه (در نزد بسیاری) ناوضعیت است، حال و احوال و ذهن و روح و روان مردم ناکوک است، هر ساز قدرت و سیاست بدآهنگ است، هر وعده و وفا، نمایش است، هر روز، فریاد دریغ از دیروز است.

آن‌ها باید ببینند و باور کنند که آن نقش کژ و ناجور که در آیینۀ نگاه مردمان می‌بینند، نقش خودِ آنان است، نقش آن آیینه نیست. آن‌ها باید ببینند و بدانند که آن فهم کبود که از عالم و عالمیان دارند، بیش‌تر اقتضای طبیعت آن شیشۀ کبودی است که پیش چشم دارند، و آن چشمی است که خانۀ خیال است و عدم. در یک کلام، آنان برای آن‌که بار دیگر غلط نکنند راه، باید بر خودِ غلط‌انداز و غلط‌رو و غلط‌بینِ خود، بشورند و انقلابی برپا کنند. پس، امروز انقلابی‌بودن یعنی همین امتناع و تخطی از خود، و عاقل‌بودن، یعنی درک به‌هنگام این ضرورت تاریخی (انقلاب-در-خود).

 

منبع: مشق نو