ابوالفضل دلاوری

تجربیات تاریخی نشان می دهد که دموکراتیک شدن معمولا با استمرار یک نظام یکدست و یا با گسست های انقلابی حاصل نمی شود بلکه با شکل گیری و استمرار وضعیت قدرت دوگانه در درون نظام مستقر امکانپذیر می شود.

 

ابوالفضل دلاوری نوشت: در مورد سرشت انتخابات اخیر و این که این انتخابات تا چه حدی مهندسی شده، دموکراتیک و حتی معنادار بود، به اندازه کافی بحث شده است. این یادداشت اصلا به آن موضوع نمی پردازد. در مورد نتایج برآمده از این انتخابات نیز گرچه در این چند روز تحلیل ها و اظهار نظرهای متعددی ارائه شده اما همچنان نیازمند بررسی و تأمل بیشتری است به ویژه این که به نظر نگارنده این انتخابات هرچه در
مرحله سازماندهی و فرایند برگزاری اش ساده و کم معنا بود اما نتایجی پیچیده و بسیار معنادار داشت.

نگارنده این موضوع را نیز به فرصت دیگری وامی گذارد. در این یادداشت عجالتا فمط به این سوال می پردازم که مشارکت بخشی از اصلاح گرایان در این انتخابات تا چه حدی معنا دار و موجه بود؟ این سوال معطوف به رویکرد کلی و نفس مشارکت این جریان در انتخابات اخیر است و نه معطوف به ابعاد و نتایج موردی آن، نظیر زمان و نحوه ورودشان به کارزار انتخاباتی، تعداد آراء مکتسبه، نوع آراء و ویژگی های شخصی کاندیدای مورد نظر بخشی از آنان.

لازم به یادآوری است که این جریان فمط شامل برخی از اصلاح طلبانی که سابقه درون حکومتی داشتند نبود بلکه برخی نیروها و شخصیتهای برون حکومتی را نیز دربرمی گرفت.

در روزهای اخیر هم جریان حاکم (برندگان آرا) و هم طیف وسیعی از مخالفان (اعم ازتحریم کنندگان، قهر کنندگان و کناره گیران از صندوق رای) این دسته از اصلاح گرایان را، به ویژه با اشاره به میزان بسیار کم آرائی که به آنها نسبت می دهند، با عناوین گوناگونی نظیر (فاقد پایگاه اجتماعی)، (چسبیده به قدرت) و (تخمیر شده) بازنده اصلی این انتخابات معرفی می کنند. جالب این که حتی برخی از خود سازماندهندگان و فعالان این بخش از اصلاح گرایان (طرفداران رای اعتراضی) نیز خود را بازنده سخت این انتخابات اعلام کرده و البته این باخت را به غفلت و اهمال خود و دیگر اصلاح طلبان در بازاندیشی و اصلاح اصلاح طلبی منتسب کرده اند.

نگارنده ضمن احترام به همه نیروهای نامبرده و با اذعان به این که مواضع و کنش های هر یک از آن ها به نوبه خود معنادار، پیام آور و اثربخش بوده اما بر این باورم که بر خلاف این تحلیل ها و ارزیابی های آنان، و براساس مبانی نظری و معیارهای استراتژیک، همین به اصطلاح بازندگان اصلی، یکی از موجه ترین و قابل دفاع ترین رویکردها را در جریان انتخابات اخیر از خود نشان دادند.

البته اتخاد چنین رویکردی چندان هم اتفاقی نبود بلکه با تجربه سیاست ورزی برخی از شخصیت های همراه با این جریان پیوند وثیقی داشت. برخی از این شخصیت ها، سیاست را نه فقط در سال های اخیر و نه صرفا در فضاهای مجازی و یا مباحث خصوصی و گعدها بلکه در میادین مین گذاری شده یا سنگلاخ های یخبندان عرصه سیاست ایران از دوران پیش از انقلاب تا به امروز ورزیده بودند.

البته، موضع انتخاباتی این جریان را نمی توان صرفا با استناد به سوابق و تجربه شخصیت هایش توجیه کرد زیرا در میدان پیچیده سیاست همیشه امکان لغزش و اشتباه برای همه وجود دارد. بنابراین، لازم است موضع و کنش آنان بر اساس منطق نظری و استراتژیک نیز مورد ارزیابی قرارگیرد.

بر اساس مفهوم و ملزومات منطمی اصلاح (رفرم)، یک اصلاح گرا اصولا نمی تواند و نباید خود را بیرون از ساختار قدرت موجود تعریف کند زیرا در آن صورت امکان اصلاح گری را از دست می دهد. البته این به معنای منحصر کردن الگوی تغییر به اصلاح و رفرم نیست. الگوهایی جنبش اجتماعی
یا بسیج انقلابی نیز می توانند شیوه های بدیل دیگری برای ایجاد تغییر باشند که البته هر کدام منطق خاص خود را دارند و ملزومات کنشی خاص خود را می طلبند.

بنابراین، هر نیروئی که هر یک از آنها را طبعا باید به این ملزومات آگاه و پایبند باشد. اما رویکرد و کنش اصلاح گرانه نیازمند حضور ً برگزیند در ساختار قدرت مستمر است و امکان این حضور نیز مستلزم پذیرش موجودیت نظام مستمر و کلیت قواعد و سازوکارهای آن است (هرچند نه لزوما به طور تمام و کمال). البته این به معنای آن نیست که یک اصلاح گرا همیشه در درون قدرت حضور دارد بلکه به این معناست که اگر در بیرون ساختار قدرت است باید بکوشد تا خود را به درون آن بکشاند و اگر در درون آن است حتی الامکان بکوشد در درون آن باقی بماند و حتی اگر به حاشیه رانده یا اخراج شد باز هم از لحاظ منطمی و اخلالی فرصت و امکان بازگشت را در فرصت دیگری برای خود حفظ کند. هرگونه نفی بنیادین نظام مستقر و یا وانهادن فرصت ها و امکان های هرچند اندک برای حضور در ساختار قدرت به معنای خارج شدن از تعریف
اصلاح گرایی و خروج یا اخراج از موقعیت اصلاح گری است.

این که اصلاح گرائی در ایران معاصر تاچه اندازه سودمند بوده یا از این پس چقدر امکانپذیر و سودمند خواهد بود بحث دیگری است که البته
همواره می تواند با مناقشه همراه باشد. عجالتا امیرکبیر، امین الدوله، مصدق، امینی، ً می توان گفت: هاشمی و خاتمی که همگی هیچگاه خود را بیرون از نظام مستمر تعریف نکردند نمونه هایی از اصلاح گرایان ایران معاصرند که کارنامه آنان قابل بررسی و ارزیابی محققانه و علمی است. همچنین چوئن الی و دنگ شیائو پینگ نیز نمونه های دیگری از اصلاح گرایان چین معاصرند.

چوئنالی به قول خودش سال ها همچون خیزران در طوفان های سیاسی چین سرخم کرد تا در درون ساختار سیاسی باقی بماند و دنگ شیائوینگ به رغم این که چند بار کارش به ابراز ندامت و حتی حیثیت زدائی کشید به روایتی سه بار بر سر او کاله بولی گذاشتند و در انظار عمومی گرداندند اما هیچگاه خود را بیرون از نظام سخت جان مستمر تعریف نکرد و از تعامل و تعارض همزمان با مائو و پیروان او دست برنداشت.

اولی تا آخرین روزهای زندگی خود توانست به نوبه خود جلوی برخی از تندروی های مائو را بگیرد و دومی نیز در بزنگاهی مناسب موفق به اصلاحات شگرفی در چین شد. علاوه بر مبانی مفهومی و منطم مورد اشاره، تلاش اصلاح گرایان برای حضور یا باقی ماندن در درون
ساختار قدرت که از سوی مخالفانشان معمولا به قدرت طلبی تعبیر می شود از یک مبنا و منطق نظری- استراتژیک نیز برخورداراست.

حضور نیروهای متفاوت و متعارض در درون ساختار قدرت می تواند به فرایند دموکراتیک شدن کمک کند. تجربیات تاریخی نشان می دهد که دموکراتیک شدن معمولا با استمرار یک نظام یکدست و یا با گسست های انقلابی حاصل نمی شود بلکه با شکل گیری و استمرار وضعیت قدرت دوگانه در درون نظام مستقر امکانپذیر می شود.

این چیزی است که پژوهشگران سیاسی معتبری چون چارلز تیلی و دانکوارت راستو آن را تئوریزه کرده اند. استدلال آنها این است که استمرار حضور نیروهای متعارض در درون ساختارهای موجود امکان موازنه پایدار، بالارفتن ریسک منازعات تخاصمی – حذفی، و سرانجام، امکان مصالحه دموکراتیک را فراهم خواهد کرد.

البته زمان مورد نیاز و دیگر لوازم رسیدن به چنین وضعیتی از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. از آنجا که شرایط اجتماعی و سیاسی امروزین ایران به علل متعدد تاریخی و ساختاری بسیار پیچیده و چند لایه است، به نظر می رسد تحمل چنان وضعیتی زمان و تلاش و صبوری بیشتری را
می طلبد.
البته قابل انکار نیست که وضعیت قدرت دوگانه ممکن است باعث برخی آثار منفی نظیر ناکارآمدی و حتی وجه المنازعه شدن برخی مصالح و منافع عمومی شود. این وضعیت به ویژه در دو-سه دهه اخیر کم و بیش در ایران وجود داشته است. اما این وضعیت از آثار و پیامدهای مثبت هم خالی نبوده است.

چنانکه در دوره مورد اشاره تأثیر تعیین کننده حضور اصلاح طلبان در درون حکومت و وضعیت قدرت دوگانه ناشی از این حضور را در بهبود یا تعدیل برخی سیاست های داخلی و خارجی، و مهمتر از آن در زمینه سازی و تقویت تکثر در حیات سیاسی و اجتماعی و فکری موجود در جامعه امروز ایران و حتی در بروز و ظهور شکاف ها و ائتلاف های سیاسی جدید در ایران امروز را نباید دست کم گرفت.

به نظر نگارنده در غیاب چنین وضعیتی، بعید بود که حتی بسیاری از جریان ها و نیروهائی که امروزه از اصلاح گرائی عبور کرده و بعضا به تخطئه آن مشغولند، موجودیت و سرمایه سیاسی امروزین خود را می داشتند. بنابراین، انتظار این است که این نیروها، هم تجربیات دوران دوگانگی قدرت و هم تجربیات دوران یکدستی آن، به ویژه سال های ۴۸۳۱ تا ۴۸۳۱ را از یاد نبرند و در تحلیل ها و ارزیابی های خود لحاظ کنند.

کلام آخر این که نگارنده ضمن ابراز دوباره احترام خود به دیگر نیروها (اعم از حافظان و مخالفان نظام سیاسی موجود) و اذعان به معنادار بودن، پیام آور بودن و اثربخش بودن مواضع و کنش های انتخاباتی  همگی آنان (اعم از مهندسی ، تحریم، قهر یا کناره گیری)که همگی به خوبی در فرایند انتخابات و همچنین در نتایج آن منعکس شده است، موضع و کنش سیاسی نیروهای اصلاح گرای مشارکت کننده در انتخابات اخیر را، هم از لحاط تئوریک و هم استراتژیک در مجموع موجه و قابل دفاع می داند و انتظار دارد هر تحلیل گر و نیروئی که به تخطئه این رویکرد دست میزند متقابلا مبانی و توجیهات نظری و استراتژیک رویکرد مقبول خود را به روشنی بیان کند و توضیح دهد که این رویکرد بر اساس کدام
پشتوانه تئوریک، منطمی و نظری و استراتژیک (راهبردی) و با چه ساز و کارهای عملی نتایج مورد نظرش را محقق خواهد کرد.