علیرضا علوی تبار

انسان با آرزوها و خواسته‌های بلندی وارد زمین می‌شود اما بعد از چند حمله موفق و ناموفق به تنبان‌اش، دیگر بیشتر از اینکه بازی کند، گارد محافظت از خودش را می‌گیرد! جالب است که در این زمین به هیچ‌کس هم نمی‌توانی اعتماد کنی! حتی به مردمی‌ که برای شاد کردن‌شان به زمین‌ رفته‌ای و حداکثر تلاش خود را می‌کنی!

 

علیرضا علوی‌تبار نوشت: سال‌ها پیش، پیشنهاد پذیرش مسئولیت مدیریتی را با من مطرح کردند. بعد از جنگ و برکناری آیت‌الله منتظری با خودم عهد کرده‌ بودم که هیچ مسئولیتی نپذیریم و فقط فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی داشته باشم. اما دو دلیل مرا برای پذیرش وسوسه می‌کرد؛ اول اینکه تصورم این بود که خوب درس خوانده‌ام و ایده‌هایی برای حل مشکلات دارم. دوم اینکه پذیرش این مسئولیت، جهش قابل ملاحظه‌ای در درآمد من ایجاد میکرد و امکانی برای تسویه بدهی‌ها و خرید برخی کالاهای مورد نیاز خانواده ایجاد می‌شد.

مدتی با خودم درگیر بودم و در نهایت، تصمیم گرفتم با یکی از دوستان که سابقه اجرایی موفقی داشت، مشورت کنم. وقت گرفتم و پیش او رفتم. در مورد حوزه کاری پیشنهاد شده از من پرسید. تحلیل خودم را از وضعیت‌اش گفتم، مشکلات‌اش را دسته‌بندی کردم و با ریشه‌یابی این مشکلات اقدامات لازم را نیز برای ارتقاء وضعیت و بهبود شرایط در آن حوزه برشمردم. شروع کرد به تعریف کردن از من و توانایی‌هایم. همان‌طور که از تعاریف او لذت می‌بردم، خواهش کردم که مرا در زمینه پیوستن به فعالیت‌های اجرایی راهنمایی کند.

قبل از هر چیز از من پرسید که «یادت هست در فلان جمع گفتی که ما باید به‌گونه‌ای زندگی کنیم که در آینده شرمنده گذشته‌مان نباشیم». گفتم بله. گفت هنوز هم برایت «شرم» و «آبرو» و «عزت نفس» مهم است؟ گفتم، ظاهراً بله. گفت پس دو نکته را به‌صورت تمثیل برایت می‌گویم، آن‌گاه خودت تصمیم بگیر.

گفت آیا تا به حال «حمام عمومی» رفته‌ای؟ گفتم بله با پدرم چندباری رفته بودم. گفت یادت هست، لنگ می‌بستند و وارد فضای عمومی می‌شدند و شست‌و‌شو می‌کردند. حالا فرض کن وارد حمام عمومی شدی که همه می‌خواهند لنگ‌ات را باز کنند و تو را هو کنند! بهترین راه برای آنکه از هو شدن جلوگیری کنی و در ضمن خودت را بشوری، چیست؟ خودش اضافه کرد که بهترین راه این است که «زیر لنگ‌ات، مایو بپوشی»! هر وقت هم لنگ افتاد کسی نمی‌تواند تو را هو کند! پذیرش مسئولیت اجرایی در جمهوری اسلامی ایران یعنی وارد شدن به چنین حمامی! اگر می‌خواهی با آبرو در آن بمانی باید مایو بپوشی. توضیح داد که خودش هرگاه تصمیم مهمی می‌گرفته، مستندات آن را کپی کرده و تا پنج‌سال پس از آن تصمیم نگه می‌داشته است. تا اگر کسی لنگ را باز کرد با مایو مواجه شود! از من پرسید می‌توانی برای همه تصمیم‌ها و اقدام‌های سال‌های مسئولیت، این آمادگی را داشته باشی؟

دید که به فکر فرو رفته‌ام. توضیح داد که می‌دانم از خودت میپرسی که پس تلاش و فداکاری برای ارتقاء و توسعه بخش‌های مختلف جامعه چه می‌شود؟ اگر ما توان ایجاد تحول مثبتی را در یک زمینه داریم، چرا باید از مخاطرات آن بترسیم؟ وظیفه اخلاقی و اجتماعی ما چه می‌شود؟ اینجا بود که نکته دوم را مطرح کرد. باز با پرسش شروع کرد. گفت فوتبال بازی کرده‌ای؟ گفتم، بازی کرده‌ام. گفت یک فوتبالیست هم باید گل بزند، هم در موقع لزوم دفاع کند، هم تاکتیک طراحی کند، هم با مربی هماهنگ باشد و هم مقررات را رعایت کند. مدیر اجرایی هم تقریباً همین‌طور است. حالا باز فرض کن می‌خواهی همه این وظایف را انجام بدهی، اما همه می‌‌خواهند در ورزشگاه شورت‌‌ات را پایین بکشند و در مقابل هواداران پرشور بی‌آبرویت کنند! هم داور، هم اعضای تیم رقیب، هم اعضای تیم خودت و هم تماشاگرانِ صادق و پرشور! در یک چنین بازی، فکر ‌می‌کنی چقدر میتوانی نقش خود را به‌عنوان یک فوتبالیست در پیروز شدن تیم‌ات ایفا کنی؟

انسان با آرزوها و خواسته‌های بلندی وارد زمین می‌شود اما بعد از چند حمله موفق و ناموفق به تنبان‌اش، دیگر بیشتر از اینکه بازی کند، گارد محافظت از خودش را می‌گیرد! جالب است که در این زمین به هیچ‌کس هم نمی‌توانی اعتماد کنی! حتی به مردمی‌ که برای شاد کردن‌شان به زمین‌ رفته‌ای و حداکثر تلاش خود را می‌کنی!

با توجه به دو نکته‌ای که با تمثیل گفته بود، از من خواست خودم تصمیم بگیرم. در طول راه بازگشت به خانه به حرفهایش فکر می‌کردم. به خانه رسیدم و آنجا گزارشی از آنچه که فکر می‌کردم و مشورت کرده بودم، دادم و در نهایت هم تصمیم گرفتیم که همان فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی را ادامه دهم و وارد بحث‌های اجرایی و مدیریتی نشوم. امروز، خیلی خوشحالم که بعد از این گفت‌وگو حتی از پذیرش مسئولیت ریاست دانشکده هم خودداری کرده‌ام. او با دو مثال خود ساختار جمهوری اسلامی را به‌خوبی برایم توضیح داده بود. تمرکز او بر امور اجرایی بود، اما این ویژگی کل نظام است.

امروز که به دولت روحانی و برخوردهایی که با آن می‌شود، نگاه می‌کنم، در می‌یابم که او تا چه حد شناخت درست و دقیقی از وضعیت نظام سیاسی ما داشته است. جامعه ما این‌گونه اداره می‌شود حمام، لنگ، مایو و فوتبال!