مهدی معتمدی مهر گفت: مراد از روشنفکران دینی، آن جریان فکری، فرهنگی و اجتماعی است که بعد از شهریور ۱۳۲۰ توسط زندهیادان مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آیتالله طالقانی پایهگذاری و عهدهدار رسالتی فراتر از نوگرایان اسلامی شد که سابقهای طولانی و به قدمت اسلام و بهویژه تحولات پس از عصر پیامبر داشت.
آنچه از نظر می گذرانید گفت وگوی خواندنی مهدی معتمدی مهر با روزنامه هم میهن است.
حسینیه ارشاد چه تاثیری در کنشگری سیاسی قبل از انقلاب داشت؟
معتمدی مهر: با سلام و سپاس از فرصتی که هیات تحریریه روزنامه هممیهن در نخستین روزهای ماه محرم و نکوداشت قیام عاشورا به مثابه مهمترین و فراگیرترین جنبش اصلاحی و عدالتخواهانه پس از اسلام تا کنون فراهم آورد. یادآوری میکنم که اثرات این جنبش عظیم سیاسی و فکری همچنان در دنیای اسلام و بهویژه در جوامع شیعهنشین جریان دارد و هنوز هم آبشخور مبارزات ستمستیزانه و ضداستبدادی و ضداستعماری شیعیان به شمار میرود که بسته به پایگاه اجتماعی طیفهای گوناگون سیاسی و اجتماعی، نتایج و ظهورات متفاوتی دارد. قیام عاشورا حاوی جواز مبارزه با سلطان جائر است و حال آن که پیش از آن، چنین القا میشد که خروج بر حاکم ستمگر جایز نیست و به منزله ارتداد محسوب میشود. در واقع، آنچه عاشورا را فراتر از یک رویداد تاریخی، به «فلسفه تاریخ» و در تراز یک «نگرش» ارتقا میدهد، همین وجه است که بیعدالتی حاکم را مترادف با انعزال و زوال بیعت با او میداند.
سنتگرایان اگرچه در مواردی به جنبههای اجتماعی این قیام توجه داشته و حتی در مسیر مبارزات سیاسی با سلاطین و حاکمانی که ناقض ارزشهای و ظواهر دینی بودهاند، از آن بهره گرفتهاند، اما عموماً به وجوه مناسکی و آیینی این قیام و در راستای استقرار و تقویت شور و هیجانات ایمانی توجه داشته و به گسترش روحیات شیعی و بسط اجتماعی عشق به اهل بیت رسولالله و در ترازی هویتی و تمایزبخش با اهل سنت علاقه نشان دادهاند و در مقابل، روشنفکران دینی و حتی برخی روشنفکران سکولار با برجسته کردن عناصر اجتماعی این جنبش، بر پیام عدالتخواهانه، استبدادستیزانه و حتی اصلاحجویانه آن تمرکز کردهاند. این رویکرد در خلال انقلاب اسلامی ایران که حیطه انگیزش و پیروزی آن، حاصل همکاری کمنظیر روحانیت سنتی و روشنفکران دینی بود نیز دیده میشد و بر همین اساس، سنتگراها از مناسبتهای این قیام مانند تاسوعا، عاشورا و اربعین در چارچوب مساجد و هیاتهای مذهبی و مهدیه تهران و نظایر آن بهره میگرفتند و روشنفکران دینی از وجوه آرمانی و اصلاحی آن در چارچوب سازمانهای مدرن مانند حسینیه ارشاد یا مسجد هدایت یا کانون نشر حقایق اسلامی.
پیش از آن که به سوال مطروحه بپردازم، ضروری است که خیلی خلاصه در خصوص روشنفکری دینی و جایگاه آن در تحولات سیاسی و اجتماعی سده اخیر نکاتی را مطرح کنم. از شهریور ۱۳۲۰ به بعد، سه جنبش عمده مارکسیستی، ملی و اسلامی ظهور میکنند که بر عمده مناسبات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ایران موثر واقع میشوند. جنبش مارکسیستی با حزب توده ایران و جنبش ملی یا نهضت ملی با نماد مصدق و جبهه ملی شناخته میشوند و جنبش اسلامی، خود در بر گیرنده دو طیف سنتگرایان و روشنفکران دینی بوده است.
مراد از روشنفکران دینی، آن جریان فکری، فرهنگی و اجتماعی است که بعد از شهریور ۱۳۲۰ توسط زندهیادان مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آیتالله طالقانی پایهگذاری و عهدهدار رسالتی فراتر از نوگرایان اسلامی شد که سابقهای طولانی و به قدمت اسلام و بهویژه تحولات پس از عصر پیامبر داشت و همواره نگران انحرافاتی بود که پس از فوت پیامبر(ص) حادث شده است و از این رو، خود را موظف به اصلاح این انحرافات میدانست و مسلمانان را مواجه با پرسش بنیادین «چرا از غرب شکست خوردیم؟» میدید. روشنفکران دینی بر خلاف سنتگرایان، اولاً گذشتهگرا نبودند و راهحل عبور از انحرافات را بازگشت به «سلف» نمیدیدند و بلکه نگاه به آینده داشتند و تداوم دینداریِ مومنِ مسلمانِ معاصر را در گرو سازگاری میان مفاهیم دنیای جدید مانند آزادی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و دمکراسی با ارزشها و مبانی اصیل دینی معرفی میکردند و دوم آن که باور داشتند، حرکت به سوی مدرنیته به جنبشی فراگیر و مردمی ارتقا نخواهد یافت، مگر آن که به پرسش «چرا توسعه نیافتهایم؟» پاسخ داده و در صدد بومی کردن مفاهیم عصر جدید برآییم و بومی شدن مفاهیم در ایران، یعنی ایرانیزه و اسلامیزه شدن.
روشنفکری دینی از حیث آن که خود را موظف به نوسازی و تغییر در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از وضع موجود به وضع مطلوب میداند و به پذیرش مسئولیت اجتماعی در مسیر تحولات کلان جامعه قائل است و نیز از بابت تعهدی که به عنصر عقلانیت دارد، با روشنفکران سکولار اشتراکاتی عمیق دارد، اما از سوی دیگر، باور دارد که نوسازی اجتماعی و نیل به توسعه و دمکراسی، بدون همکنشی، همسویی و همافزایی با نوسازی در تمام بنیانهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی از جمله دین (به مثابه یک بنیان اجتماعی و نه صرفاً معرفتی الهیاتی) غیرممکن و ناپایدار است. این برداشت روشنفکران دینی از یک سو متاثر از درک ضرورتهای دنیای مدرن در مسیر پیشرفت مادی و تعالی اخلاقی مردم و آشنایی عمیق با ریشههای تحولات اروپا و از سوی دیگر منبعث از آشنایی عمیق ایشان پیرامون ظرفیتهای اجتماعی و سیاسی و ایمانی آموزههای قرآنی در راستای فرآیند دمکراسی، توسعه و حقوق بشر بود.
آنان به خوبی میفهمیدند که نیل به انقلاب صنعتی، رشد سرمایهداری، حقوق زنان، آزادی، لیبرالیسم و دیگر جوهرهای مدرنیته، بدون حضور جنبش پروتستانیزم و ترویج و امتزاج نگرش عقلانی (عقل مدرن و متعارف بشری) در بنیانهای دینی ممکن نبود و فراگیر نمیشد. روشنفکران دینی به خوبی میدانستند که سابقه ظهور عقلانیت در دینداری، زمینه اجتماعی موثری را فراهم آورد که مردم اروپا را از مقاومت در برابر ارزشهای جهان مدرن مانند آزادی و دمکراسی و حقوق بشر منصرف کرد و سبب شد تا این مردم، ارزشهای دنیای مدرن را معارض با باورهای اصیل مسیحی داوری نکنند.
آسیبشناسی جنبش مشروطه به پیشگامان روشنفکری دینی میآموخت که تا میان ارزشهای مدرن با مبانی اصیل دینی آمیختگی و سازگاری ایجاد نشود، نمیتوان انتظار تحولی اساسی در ساحت سیاست، فرهنگ و اقتصاد را داشت و از این رو به فراست دریافتند که مهمترین عوامل توسعهنایافتگی ایران و چه بسا دیگر کشورهای مسلمان در دو چیز خلاصه میشود: استبداد سیاسی و خرافات مذهبی (اعم از شیعه و سنی).
چنین دریافتی سبب شد که پیشگامان روشنفکری دینی علاوه بر تداوم حضور فرهنگی خویش که از شهریور ۱۳۲۰ آغاز شده بود، پس از سقوط دولت ملی دکتر مصدق در نهضت مقاومت ملی حضور و مشارکت فعال پیدا کردند و بعدها در جبهه ملی دوم و در جریان تاسیس نهضت آزادی ایران نیز همین هدف را دنبال کردند. اما سلطه ساواک و تحمیل و رشد فزاینده فضای امنیتی بعد از ۱۵ خرداد و انسداد مطلق سیاسی که راه را بر هر فعالیت حزبی غیرممکن ساخته و منجر به حدود شش سال حبس و تبعید برای مهندس بازرگان و یارانش شده بود، در فضایی که جریانات سنتگرای اسلامی و مارکسیستها گفتمان انقلابی را ترویج میکردند و قرائنی بر یک تحول اساسی دیده میشد، روشنفکران دینی به اندیشه ایجاد پایگاهی انداخت که تبلور آن در جلسات گوناگون و در نهایت، تاسیس حسینیه ارشاد عینیت یافت.
چنانچه به نقش عظیم دکتر شریعتی و دیگر روشنفکران دینی ایران در مجموعه تحولات ناظر بر جنبش فراگیر و مردمی انقلاب اسلامی قائل باشیم، باید توجه کنیم که این ظرفیت انسانی هرگز بدون بهرهگیری از ظرفیت نهادیِ موسسه حسینیه ارشاد و پیش از آن، نهادهایی از این دست مانند کانون نشر حقایق اسلامی و نظایر آن به نتیجه نمیرسید. شریعتیِ منهای حسینیه ارشاد، فراتر از یک استاد دانشگاه نبود و طبیعتا نمیتوانست در کنار طبقات گوناگون مردم قرار گیرد و چنین نقش تحولبخشی را در عرصه عمومی ایفا کند.
2.بعد از پیروزی انقلاب چطور؟ آیا این نهاد توانست جایگاه خود را همچنان حفظ کند؟
معتمدی مهر: روشنفکران دینی همچنان توانستند نقش تحولآفرین خود را پس از انقلاب ادامه دهند. هم در عرصه سیاسی و هم در عرصه فرهنگی و دینی. طرح گفتمان اصلاحات سیاسی در همان بهمن ۱۳۵۷ با تکیه بر عناصری مانند قانونگرایی، حقوق بشر، دادرسی عادلانه، آزادی و دمکراسی و اثرگذاری بر ساختار قدرت و تبدیل «آزادیخواهی» به تراز گفتمان سیاسی غالب که بعدها در دهه هفتاد و متعاقب جلسات کیان و جنبش دوم خرداد تبلور یافت، مرهون همین حضور موثر است. باید توجه داشت که جنبش اصلاحات در دوم خرداد ۱۳۷۶، تنها ظهور و بروز اجتماعی پیدا کرد اما پیش از آن هم وجود داشت و مطرح بود و به همین دلیل توانست جامعه و بسیاری از فعالان سیاسی را که در دهه نخست انقلاب، «آزادی» را لوکس و مطالبهای بورژوایی به حساب میآوردند، به اولویت «توسعه سیاسی» متقاعد سازد. در بعد اصلاحات دینی نیز مجموعه فراوان سخنرانیها و کتابهای مهندس بازرگان که بالغ بر دویست اثر میشود و تولیدات فکری و قلمی دیگر روشنفکران دینی در این حوزه حتماً موثر بوده است، اما این فعالیتها چندان منتفع از فضای حسینیه ارشاد نبود و عموماً در منازل افراد و به نحو محدود در قالب جلسات دعای کمیل یا جلسات سخنرانی انجمن اسلامی مهندسین برگزار میشد.
3.چرا در سالهای اخیر، روشنفکران مذهبی نتوانستند جایگزینی برای حسینیه ارشاد پیدا کنند؟ ضرورتی احساس نمیشد؟ روشنفکر شاخصی نبود یا مسایل امنیتی مانع شد؟
طبیعی است که موانع امنیتی نقش بسیار مهمی در این خصوص داشته است. در دهه شصت که اصولاً امکان استفاده از حسینیه ارشاد وجود نداشت. پس از فوت مهندس بازرگان در دی ۱۳۷۳ تا اوایل سال ۱۳۸۶ در دوران احمدینژاد، استفاده از سالن حسینیه ارشاد، عموماً محدود به جلسات یادبودی بود که برای پیشگامان روشنفکری دینی مانند بازرگان و شریعتی و طالقانی و دکتر سحابی برگزار میشد. یکی دو سمینار بزرگ و چندین دوره کلاسهای نهجالبلاغه هم در حسینیه ارشاد برگزار شد، اما حسینیه ارشاد یک موسسه بزرگ است و ظرفیتی بیش از آن را دارا بوده و هست که هیچگاه پس از انقلاب از آن به درستی و کمال، بهرهبرداری نشد. اما علاوه بر موانع امنیتی باید به برخی تنگنظریها و اعمال سلیقههای مدیران حسینیه و بهویژه مرحوم آقای میناچی هم اشاره کرد. اگر ایشان واقعبینانه و مسئولانهتر عمل میکرد، چه بسا پس از مرگ ایشان، جایگزینی از تبار روشنفکران دینی در مدیریت حسینیه ارشاد باقی میماند و میتوانست حضوری حداقلی را تامین کند.
و اما دلیل آخر: انقلاب اسلامی لااقل از دو وجه بر فترت جریان روشنفکری دینی موثر بوده است: نخست آن که به جهت مردمی بودن انقلاب و گستردگی حضور سنتگرایان در بطن جامعه ایران در دوران پیش از انقلاب، طبیعی است که ثقل تحولات و ظرفیت بسیج اجتماعی در ید روحانیت سنتی قرار گیرد که شناخت یا باوری به مفاهیم دنیای مدرن و از جمله «آزادی و دمکراسی» نداشتند و حال آن که اساس روشنفکری دینی و سکولار ایران متمرکز بر همین ارزشهای مدرن بودند، اما اگرچه روشنفکران به نیازها و ضرورتهای روز واقف بودند، اما زبان توده مردم را نمیدانستند و از امکان بسیج عمومی برخوردار نبودند و از همین رو، آموزهها و سازمانهای روشنفکرانه دینی حتی توازنی نسبی نسبت به رقیب سنتگرای خویش نتوانستند به دست آورند و عامل دوم، بحران کلی «دین» در جامعه ایران است که متاثر از تجربه سیاسی چهار دهه اخیر به شمار میرود. حضور روحانیت در نهاد قدرت و سلطه برداشتهای رسمی از دین، بحرانی جدی بر سر راه پذیرش عمومی دین ایجاد کرد که امروزه از آن به دینگریزی نسل جوان تعبیر میشود و به یک عبارت، نه تنها روشنفکری دینی و بلکه کلیت دینداری را با بحران مواجه کرده است.
مطالبی که در این مصاحبه بیان شد به نحوی بسیار دقیقتر در دو کتاب ارزشمند «روشنفکری دینی و چالشهای جدید» به قلم زندهیاد دکتر ابراهیم یزدی و نیز «اندیشههای اجتماعی و سیاسی مهندس بازرگان» به قلم مرحوم محمد بستهنگار در دسترس است. در پایان، بار دیگر از شکیبایی شما و فرصتی که به من دادید سپاسگزارم.