محمد مهاجری

آقای رئیسی! سخن سربسته می گویم. بعضی انتصاب های دولت شما ، تحقیر ملت است و بستن افسار آنها به دم خر!

 

محمد مهاجری نوشت: این داستان را شنیده اید لابد که پیرمردی روستایی به حال مرگ افتاد. در همان حال تصمیم گرفت از همه نزدیکان و دوستانش حلالیت بطلبد و طلبید. در پایان یادش آمد که از شترش هم حلالیت بطلبد. سراغ او رفت وگفت بسیار اتفاق افتاد که بار سنگین بر پشتت گذاشتم؛ بسیاری اوقات،گرسنه و تشنه ماندی؛ بسیاری اوقات تو را به سرعت دواندم و… حالا آمده ام که بگویم حلالم کن.

شتر گفت همه را حلال کردم جز یکی را.
مرد بیمار پریشان شد و پرسید: چیست آن یکی؟
شتر گفت روزی خواستی مرا برای حمل بار از طویله بیرون ببری. خود سوار بر الاغ شدی و برای اینکه من دنباله رو تو باشم افسارم را به دم الاغ بستی. مرا پیش الاغ، خرد و حقیر کردی. از این یکی نمی گذرم.

آقای رئیسی! سخن سربسته می گویم. بعضی انتصاب های دولت شما ، تحقیر ملت است و بستن افسار آنها به دم خر!
پیدا کردن نمونه هایش سخت نیست. من خجالت می کشم بعضی عملکردها و حرفهای منصوبان شما را تکرار کنم!