ارمغان بهداروند

اگر در نمایش «هزارشلاق» روایتگر تاریخ، «اسب» است که متن نمایش به واسطه­ چشمان خاموش او کلمه شده است؛ در تاریخ بیهقی نیز مؤلفه­‌های رفتاری و اسباب الکنی هم چون البسه، اشیای صحنه‌­ای و آیین­‌های مرسوم، روایتگر حقیقت تاریخی متن هستند.

 

ارمغان بهداروند، شاعر نوشت: مؤلفه­‌های روایی و هوشمندی نویسنده در نمایش «هزار شلاق» ناخودآگاه یادآور «تاریخ بیهقی» است. تاریخی که نه براساس خواست و اراده­ سلاطین که منبعث از نگاه خاموش روایتگری است که می­‌خواهد ببیند و به جبر همین تعهد، زیرکانه، بسیاری از اتفاقات را که نباید ببیند یا بهتر بگویم نباید آن گونه ببیند، روایت می‌­کند.

بیهقی، روایتگر فاتحان نیست و از منظری که به تحریر تاریخ روزگار خویش می­­‌نشیند، همواره، دغدغه پذیرش تاریخ خویش و مقبولیتی را که از پس دوران حاکمان روزگار خویش باقی می­‌ماند، داشته است: «در تاریخی که سعی می­‌کنم سخنی نرانم که آن را به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را، بلکه آن گویم که خوانندگان با من اندر این موافقت کنند و طعنی نزنند…» از این‌رو در این تاریخ‌ نگاشته، همه ارکان و عوامل موصوف، متعهد به رعایت حقیقت هستند.

اگر در نمایش «هزارشلاق» روایتگر تاریخ، «اسب» است که متن نمایش به واسطه­ چشمان خاموش او کلمه شده است؛ در تاریخ بیهقی نیز مؤلفه­‌های رفتاری و اسباب الکنی هم چون البسه، اشیای صحنه‌­ای و آیین­‌های مرسوم، روایتگر حقیقت تاریخی متن هستند. حکایت «حسنک وزیر» وجوه مشترکی در چگونگی روایت و سیر خطی اتفاقات پیش و پس خویش با نمایش «هزار شلاق» دارد. چندگون­گی شخصیت بازیگران این نمایش که در قالب­‌های اسب، شاه در اوج، شاه معزول، ملیجک و عوام ظهور پیدا می­‌کند، بی‌شباهت به فراز و فرودهای حسنک وزیر و بوسهل زوزنی نیست. از این منظر، «ناصر حبیبان» صرفاً به نگارش متنی تاریخی نظر نداشته است و در گردش اوج و حضیض شخصیت­‌های این متن، زنگ توجه به تکرار و چالش عبرت‌آموزی تاریخی را به صدا در می‌­آورد.

«احسان ملکی» با استفاده خردمندانه از «اسب» به‌عنوان رکن اصلی صحنه که همه­ تغییرهای زمانی و شخصیتی نیز به مدد آن ممکن می­‌شود، در راستای انتقال هویت راوی و ملموس کردن آن و توجه بخشی به روندگی تاریخ و سکون ­ناپذیری آن اهتمام داشته است که البته در سیر خطی روایت، توقف و تأمل بیشتری در عهد قاجار داشته است که این توجه بیشتر منبعث از تکثیر بی­­رویه ظلم و جهل و جبر و ناکامی­‌های اجتماعی و حکومتی این دوره بوده است.

سراسر این نمایش، تذکر است، تذکری به چگونه زیستن و چگونگی مواجهه با بایدها و نبایدها. «بیهقی» در مواجهه­ با نابکاری­‌های حکام غزنوی، شمشیر از روی نمی­‌بندد و با رویکردی آگاهانه، فرصت ثبت تاریخ روزگار خویش را ممکن می­‌سازد. اتفاقی که نویسنده «هزارشلاق» عواقب بی توجهی به آن را در صحنه‌ای که کُرنگ، مرکب اجساد مشروطه‌طلبان می شود، پیش‌بینی می‌­نماید. مخاطب پس از تماشای این نمایش، علاوه‌ بر آنکه سیری در تاریخ معاصر روزگار خویش می‌­نماید، از هماهنگی مطلوب بازیگران و خلاقیت صحنه لذت می‌­برد. لذتی که علاوه‌ بر تماشای یک آفرینش هنری موفق، از به چالش کشاندن قدرت و فرجام بی­‌توجهی به اراده­ عدالتخواهی دوچندان می­‌شود. «هزارشلاق» به‌عنوان یک تئاتر ایرانی که از انگاره‌های کهن آیین­‌ سوگواری ایرانی برخوردار است، نمایشی موفق و تجربه‌­ای ماندگار است که می­‌تواند وجهی آموزشی برایش متصور شد.

 

منبع: ایران