اگر ما حقیقتا دنبال احیای برجام هستیم، باید بدانیم که شترسواری دولادولا نمیشود و با اجتناب از مذاکره با طرف اصلی آن، چنین احیایی ممکن نیست. و اگر هم دنبال تقابل هستیم، بسمالله!
مالک رضایی نوشت: با هر لحن و گویشی که هیئت مذاکرهکننده ایرانی و دول ۵ +۱ بعد از دور اخیر مذاکرات وین، مقابل دوربینها داشته باشند، باید گفت که فعلا مذاکرات فیمابین، بینتیجه بوده است.
این واقعیت را قبل از اینکه ما بگوییم، سقوط ده درصدی ارزش ریال در مقابل روند افزایشی قیمت دلار، و ورود این شاخص مبادلات بینالمللی به کانال ۳۱هزار تومان، در همین چند روز اخیر به ما میگوید.
اما همه این مباحث، حول محور همین برجام بختبرگشتهای است که در طول شش سالی که از عمر نقاهتبار آن میگذرد؛ نهتنها پیکر نحیف آن در خارج، مورد هجمه اسرائیل و عربستان و… بوده، بلکه خود ما نیز بارها زدهایم سنگ، بر “جام”.
اینجاست که باید از خود بپرسیم: اساسا، نگاه ما به “برجام” یا همان “برنامه جامع اقدام مشترک فیمابین ایران، آمریکا، روسیه، چین، فرانسه، انگلستان + آلمان” چیست؟
به بیان دیگر، آیا بر جام در ذات خود یک “پروژه” بود که به منزله یک قرارداد حقوقی لازمالاجرا و قطعی، میان اعضای آن یکبار “طوعا او کرها” امضاء شد و تمام؟
یا یک “پروسه” بود که بقای آن در گروی تعامل همه عوامل آن بود و چنانچه پای منافع هرکدام از آن عوامل در این تعامل میلنگید، بیعذر و بهانهای از همراهی و شراکت با آن اجتناب میکرد؟
فارغ از هرگونه بزرگنمایی و کوچکنمایی برجام، باید پذیرفت که این تفاهم در ذات خود، از همین فرضیه اخیر تبعیت میکرد و پای هیچکدام از طرفین در آن، به آن اندازه، محکم بسته نشده بود که مانعی بر خروجش از آن باشد.
آنچه که همه عوامل را برای ماندن در یک “پروسه” تشویق میکند، تداوم منافع آنهاست. از این منظر، نه دوستی در آن ملاک است و نه دشمنی. آنچه که ملاک است، منافع آنهاست و بس.
خاصیت یک پروسه همین است که نفع همه عواملی را که بهمثابه شرکایی بر گرد یک “اقدام مشترک”اعتماد کردهاند، در طول کارکرد خود، تامین کند.
آنچه که الزامات ماندن کسی را بر پای یک قرارداد، با هر ضرر و زیانی، تضمین میکند؛ ماهیت پروژهای بودن آن است، نه پروسهای بودن آن.
در محور پروسه، تا یک امر، از حالت “تقابل/ تقابل مداوم” به “تعامل/ تعامل مداوم” میل نکند، امیدی بر استمرار آن نیست و این همان چیزی است که از آن بعنوان “روح برجام” یاد میشود.
در یک توافق پروسهمحور، نمیتوان به یک طرف ماجرا گفت که امضا کردی برو کنار! دیگر نمیخواهم اصلا ریختت را هم ببینم! اما چنین مضمونی را در امور پروژهمحور، میتوان گفت.
در امور پروسهمحور، وقتی دیده شود که یک پای پروسه میلنگد، باید دریافت که علت آن چیست و طبعا، یافتن پاسخ این پرسش، با اجتناب از گفتوگو با آن طرف، ممکن نیست.
حتی همان دونالد ترامپ هم، چند ماه قبل از خروجش از برجام، ناله سر داد و به رئیسجمهور وقت ایران پیغام داد که چند مسئله و ابهامی هست که بهتر است در مورد آن یک گفتوگویی صورت گیرد و حتی خروجش از برجام را با اعلام قبلی، چند ماه به تاخیر انداخت که بلکه پیامی از سوی ایران دریافت کند. اما آیا از طرف ایران، حتی در سطح یک کارمند ساده وزارت خارجه، کسی بود که مسئله را پیگیر شود.
بههرحال، آمریکا احساس کرد که در روند اجرای برجام، بازنده است و از آن خارج شد. ایبسا هیلاری کلینتون و جو بایدن هم اگر بهجای ترامپ بودند و نوع مواجهه ایران پس از برجام را میدیدند، از آن خارج میشدند.
اگر اینگونه نیست، پس چرا بایدن، بهرغم وعدههایش، کار برجام را از همان نقطه توقف، آغاز نمیکند و بیدردسر به قافله آن نمیپیوندد.؟!
باری؛ اگر برجام، نفعی برای ما دارد، بپذیریم که باید نفع متقابلی هم برای طرف مقابل داشته باشد. خاصه که نام این طرف، عضو موثر آن، یعنی آمریکا باشد. طبعا، آمریکا در پروسهای نمیماند که نقش نوکر بیمزد و مواجب را برای اروپا و روسیه و چین و… ایفا کند.
اگر ما حقیقتا دنبال احیای برجام هستیم، باید بدانیم که شترسواری دولادولا نمیشود و با اجتناب از مذاکره با طرف اصلی آن، چنین احیایی ممکن نیست. و اگر هم دنبال تقابل هستیم، بسمالله!
در این حالت، نباید گمان نکنیم که از اجاق روسیه و چین و… هم برای ما آبی گرم میشود. آمریکای بایدن، توان همراه ساختن همه آنها را برای بردن پرونده ایران به ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل با تمام پیامدهای منفیای که برای اقتصاد ایران خواهد داشت، دارد و در آن مرحله، روسیه و چین، تندتر از دول اروپایی با آمریکا، همراهی خواهند کرد…
منبع: کانال دیپلماسی