مرتضی صارمی

بدون شک پدیده انقلاب ها و حکومت ها مانند دیگر موجودات طبیعی دچار پیری، فرسایش و ریزش می شوند از آنجا که انقلاب دائمی یا پی در پی، سرمایه های مادی و انسانی کشور را مستهلک و نابود می کند با روش «اصلاح» و تفاهم بین حکومت و مردم، مانع پیری و فرسودگی و نابودی و دگرگونی مداوم می شوند.

 

مرتضی صارمی نوشت: عارضه « ترس» یک ناهنجاری رفتاری است که ابعاد فردی و اجتماعی دارد. درمان جنبه فردی ترس در حوزه علم روانشناسی است ولی جنبه اجتماعی آن بیشتر در حوزه علم جامعه شناسی تعریف شده است تا با بررسی و مطالعه علمی، علل این عارضه شناسایی و سپس در حوزه علم سیاست با سیاستگذاری عمومی جامعه از فرو کاستن در گرداب تنش ناشی از ترس نجات پیدا کند و آرامش و تعادل در زندگی مردم حاکم شود.

سخنان منتسب به جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه مبنی بر اینکه « سپاهیان باید بدون «ترس» دست به ماشه باشند تا از انقلاب دفاع کنند» قابل تأمل و با شعار اوایل انقلاب «حکومت بر دلها نه بر ابدان » منافات دارد . بکار بردن این واژه در قاموس یک عنصر انقلابی معنی و مفهوم ندارد، مگر ارزشهای حاکم بر این عناصر سطحی و صرفا دارای رنگ و لعاب باشد که متأثر از تئوری «النصر بالرعب» یا پیروزی با حاکم کردن وحشت و ترس است که از شاخص های گفتمان اقتدارگرایی است. این نگرش همزمان دو رویکرد قدسی سازی و سرکوب برای تثبیت قدرت مطلقه فردی را با بزرگ نمایی به نمایش می گذارد.

اگر تاریخ تحولات سیاسی در اردوگاه نظام سوسیالیستی شرق را مرور کنیم آئینه تمام نمایی است که انعکاس آن در دو گفتمان موجود کشور که یکی به دنبال «اصلاح وضع موجود» است و دیگری در پی «حفظ وضع موجود» می باشد، قابل مشاهده است.

گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق و برنده جایزه نوبل که یک سیاستمداری با افکار لنینیسم مارکسیسم بود در پایان به گفتمان سوسیال ـ دموکراسی تمایل پیدا کرد و با طرح اصلاحات سیاسی (گلاسنوست) امکان آزادی بیان و آزادی رسانه را فراهم کرد و با اصلاحات اقتصادی ( پروستاریکا) در پی تجدید ساختار بود تا با تصمیمات اقتصادی در جهت تأمین رفاه مادی و بهبودی در کارایی، نظام اقتصادی موجود را غیر متمرکز سازد.

اما هشت عضو تندرو و بلند پایه حزب کمونسیت از جمله رئیس ک گ ب، با هدف حفظ وضع موجود (نظام کمونیستی)، مانع اجرای سیاست های گورباچف شدند و با «حصر خانگی» ایشان، دست به «کودتا » زدند که سرانجام با مقاومت «دموکراسی خواهان» شکست خوردند ولی به دلیل شرایط نامناسب اقتصادی، نظام کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی دچار فروپاشی شد و در نهایت بوریس یلتسین در یک فرایند دموکراتیک به ریاست جمهوری روسیه انتخاب شد.

تحلیل محتوای ماجرای فروپاشی شوروی نشان می دهد گورباچف بعنوان یک اصلاح طلب، ضرورت اصلاح ساختاری برای برون رفت از وضع نابسامان موجود را تشخیص داده بود و با دو سیاست گلاسنوست و پروستاریکا که متکی به روش حکمرانی سوسیال ـ دموکراسی است در پی حفظ «تمامیت ارضی» کشور بود اما بدلیل مخالفت «تندرو ها» نه تنها «استقلال» کشور حفظ نشد بلکه منجر به «فروپاشی و تجزیه» کشور گردید.

غمگنانه باید گفت در ایران این «رویداد» و «رویکرد» اتفاق افتاده است. در دوره نظام سلطنت مطلقه پهلوی که اعتراضات «طبقه متوسط» جامعه بالا گرفت بیشتر جنبه «سیاسی» داشت. در حالیکه محمد رضا پهلوی که به عنوان پادشاه، حکومت مطلقه فردی و رژیم اقتدارگرا را اداره می کرد برای مهار و کنترل اعتراضات ناگزیر دست به تغییر دولتها زد لیکن پس از ناکامی در تغییر چند دولت، سرانجام در نطق پایانی خود گفت: صدای انقلاب شما مردم ایران را شنیدم و با روی کار آوردن شاهپور بختیار که یک شخصیت ملی گرا بود «دولت ملی» را وعده داد تا بقول خودش مانع تداوم «ظلم و فساد و اختناق» شود.

اما گویا عنصر «بی اعتمادی» در بین انقلابیون، مانع انجام «اصلاحات سیاسی» شاه شد و بر خلاف نظام کمونیستی شوروی، بدون اینکه کشور دچار فروپاشی سرزمینی و تجزیه شود با روش «انقلاب» جابجایی قدرت صورت گرفت. همانطور که در بالا به فروپاشی شوروی اشاره شد، در سال ۱۹۹۰ میلادی بعد از ۱۳ سال از انقلاب ۵۷ ، نظام اقتدارگرا و تک حزبی شوروی با وجود دخالت «تندروها» در مسیر اصلاحات گورباچف، نظام ۷۵ ساله شوروی که رهبری اردوگاه شرق را یدک می کشید سقوط کرد.

بدون شک پدیده انقلاب ها و حکومت ها مانند دیگر موجودات طبیعی دچار پیری، فرسایش و ریزش می شوند از آنجا که انقلاب دائمی یا پی در پی، سرمایه های مادی و انسانی کشور را مستهلک و نابود می کند با روش «اصلاح» و تفاهم بین حکومت و مردم، مانع پیری و فرسودگی و نابودی و دگرگونی مداوم می شوند.

مهمترین تالی فاسد نظام کمونیستی شوروی و پادشاهی مطلقه پهلوی در ایران، وجود یک حکومت «اقتدارگرا و تک حزبی» بود که در آنها «رقابت و پاسخگویی» وجود نداشت و به جای ایجاد سرمایه گذاری در جامعه مدنی و تقویت سرمایه اجتماعی به ایجاد و تقویت نهادهای امنیتی مانند ک گ ب و ساواک پرداختند ولی با کودتا و سرکوب قادر به تداوم این حکومتها نشدند.
گویا سرنوشت حکومت های اقتدارگرا با وجود تندروها در حال بازتولید است.