عباس موسایی

حکمرانی نو در شرایط کنونی یعنی گام نهادن متناسب و متوازن با شرایط زمینه و زمانه، برای عادی‌سازی‌های فزاینده و ترمیم شکاف ملت و دولت.

 

عباس موسایی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، در یادداشتی نوشت:

«حکمرانی نو» آخرین مفهوم/پروژه/ رویکردی است که آقای محمدباقر قالیباف و نزدیکان، برای تبیین  اوضاع یا راهبرد عبور از  ناوضعیت کنونی، به کار می‌برند.

وی پیش از این و در آستانه یکپارچگی حاکمیت، قبل از انتخابات مجلسی که رئیس آن شد، ضمن دعوت از جوانان انقلابی برای حضور در صحنه سیاست، از مفهوم «نواصولگرایی» رونمایی کرده بود.

قرائت قالیباف از نواصولگرایی، از  همان آغاز با محوریت خالص‌سازی و بر اساس دال مرکزی (nodal point) «قدرت»، صورت‌بندی می‌شد و در انتخابات ریاست‌جمهوری۱۴۰۰، وجوه و خصائص قدرت‌بنیان آن بیش از پیش نمایان شد.

«نواصولگرایی» در عرصه گفتمانی، «خودی‌سازی» به‌مراتب خالص‌تری از گذشته را مدنظر داشت و «دیگری» خود را مبسوط‌تر از قبل تعریف کرد.

نواصولگرایی در عبور از روایت سنتی اصولگرایانه، در عبور از عقلانیت محافظه‌کارانه اصولگرایی سنتی و جانشینی آن عقلانیت با رادیکالیسم خالص‌گرا و طردساز، هویت‌یابی کرد و حداقل گرایش‌های عادی‌سازانه مورد پذیرش در این گفتمان را به سود استثناگرایی به حاشیه راند.

منافع و مصالح ملی در خوانش نواصولگرایانه از اصولگرایی، جایگاهی به‌مراتب حاشیه‌ای‌تر از پیش یافت و ایدئولوژی‌گرایی حداکثری بر زبان/گفتار و حوزه مغناطیسی کانون سیاست نواصولگرایی، پنجه‌افکن شد.

نواصولگرایی جناب قالیباف، هرچند در ظاهر و با بهره‌گیری از  پیشوند «نو» صلادهنده و خبری از یک «نوشدگی» می‌داد، اما در کانتکست و مختصات سیاست، عقبگردی رادیکال از حداقل‌های هویت اصولگرایی نیز بود. ترجمان عملیاتی نواصولگرایی را می‌توان در حذف نمادهای سنتی اصولگرایی همچون علی لاریجانی نشان داد.

تالی و پیامد یکدست‌سازی نواصولگرایانه در سپهر سیاسی ایران، انحلال شبه‌دموکراتیک ملت و تعمیق شکاف ملت و حاکمیت بوده است.

عبور از رویارویی سیاسی، گفتمانی، رقابتی آگونیستی به منازعات تخاصمی آنتاگونیستی، پیامد مخرب نواصول‌گرایی یکدست‌ساز در عرصه عمومی بوده است.

این‌بار اما باید دید که استعمال مفهوم ِ «حکمرانی نو» توسط قالیباف و نزدیکانش در عرصه عمل چه مابه‌ازایی پیدا خواهد کرد.

«حکمرانی نو» در شرایطی که کشور/ملت ایران،  با تشدید ناوضعیت ناشی از تغلیظ استثناگرایی توسط «نواصولگرایان» مواجه است، در مانیفست نواصولگرایان چه معنایی دارد؟

آنچه می‌توان با مدد از دستاوردهای علوم انسانی، بالاخص علم سیاست تصریح کرد، آن است که «حکمرانی نو» آنگاه می‌تواند پروژه حل‌المسائل در ایران باشد که ترجمان اصول حکمرانی خوب (good governance) باشد.

دآیا منادیان و متولیان نواصولگرایی، بعنوان بانیان تشدید ناوضعیت استثنایی کنونی، می‌توانند «حکمرانی نو» مدنظر خویش را با برون‌دادی  عادی‌سازانه، به منصه ظهور برسانند؟

آنچه اما با التفات به  دال مرکزی، سازمایه‌ها، عناصر هویت‌ساز و خصائص گفتمانی نواصولگرایی می‌توان پیش‌بینی کرد، آن است که نواصولگرایان با اتکاء به مبانی استثناگرایانه خویش، نمی‌توانند متولی «حکمرانی نو» باشند؛ مگر آنکه حکمرانی نو نیز در دستگاه نظری ایشان، همچون سایر مفاهیم، از معنا تهی شده باشد.

حکمرانی نو در شرایط کنونی یعنی گام نهادن متناسب و متوازن با شرایط زمینه و زمانه، برای عادی‌سازی‌های فزاینده و ترمیم شکاف ملت و دولت.

نواصولگرایان برای تبدیل شدن به آغازگران عادی‌سازی، می‌بایست آماده یک شیفت گفتمانی بنیادین از استثناگرایی به عادی‌سازی باشند؛ بدین معنی که از دال مرکزی گفتمان خویش (قدرت) به نفع مفهوم «حقوق ملت» عبور کنند.