ناصر دانشفر

هراس از گروهی خشک مغز مسلح که مثل آب خوردن جان می گیرند را هیچ منصفی با شوق اشتیاق مردم در فردای بیست و دوم بهمن نمی تواند مقایسه کند چه رسد که حکم به یکسانی آن بدهد.

 

ناصر دانشفر نوشت: به گمانم آنانکه خود آن ایام را به چشم دیده و در جریان وقایع آن روزگار بوده اند، حتی طرح این سوال مایه تعجب و بهت آنان می گردد. واقعیت این است که این دو پدیده تقریباً هیچگونه سنخیتی با هم ندارند و مقایسه این دو قیاس مع الفارق است.
پس از سقوط کابل و برآمدن طالبان در افغانستان عده ای عامدانه، برخی از سر عدم آگاهی و بعضی به دلیل انطباق مواردی در حاکمیت فعلی با روش و منش طالبان رخداد انقلاب اسلامی را با اتفاقات اخیر افغانستان همسان سازی می نمایند.

طبیعی است که خطاب این نوشتار افرادی که با آگاهی ناصواب بودن گفتارشان تنها برای مخالفت با نظام فعلی دست به انتشار چنین مطالبی می زنند، نمی باشد که اینان از نظر حقیر فرق چندانی با حکومت فعلی ندارند. بنده حقیر بر این باور است که افراد، گروه و تشکل هایی که برای نیل به یک هدف متعالی استفاده از هر ابزاری را مباح می پندارند، بر فرض رسیدن به مقصود قادر به تثبیت نظام مطلوب نخواهند بود، چرا که محال ممکن است آنکه در تنگنا رذالت را مجاز می داند در موضع قدرت معصومانه حکومت کند و در به روی خبائث ببندد.

تجربه انقلاب ۵۷ موید همین معناست. ما دیدیم که افرادی خواسته یا ناخواسته باعث فاجعه سینما رکس آبادان شدند و به جای به عهده گرفتن مسئولیت این واقعه شوم از آن برای جریحه دار کردن احساسات مردم بهره گرفتند، همواره پس از استقرار جمهوری اسلامی در همین مسیر گام برداشته و هر خطایی را با دستاویزی توجیه کردند تا بشود آنچه که من و شما امروز شاهد آن هستیم.

اما برای نسل جوان و آنانی که به خاطر تنگ شدن فضای زیستن، خود چنین تحلیلی دارند و یا انتشار آن را وظیفه مدنی خود فرض کرده اند، مقایسه ای مجمل بین این دو واقعه انجام می دهم. ابتدا از عزیزان خواننده دو تقاضا دارم اول آنکه شرایط امروز را مساوی وضعیت سال ۵۷ لحاظ نکنند و دوم اینکه بدور از احساسات و پیشداوری این مطالب را مطالعه فرمایند.

۱- رویداد ۵۷ یک اعتراض مدنی به حکومتی سرکوبگر بود و به هیچ وجه وارد فاز نظامی نگردید، در حالی که طالبان یک حکومت مستقر متحجر بود که پس از براندازی توسط غربی ها همواره جز با سلاح در پی کسب قدرت نبوده اند.شاید بر علیه این مدعا افرادی بی درنگ گروههایی چون فدائیان خلق، مجاهدین و امثالهم را شاهد بیاورند. کسی منکر مشی مسلحانه اینان نیست، اما برای نشان دادن این معنا که این حواشی انقلاب است و نه متن آن کافی است به این موضوع عنایت کنند که اولا همانطور که با یک جستجوی ساده در مستندات انقلاب می توان دید، رهبری انقلاب با این رویه کاملاً مخالف بودند و ثانیاً در تمامی دوران انقلاب مردمان همواره گلوله را با گل پاسخ دادند. این را مقایسه کنید با حملات ناجوانمردانه و تروریستی طالبان که زن و مرد، پیر و جوان خودی را هم برای نیل به مقصود با کمال قساوت به دیار نیستی روانه می کردند.

۲- اهداف انقلاب یکی دیگر از وجوه تمایز این دو پدیده است. شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی مهمترین مقاصد رویداد ۵۷ را به صورت کلی عیان می سازند. ما تا حدود دو سال پس از انقلاب در تلویزیون جمهوری اسلامی، خانم های بی‌حجابی را نظاره می کنیم که با بنی صدر اولین رییس جمهور کشور در مورد نوع پوشش مناظره می کنند. رهبری انقلاب به دفعات بر آزادی مردم در انتخاب نوع حکومت تکیه دارند، میزان را رای مردم می شمارند، مدتها پس از استقرار به شورای نگهبان مکرار یادآور می شوند که آنان تنها موکل مردمند و به رای آنان باید تمکین کنند. کشور به شعار نه شرقی و غربی ملتزم است.

نوع نظام و حتی اصل ولایت فقیه به طور غیر مستقیم و یا مستقیم با رای مردم حاکم می گردد و بیانات رهبر انقلاب حاوی این نکته است که مردم هر زمان که بخواهند می توانند حکومت را تغییر دهند. نفرمایید که بسیاری از این موارد حادث نشد که هیچ بر خلاف آن اتفاق افتاد که این موضوع نه در دوران انقلاب که حداقل چند سال بعد از آن به وقوع پیوسته است. اما آنچه در دوران گذار به شرایط فعلی افغانستان رخ داده و نمایی واقعی از طالبان به دست می دهد، سنگسار،قطع ید،جهاد نکاح،عملیات انتحاری، سر بریدن، وابستگی به این و آن، اصرار به حاکمیت شریعت و… می باشد. آیا این دو وضعیت ذره ای قابلیت انطباق دارد؟

۳- قابلیت تطبیق فقه شیعه و سنی با شرایط روز تفاوت معنادار این دو واقعه است. فقهای شیعه با پذیرش اجتهاد و درک زمان و مکان حداقل ادعای آن را دارند که احکام دین را بسته به شرایط زمانه بروز می نمایند و نگاه سلفی به دین ندارند. کم و بیش می توان این موضوع را در فتاوای آنان مشاهده کرد. شاید برجسته ترین نمودهای این نگرش در دهه اول انقلاب، اعلام موضع امام در مورد قانون کار و حلیت شطرنج و موسیقی باشد. گفتگوی تند مرحوم امام و رهبر فعلی در مورد ترانه ساخته شده در هنگام شهادت استاد مطهری نمونه دیگری از این موضوع است.

اما نگاه طالبان مبتنی بر بطلان ‌اجتهاد می باشد و وقتی شما در اولین کنفرانس مطبوعاتی آنها، اصرار سخنگو بر انطباق قوانین با شرع مقدس را مشاهده می کنید دیگر نیاز نیست فرض کنید که اینان قرار است در امر آنچه دین می پندارند تساهل و تسامح داشته باشند. ما در همین وضعیت فعلی هم می بینیم که برخی از علماء بر خلاف نظر هیئت حاکمه و قوانین جاری و ظواهر شرعی مطالبی از جمله عدم اجبار حجاب و تساوی حقوق زن و مرد را به عنوان نگاه دینی طرح می نمایند، اما یقین بدانید که این در حکومت طالبانی حتی جای بررسی هم ندارد.

۳- میزان مشارکت در تأسیس انقلاب تفاوت دیگر این دو رخداد است. بنده باور دارم که در سال ۵۷ نود و نه درصد دل به انقلاب نداشتند، اما این را هم قبول دارم که درصد بسیار بالایی موافق تغییر نظام سلطنتی و تثبیت جمهوری اسلامی ناشناخته بودند. چیزی که اینک در افغانستان به هیچ وجه قابل مشاهده نیست. امروز وجه غالب در این کشور فلک زده ترس، خستگی از جنگ و نزاع، بریدن از حکومت فاسد برخاسته از جهد مجاهدان و… می باشد.

هراس از گروهی خشک مغز مسلح که مثل آب خوردن جان می گیرند را هیچ منصفی با شوق اشتیاق مردم در فردای بیست و دوم بهمن نمی تواند مقایسه کند چه رسد که حکم به یکسانی آن بدهد. البته همانطور که جناب جعفریان از کارشناسان صاحب نظر امور افغانستان فرموده اند طالبان همه از یک جنس نیستند و افراد صاحب فکر و اندیشه در اینان نیز وجود دارند و بسیاری از آنها تغییر کرده اند، اما وجه غالب همان است که مایه اضطراب مردم افغانستان گشته ، کما اینکه در سال ۵۷ هم بودند کسانی که از غلبه افراطیون دینی هراس داشتند اما به دلیل اقلیت بودن آنها قریب به اتفاق مردم شوربختانه احساس خطر نکرده و لذا این شد که قرار بر آن نبود.

دوستان عزیز اگر بخواهم همه وجوه افتراق این دو رویداد را به رشته تحریر درآورم مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. گمان نگارنده این است که اگر قشر انبوهی از مردم ما و به ویژه افرادی که خود ناظر انقلاب ۵۷ نبوده اند، اینک تفاوت چندانی بین نظام مبتنی بر ولایت فقیه و حکومت طالبان نمی بینند به چند علت است.

۱- نگاه صفر و صدی
۲- استحاله شدن انقلابیون به دلیل عدم ظرفیت هضم قدرت و ثروت و در نتیجه فاصله گرفتن از اهداف انقلاب
۳- تمامیت خواهی و جدایی از مردم
۴- وجود فساد سیستماتیک و عدم عزم جدی حکومت برای حل این معضل
۵- فهم و درک معایب حکومت دینی از سوی مردم و دخالت حکومت در خصوصی ترین امور افراد
۶- سیاه نمایی دشمنان و معاندان
۷- ناکارآمدی حاکمان به دلایل متعدد، که از جمله تفسیر نادرست از ولایت مطلقه و قبضه شدن همه امور کشور توسط یک فرد، حاکمیت دولت در سایه، حذف صاحب نظران، بستن فضای نقد می باشد.
۸- غلبه نگاه فقاهتی منجمد و مداحان بر علماء صاحب رای و دگر اندیش
۹- سیاست دشمن محوری، مداخله در امور همسایگان و تقدیم بی حد و حصر منابع کشور به گروه ها و دول به ظاهر دوست و یا همسو
۱۰- تبعات تحریم ناجوانمردانه ای که کشور را اگر چه به زانو درنیاورده، اما بی شک صدمات غیر قابل جبرانی بدان زده است.

عزیزان و سروران بنده بنای دفاع از انقلاب ۵۷ را ندارم که این رخداد تاریخی بی شک مزایا و معایبی داشته که در نقد آن موافقان و مخالفان بسیار گفته و نوشته اند، اما از شما خوبان تمنا دارم بدلیل شرایط وخیم حاکم غیرمنصفانه نگوییم و ننویسیم. شاید موافق نباشید اما باور حقیر این است که همین حکومت استبدادی و منحرف از اهداف عالیه انقلاب، با امارت اسلامی آتی افغانستان قابل مقایسه نیست.

عزت زیاد