مرتضی صارمی

نگرش طالبانی در این دو کشور از طریق انتخابات غیر رقابتی و مکر و حیله بر این سرزمینها مسلط شده اند در این حالت حکومت بدون حضور اکثریت شهروندان و مشحون از تبعیض، ارمغانی جز ناامنی و بی ثباتی در همه حوزه ها نخواهد داشت و روز به روز ناامنی و تنش بیشتر خواهد شد.

 

مرتضی صارمی نوشت: کشور افغانستان طی سالهای گذشته همواره یکی از کانونهای ناامنی در منطقه بوده است. گروه تروریستی طالبان با هدف کسب قدرت از راه خشونت – که ناشی از نظام فکری و ایدئولوژیک این گروه است – به عنوان عامل ناامنی و خشونت ورزی بشمار می رود بطوریکه حضور و دخالت نیروهای خارجی را در این کشور به ارمغان آورد.

ناگفته پیداست، علاوه بر سلطه خیانت کارانه طالبان بر سرنوشت مردم افغانستان، حاکمیت آنها با استانداردهای عصر کنونی نظام بین الملل سازگار نیست و از نوع حکومت های قبیله ای قلمداد می شود که حق حاکمیت را از نوع تبعیض عریان و آپارتاید تفسیر می کند. بنابراین عنصر ملت که شامل تمام شهروندان افغان می باشد در قاموس این گروه نمی گنجد و علاوه بر اندیشه « الحق لمن غلب» به دولت مطلقه در اندیشه توماس هابز نزدیک است. در واقع تالی فاسد نطریه هابز، هرج و مرج را به شکلی دیگر بازتولید کرد که جان لاک آنرا اصلاح نمود و در پی آن حق حاکمیت ملی و نقش مردم را به رسمیت شناخت و پایه و مبنای شکل گیری نظریه دولت ـ ملت گردید. در حالیکه طالبان نظریه «امارات اسلامی» را با قدرت زور و تقلب بدون حضور دیگران بر جامعه افغانستان مسلط کرده است.

قبل از سلطه طالبان بر افغانستان، تصویر طالبان سوار بر موتور با سلاح آرپی جی و بمب گذاری کنار جاده ای در قاب تلویزیون جمهوری اسلامی به عنوان یگ گروه تروریستی به نمایش گذاشته می شد اما امروز تلویزیون تصویری مهربان و صلح طلب از این گروه را به مخاطب القاء می کند و تا جایی پیش می رود که یک خبرنگار را به عنوان کارشناس دعوت می کند تا در برنامه خبری ساعت ۱۴ روز شنبه مورخ ۲۴ مهرماه راجع به انفجار مراکز مذهبی شیعیان در افغانستان اطلاع رسانی کند. گویا این خبرنگار رسالت و مأموریت آگاهی بخشی خود را فراموش کرده و به جای «تحلیل» اخبار ناامنی به «تفسیر» جانبدارانه و استفاده از شگرد« دروازه بانی خبر» مانند پوشش خبری داخل افغانستان به تطهیر طالبان می پرداخت و در این برنامه خبری نیز می گفت از زمانی که طالبان در افغانستان دولت تشکیل داده اند امنیت وضعیت خوبی پیدا کرده است.

برخلاف تبلیغات سیاسی و سکوت خبری صدا وسیما نسبت به فاجعه انسانی و کوچ اجباری، امنیت نه تنها در افغانستان به لحاظ مکانیکی و عینی تغییر نکرده است بلکه به لحاظ ذهنی و احساسی بر همان سیاق پیشین است زیرا عامل ناامنی خود حاکم شده است بنابراین همانطور که طالبان وطنی تا دیروز زیر پوشش «مطالبه گری» دست به ناامنی در حوزه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی می زدند امروز با گرفتن پست و مقام تقنینی و اجرایی خود متولی امور شده اند . در واقع طالبان افغانستان و ایران برای اداره کشور «دست از پا درازتر » گشته اند در حالیکه حکمرانی یک تخصص است و با زور سرنیزه و مکر و حیله نمی توان حکومت کرد.

عجیب تر اینکه طالبان ادعا می کنند با دولت مرکزی و نیروهای خارجی جنگیده اند و لذا حکومت را حق خود می پندارند. همین طور عده ای در ایران معتقدند ما هم جنگیده ایم و با حذف دیگر شهروندان ، حکومت را به صورت یکدست از آن خود کرده اند و در یک نقطه به هم رسیده اند. در حالیکه حاکمیت ملی حق همه شهروندان است که طبق قانون اساسی به صورت مسالمت آمیز و رقابت سالم از راه انتخابات تحقق پیدا می کند در غیر اینصورت کسانی که به نظریه دولت ـ ملت اعتقاد ندارند و با نظریه «امت» شیفته حکومت هستند یا باید کودتا کنند یا انقلاب!

غمگینانه باید گفت نگرش طالبانی در این دو کشور از طریق انتخابات غیر رقابتی و مکر و حیله بر این سرزمینها مسلط شده اند در این حالت حکومت بدون حضور اکثریت شهروندان و مشحون از تبعیض، ارمغانی جز ناامنی و بی ثباتی در همه حوزه ها نخواهد داشت و روز به روز ناامنی و تنش بیشتر خواهد شد زیرا حاملان تفکر طالبانیسم نه تنها امنیت و کرامت انسانها را تأمین نمی کنند بلکه در تأمین نیازهای زیستی و فیزیولوژیک مردم نیز عاجز خواهند ماند.