قائم مقام دبیرکل حزب اتحادملت گفت: تفاوت طالبان امروز نسبت به طالبان دیروز این است که از قالب یک گروه تروریستی که تا همین چند ماه پیش در مدارس دخترانه افغانستان عملیات انتحاری انجام میداد، امروز میخواهد بر این کشور حکومت کند. طالبان مجبور است به نوعی حضور خود را توجیه کند تا امارت اسلامی به رسمیت شناخته شود.
از زمان تسلط طالبان بر افغانستان شاهد واکنشهای بسیاری از سوی جامعه جهانی بودیم. در ایران هم جریانهای سیاسی با رویکردهای متفاوتی که نسبت به سیاست خارجی و روابط دیپلماتیک دارند، واکنشهای مختلفی نشان دادند. این واکنشها باعث شد مطالبق معمول برخی رسانههای نزدیک به هسته سخت قدرت همچون کیهان به اصلاحطلبان خرده بگیرند که چرا برای کمک به جبهه مقاومت افغانستان به این کشور نمیروند و «تیپ اصلاحاتیون» تشکیل نمیدهند. اما به واقع چه تفاوتی میان طالبان در شرق یا داعش در غرب است؟ آیا اصلاحطلبان در مواضع خود صحبت از حمایت نظامی از جبهه مقاومت کردهاند یا اساسا به آن اعتقاد دارند؟ آیا مواضع اصلاحاتیون در قبال داعش و طالبان متناقض است یا مواضع راستگرایان در قدرت؟ «مردمسالاری» با آذر منصوری، قائممقام حزب اتحاد ملت در این مورد گفتوگو کردهاست.
بعد از تسلط طالبان بر افغانستان چهرههای مختلف از جریانهای سیاسی متفاوت موضعگیریهای رسانهای داشتند. اصلاحطلبان هم در فضای مجازی یا رسانهای نسبت به حوادث افغانستان واکنش نشان دادند اما اساسا به نظر شما میتوان گفت که امروز اصلاحطلبان موضعگیری مشترکی در قبال افغانستان دارند؟
من فکر میکنم در سیاست خارجی و رویکرد دیپلماسی اصلاحطلبان از دکترین واحد و مشخصی برخوردار هستند. به لحاظ گفتمانی هم این موضوع در وجوه گفتمانی اصلاحطلبان مشخص و روشن است. اول این که اصلاحطلبان هیچ وقت و در هیچ مقطعی از دخالت نظامی ایران در هیچ کشوری دفاع نکردند، چه این کشور عراق باشد چه سوریه یا حتی افغانستان. دوم این که مواضع و رویکرد مشخص در مورد اتفاقات افغانستان. در بیانیه جبهه اصلاحات که متشکل از ۳۱ حزب و ۱۵ نفر شخصیتهای حقیقی اصلاحطلب است، مواضع صریح و روشن اصلاحطلبان در مورد افغانستان مشخص شدهاست. همچنین در بیانیهای که آقای سید محمد خاتمی منتشر کرد، صریحتر و شفافتر مواضع اصلاحطلبان نسبت به وقایع افغانستان، جبهه مقاومت، طالبان و رویکرد آنها مشخص و روشن است. به طور مشخص تاکید شد که طالبان همان طالبان است و این طالبان نسبت به طالبان ادوار گذشته هیچ تغییری نکردهاست. طالبان توسط جامعه جهانی، سازمان ملل، شورای امنیت این سازمان، کشورهای منطقه و همسایه نباید به رسمیت شناخته شود و اعتراض مدنی مردم افغانستان باید شنیده و به رسمیت شناخته شود. همچنین در مواضع اصلاحطلبان و بیانیههای صادر شده به جبهه مقاومت ملی افغانستان به عنوان تشکیلاتی که به دنبال حکومت فراگیر ملی در این کشور است، بها داده شدهاست و اصلاحطلبان خواستار این هستند که از ظرفیتهای دیپلماسی برای کاهش فشار به جبهه مقاومت ملی افغانستان و پیشگیری از پاکسازی قومی و فرهنگی و اجتماعی که در دستور کار طالبان است، استفاده شود. البته این مواضع به هیچ وجه به معنی مداخله نظامی ایران در افغانستان نیست. ما معتقدیم که مداخله نظامی از سوی جمهوری اسلامی چه در افغانستان و چه در کشورهای دیگر به ضرر منافع ملی ایران است.
موضعگیریهای اصلاحطلبان در قبال حوادث افغانستان باعث شد که روزنامه کیهان به عنوان تریبون رسانهای بخش قدرتمند حاکمیت به اصلاحطلبان با طعنه و کنایه پیشنهاد دهد «تیپ اصلاحاتیون» تشکل دهند و برای مبارزه به افغانستان بروند. همچنین چهرههای دیگری از میان اصولگرایان همچون سردار کوثری نیز پیشنهاد داد اصلاحطلبان برای کمک به جبهه مقاومت به افغانستان بروند. اظهاراتی کنایی آنها موید این بود که این جریان از تفاوت رویکرد اصلاحطلبان نسبت به اتفاقات افقغانستان با اتفاقات مرزهای غربی یا سوریه و لبنان گلایهمندند. این مواضع را چطور ارزیابی و تحلیل میکنید؟
واکنشها به مواضع اصلاحطلبان در خصوص تحولات افغانستان، طالبان و جبهه مقاومت پنجشیر به چند دلیل است. این انتقاد به دستگاه دیپماسی و دولت ایران وجود دارد که منفعلانه عمل کرد و از تحولات افغانستان عقب ماند. مواضعی که رئیس دولت، دبیر شورایعالی امنیت ملی، تختروانچی و … گرفتند اگر خیلی زودتر از این اتخاذ شدهبود، این انفعال متوجه دستگاه دیپلماسی ایران نبود. اگر چیزی به نام امارت اسلامی طالبان شکل بگیرد در کوتاه مدت و بلند مدت به ضرر ایران، منطقه و جهان است. این مواضع اخیر البته امیدواریها را بیشتر کرده که دولت و دستگاه دیپلماسی ایران در این مقطع بتوانند کنش مناسبی داشتهباشند تا نگرانیها مرتفع شود.
با این که اصلاحطلبان همواره دیپلماسی را در سیاست خارجی به عنوان اصلیترین و مهمترین راهبرد در تعامل با منطقه و جهان قلمداد کردند و اتفاقا چند صدایی و چند نهادی در سیاست خارجی را مضرر و خطرناک برای منافع ملی کشور دانستند اما به نظر من مواضع اخیر علیه اصلاحطلبان و مواضع آنها نسبت به طالبان چند دلیل اصلی دارد. اول به دلیل همذات پنداری افرادی ست که به دنبال تطهیر طالبان در ابتدای هجوم مسلحانه طالبان به شهرهای افغانستان بودند. دلیل اصلی این تطهیر همذات پنداری ست گویی وقتی نقدی به طالبان صورت میگیرد این نقد متوجه کسانی ست که دنبال تطهیر طالبان هستند. در سیاست داخلی، بودن طالبان در همسایگی ما خواه ناخواه این قیاس را در مورد عملکرد مسوولان و آنچه در رفتار طالبان میبینیم، از سوی شهروندان ایجاد خواهد کرد. مساله دوم این است که این گروه منتقد اصلاحطلبان همواره میدان را بر دیپلماسی ترجیح دادهاند و اساسا خیلی همافزایی و همراهی با تلاشهای دیپلماتیک ایران در منطقه و جهان نداشتهاند. اگر مواضع پیشین این افراد را بررسی کنید، کاملا روشن است. در واقع زبان این افراد در سیاست خارجی بیشتر میدان است تا دیپلماسی اما آنچه در افغانستان اتفاق افتاده یک تعارض و تناقضی را میان مواضع پیشین این افراد و نوع رویکردشان در مواجهه با افغانستان ایجاد کردهاست. سوالی که از طرفداران میدان مطرح میشود این است که : «به چه دلیل در کشورهایی چون سوریه و عراق و کشورهایی از این دست مداخله نظامی از نگاه شما مشروعیت داشتهاست اما در افغانستان، همانطور که آقای جعفریان هم بارها مطرح کرده، هم دیپلماسی و هم میدان را کنار گذاشتید؟» پاسخ دادن به این تناقض بسیار دشوار است.
بهترین راه فرار از پاسخ دادن به این تعارض آشکار این است که اصلاحطلبان را متهم کنند. در حالی که نوع نگرش ما در سیاست خارجی این گونه است که دیپلماسی و میدان کاملا در راستای هم باشد و میدان به گونهای باشد که مواضع دیپلماسی را پوشش بدهد. علیالقاعده اگر ما با کشورهای جهان برای مبارزه با تروریسم توافق میکنیم، نهاد مسوول در این مورد دستگاه دیپلماسی باشد و تمام گروهها و کسانی که کنش میدانی دارند زیر نظر دستگاه دیپلماسی اقدام کنند. این تنوع نهادهای مداخلهگر در سیاست خارجی باعث شده ما نتوانیم از ظرفیت دیپلماسی که امروز مهمترین و اصلیترین ابزار تعامل بین کشورها و تقویت منافع ملی کشورها ست به درستی و به موقع استفاده کنیم. در فایلی که از محمدجواد ظریف منتشر شد، این مساله یکی از مهمترین مسائل پیش روی دستگاه دیپلماسی مطرح شد. به نظر میرسد که جریان اصولگرا در خصوص مسائل افغانستان و رفتار طالبان امروز دچار نوعی انفعال یا بعضا تناقض است. نوع پوشش رسانههای منتسب به این جریان سیاسی به گونهای ست که وقتی با رفتار و سخنان پیشین مدافعان میدان مقایسه میشود تناقض آشکاری هویدا میشود. بهترین راه برای گریز از این تناقض هم این است که اصلاحطلبان را به چیزی متهم کنند که اساسا به آن باور ندارند. ما تاکید داریم که باید از ظرفیتهای دیپلماسی هم در بین کشورهای منطقه و همسایه و همه کشورهایی که در مسائل افغانستان دخیل هستند، استفاده شود تا به تشکیل یک حکومت فراگیر ملی کمک بشود. باید گفتوگوهایی با کشورهای همسایه، جامعه جهانی، شورای امنیت سازمان ملل و … باید شکل بگیرد تا آنچه طالبان به دنبال آن است تحقق پیدا نکند چرا که اگر این اتفاق بیفتد در کوتاه مدت و بلند مدت نه تنها مردم مظلوم این کشور تحت افراطگرایی قرار میگیرند بلکه این افراطگرایی محدود به مرزهای افغانستان نمیشود و با توجه به قرابتهایی که طالبان با القاعده و داعش دارد، میتواند جامعه جهانی را تهدید کند. طالبان امروز هوشیارتر و مجهزتر از طالبان ۲۰ سال پیش است و یاد گرفته که چطور از ظرفیتهای جدید استفاده کند فقط برای این که بتواند بر افغانستان مسلط شود.
درست است که در نگاه جریان اصولگرایی و هسته سخت قدرت شاهد تناقض آشکار در مواجهه با اتفاقات افغانستان و طالبان نسبت به اتفاقات مرزهای غربی و داعش بودیم اما این جریان اصلاحطلبان را متهم میکند که آنها نیز دچار این تعارض بوده و در زمان مبارزه ظهور و بروز داعش و مبارزه با آن آنقدرها اقدام به موضعگیری نکرده یا به بیانی برایشان از اهمیت چندانی بر خوردار نبودهاست. پاسخ شما به این اظهارات چیست؟
افغانستان به لحاظ جغرافیایی دارای بیشتری مرز مشترک با ایران است. همچنین افغانستان دارای بیشتری حوزه تمدنی مشترک با ایران هم است. این همجواری و پیوندهای فرهنگی و زبانی و دینی میان ایران و افغانستان قابل مقایسه با هیچ کشوری نیست. وجه دیگر این است که اصلاحطلبان در موقعیتهای مناسب برای مبارزه با طالبان پیشگام شدهاند و در دولت آقای خاتمی برای دستگیری اسامه بن لادن هم دستگاه دیپلماسی و هم میدان به میان آمد تا با طالبان و تروریسم در منطقه مبارزه شود. آنچه امروز باید در سیاست خارجی به آن توجه شود و اصلاحطلبان همواره بر آن تاکید داشتهاند، این است که دخالت نظامی به صورت مستقیم در هیچ کشوری در راستای منافع ملی ایران نیست.
همواره حرف ما این بوده که اگر در فضای داخلی کشور نهادهای ذینفع در سیاست خارجی متعدد هستند، در زمان اجرا یک نهاد و فقط یک نهاد مسوول اجرای سیاستهای نظام باشد. وقتی به دو نهاد یا چند نهاد تبدیل میشود که ممکن است با یکدیگر هماهنگی هم نداشتهباشند، همانطور که در فایل صوتی منتشر شده از ظریف هم مطرح شدهبود، میتواند خطرناک باشد. در میان اصلاحطلبان هیچ تعارضی وجود ندارد. حرف ما این است که در سوریه، یمن یا در هر کشوری که جمهوری اسلامی حضور دارد یا گفته میشود مداخله نظامی میکند اگر دیپلماسی حرف اول را بزند،به مراتب منافع ملی ایران بیشتر تامین میشود. در افغانستان هم این مساله صادق است. حرف ما این است که اتفاقا اگر مساله مبارزه با افراطگرایی است، چرا الان که طالبان بیخ گوش ایران است از ظرفیتهای دیپلماسی استفاده نمیشود. ما هیچ وقت از مداخله نظامی دفاع نکردیم و به اصولگرایان هیچ توصیهای برای استفاده از ظرفیت میدان نداریم. اتفاقا اگر آنها از ظرفیت میدان در این خصوص استفاده کنند ما مجددا این اقدام را نقد میکنیم. حرف ما تنها این است که ایران از ظرفیتهای دیپلماتیک استفاده کند و هر جا توافقی برای حضور میدانی شکل گرفت، زیر نظر دستگاه سیاست خارجی کشور، اقدامات با هماهنگی صورت گیرد نه این که یک نهاد به موازات دستگاه دیپلماسی بدون آنکه دستگاه دیپلماسی در آن دخل و تصرفی داشتهباشد کار میدانی بکند و اتفاقا در برخی موارد این اقدامات میدانی در تقابل با اقدامات دستگاه دیپلماسی کشور باشد. مواضع ما روشن است و در رویکرد ما هیچ تعارضی وجود ندارد چرا که ما همواره از مداخله نظامی مخالف بوده و سوالمان این است که اگر تاکنون این افراد و گروهها از حضور میدانی دفاع میکردند، چرا امروز در مورد مساله افغانستان نه از ظرفیت دیپلماسی و نه از ظرفیت میدان استفاده شدهاست. چه بسا طالبان از سوی مدافعان دیروز و امروز میدان تطهیر میشود که خیلی خطرناک است.
اساسا در نگاه اصلاحطلبان تفاوت اساسی میان طالبان و داعش وجود دارد؟
تفاوت طالبان امروز نسبت به طالبان دیروز این است که از قالب یک گروه تروریستی که تا همین چند ماه پیش در مدارس دخترانه افغانستان عملیات انتحاری انجام میداد، امروز میخواهد بر این کشور حکومت کند. طالبان مجبور است به نوعی حضور خود را توجیه کند تا امارت اسلامی به رسمیت شناخته شود. اما به لحاظ رویکردی و رفتاری طالبان امروز همان طالبان دیروز است. وجه اشتراک طالبان با داعش آنقدر زیاد است که به اعتقاد من چندان هم قابل تفکیک نیست. در میان طالبان هم فرقههای مختلف وجود دارد و میان خودشان هم جنگ قدرت در جریان است و اخباری از آن شنیده میشود. آنچه ما از افغانستان میشنویم و تصاویری که از برخورد طالبان با اقوام مختلف یا زنان یا مذاهب مختلف میبینیم، کوچ اجباری مردم افغانستان، اخباری که از دستگیری و بازداشت خبرنگاران منتشر میشود، همه و همه حاکی از این است که رویکرد طالبان در مواجهه با حق شهروندی و حق انتخاب شهروندان هیچ تفاوتی با ۲۰ سال پیش نکردهاست. هر چند طالبان تلاش میکند تا القا کند که متفاوت شدهاست اما اخبار مخابره شده از فعالان مدنی و فعالان حقوق زنان افغانستان و … نشان میدهد تفاوت ماهوی بین طالبان دیروز و امروز وجود ندارد. طالبان یک واقعیت است اما واقعیت فرهنگی نیست. اگر مردمی و اقلیتی آغوششان را بر روی چه داعش و چه طالبان باز می کنند به دلیل ضعف دولت مرکزی است. همچنین به رسمیت شناختن گروه تروریستی طالبان از سوی آمریکا تبعات و آثار جدی به دنبال داشتهاست. طالبان و داعش و القاعده یک واقعیت هستند، واقعیتی که به لحاظ رویکردی و بنیانی نمیتوانیم تفکیکی در رفتار آنها قائل شویم. پیشینه آنها نشان میدهد که با ترور و حذف دیگران میخواهند، مسلط شوند. این گروهها پیچیدگیهای خاص خود را دارند و مشابهتهایشان بسیار زیاد است و تفکیکشان به سختی امکانپذیر است. خطر جدی که امروز افغانستان را تهدید میکند و اصلاحطلبان و آقای خاتمی در مواضع خود به آن اشاره کردند آپارتاید قومی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی است که در حال رخ دادن است.
گروههای منتقد اصلاحطلبان در این مدت معتقد بودند که همدردی و هم دلی که عمدتا میان بدنه اجتماعی نزدیک به اصلاحات با مردم افغانستان شکل گرفته غیرمعمول بودهاست و اصلاحطلبان تلاش دارند تا با این همذات پنداریها به نوعی به مشابهتسازی با برخی اتفاقات داخلی دست بزنند. تا چه اندازه این مشابهتسازی را قبول دارید؟ اساسا از نگاه شما چرا این میزان از همدلی شکل گرفتهاست؟
در هیچ یک از اظهارات اصلاحطلبان ، تا جایی که رصد کردم چنین چیزی مطرح نشدهاست. این همدلی و همزبانی به خاطر جبهه مقاومت پنجشیر و در راس آن احمد مسعود و نسبتی که با احمد شاه مسعود دارد، است. احمد شاه مسعود فارغ از همه تفاوتها همواره یک چهره محبوب برای ایرانیان بودهاست. همچنین محور مقاومت بر مبنای غلبه یک قوم یا مذهب یا زبان شکل نگرفتهاست بلکه جبهه مقاومت تلاش میکند تا حکومت فراگیر ملی بر افانستان مسلط شود. شاید یکی از دلایل احمد مسعود در بین ایرانیان همین است که اتفاقا در فضای جدید افغانستان، متناسب با تحولات و آنچه در این ۲۰ سال در افغانستان رخ داده، رویکرد نوین و همه جانبه و همه شمولی را در پیش گرفتهاست. جبهه مقاومت معتقد است که اگر راه نجاتی برای افغانستان وجود داشتهباشد، تشکیل حکومتی است که در آن همه نمایندگان اقوام و مذاهب حضور داشتهباشند و حکومت فراگیر ملی شکل گیرد. همچنین در جریان اتفاقات افغانستان موضوع حقوق زنان هم به صورت جدی رصد میشد چرا که زنان افغانستان پیشگامان مقابله با افراطگرایی شدند. همین موضوع یک همدلی عمیقی را میان زنان افغانستان با زنان ایران و اساسا جامعه ایران ایجاد میکند. طبیعتا ممکن است بخشی از آن تحت تاثیر شرایطی ست که زنان ایران با آن مواجه هستند اما این تقصیری را متوجه اصلاحطلبان نمیکند. همانطور که گفتم مشکل و دلیل اصلی همذات پنداری است که تطهیرکنندگان داخلی با طالبان دارند. باید این همذات پنداری کنار گذاشته شود و اگر طالبان نقد میشود به خودشان نگیرند. اگر تطهیرسازی توسط کسانی که اصلاحطلبان را متهم میکنند، صورت نگیرد شاید از طرف جامعه با این واکنش در قبال افغانستان مواجه نمیشدیم. اما مساله اصلی که این همدلی را ایجاد میکند، اشتراکات متعددی است که بین مردم ایران و افغانستان وجود دارد، از زبان و فرهنگ تا تاریخ و مشترکات حوزه تمدنی تا حضور شخصیتهایی چون احمد مسعود که کانون توجه مقاومت هستند.