سیدمحمد خاتمی

به نظر من«تغلب رنگ دین گرفته» مهم ترین عامل پدیده ای تلخ در جهان اسلام است که به درستی از آن به امتناع اندیشه(دست کم در حوزه حیات اجتماعی و دنیوی مردم) تعبیر شده است، نه تصوف افراطی که خود معلول این علت فاسد است نه علت زوال اندیشه.

 

سیدمحمد خاتمی در کتاب آیین و اندیشه در دام خودکامگی نوشت: با درگذشت فارابی، تأمل فلسفی در امر سیاست به افول گرایید و خردورزی فلسفی که در ذهن مسلمانان نیز چندان میدانی نداشت، در اندیشه نادره مردانی به سوی فلسفه نظری میل کرد و حکمت عملی کم و بیش به فراموشی سپرده شد و بحث های کلامی در امر امامت و حکومت نیز بر شدت بحران افزود؛ بحرانی که به صورت درگیری ها و ستیزهای دائم و زد و خوردهای خونین و خشن قوم ها و جماعت ها بر سر قدرت، پهنه گسترده ای از زمین را که تحت سلطه اسلام درآمده بود به محیطی ناامن برای زندگی بدل کرد.

در زمانی که دین، مدار و محور ذهن و زندگی بود، قدرت طلبان نیز به نام دین بر دیگران می تاختند و آزمندی و استیلاطلبی خود را دین آذین می کردند و رقیبان قدرت سیاسی خود را به نام بددینان و بدعت گذاران از سر راه برمی داشتند.

در سراسر این دوران، گرچه درگیری میان مسلمانان و غیرمسلمانان نیز کم و بیش وجود داشت، ولی دغدغه خاطر قدرت مداران از خطر غیر مسلمانان به مراتب کمتر از خطری بود که در درون جهان اسلام آنان را تهدید می کرد؛ از جمله جنگ های صلیبی نیز که نزدیک دوسده به درازا کشید نتوانست از اختلاف های درونی مسلمانان بکاهد، تا آنگاه که مغول آمد و خلافت عباسی را برانداخت.

مغولان گرچه اندک اندک تحت تاثیر فرهنگ اسلامی، به خصوص ایرانی و ادبها و رسم های آن قرار گرفتند، اما آشوب داخلی تمدنی که نمی توانست جز تغلب هیچ صورت سیاسی دیگری را تجربه کند، روزبه روز افزون شد.

خودکامگی بی مهار که با چهره ای بی پرده و آشکار، از زمان امویان پایه اساسی سیاست حاکم در جهان اسلام بود، حتی زمینه را برای اندیشیدن درباره سیاست از میان برد و به همین سبب، راه بنیان گذار فلسفه اسلامی(فارابی) در عرصه اندیشه سیاسی خیلی زود بسته شد و در نتیجه، نظرورزان از نگریستن در سیاست پرهیز کردند و پاره ای نیز نه تنها نظر در سیاست که در دنیا نگریستن را پلید و مطرود دانستند و کسانی نیز، به جای پرداختن به ماهیت سیاست، درصدد توجیه واقعیت موجود و سوق دادن آن به سوی سرمشق موردنظر خود که شاهنشاهی ساسانی بود، برآمدند.

در واقع خودکامگی حاکم از یک سو و تبدیل بحث های کلامی در باب امامت و سیاست به رویارویی احساس ها و جایگزینی منطق و اندیشه با کین و نفرت میان فرقه ها از سوی دیگر و بالاخره تنگ نظری و سطحی نگری بسیاری از مدعیان پاسداری و جانبداری از شریعت، از جمله مهم ترین عامل هایی بودند که سرنوشت تلخ امت مسلمان را رقم زدند.

و به نظر من«تغلب رنگ دین گرفته» مهم ترین عامل پدیده ای تلخ در جهان اسلام است که به درستی از آن به امتناع اندیشه(دست کم در حوزه حیات اجتماعی و دنیوی مردم) تعبیر شده است، نه تصوف افراطی که خود معلول این علت فاسد است نه علت زوال اندیشه.