او معتقد است جوامع اسلامی معاصر از تغییرات دیگر جوامع متأثرند، اگر چه در این جوامع فقط نظر فردی حاکم و بر مشکلات سرپوشی باشد، آن هم با این توجیه که بیان مشکلات گناهی نابخشودنی در حق دین و جامعه است.

عبدالله ناصری، تاریخ پژوه و استاد سابق دانشگاه نوشت:
در دوران مدرن یکی از بزرگترین دغدغه های مسلمانان ، هماهنگی دین و مدرنیته است و حفظ هویت مسلمانی در عصر جهانی شدن و زیست اسلامی در جوامع مدرن غیر مسلمان. به عبارت دیگر پاسداشت دین محوری در عصر کنونی که بسیار نو شده است چه الزاماتی دارد.؟ پاسخ به این پرسش بیشتر از همه، نواندیشان غرب جهان اسلام/شمال افریقا را درگیر کرده که با استعمار غرب زندگی کرده اند و یا به هر علتی به اروپا مهاجرت کرده و زیست غربی را تجربه کرده اند. شاخص ترین آن ها محمد ارکون الجزایری است. بنده بارها نوشته و گفته ام در این میان ، هیچ کسی مثل عبدالمجید شرفی شفاف و قابل فهم سخن نگفته است. پارادایم او که در کتاب “الاسلام بین الرساله والتاریخ” که به نام “اسلام میان حقیقت و تجلی تاریخی” به فارسی با همین قلم ترجمه شده، متبلور است یک نسخهٔ مختصر و درمانگر این معضل است.
او معتقد است جوامع اسلامی معاصر از تغییرات دیگر جوامع متأثرند، اگر چه در این جوامع فقط نظر فردی حاکم و بر مشکلات سرپوشی باشد، آن هم با این توجیه که بیان مشکلات گناهی نابخشودنی در حق دین و جامعه است. در حالی که پنهان کردن مشکل تنها به مصلحت افرادی است که منافع شان اقتضاء کرده تا شرایط جامعه تغییر نکند.
اگر جوامع اسلامی که با آهنگی سریع در حال تغییراند می خواهند در ساخت تمدن معاصر جهان نقشی داشته باشند باید سر از برف بیرون آورده و دور از انتظار معجزهٔ هرگز رخ نداده، با معظل های تهدید کنندهٔ اسلام سنتی رویارو شده و دو کار را بکنند: ۱- بالا بردن سطح درآمد و زندگی خود با بهره گیری از فناوری ها در تولید و ۲- بهره گیری از تضارب آراء و تلاش دانشمندان گفتمان های گوناگون.
چگونگی تکوین مدرنیته در جامعه عجیب است و تأثیر آن قطعی و یقینی. از جمله مهم ترین ارزشهای آن ، این که انسان ، آزاد است و مختار و مسئول و همین از ویژگی های اسلام معیار/قرآنی به شمار است.
هر کس باید تبعات آزادی عملش را قبول کند. زیرا آگاهانه انتخاب کرده است. آزادی و اختیار انسان بدان معنا است که انسان با “حقیقت” رابطه دارد، رابطه ای تنگاتنگ و هیچ فردی حقیقت را بر او تحمیل نمی کند. او به واسطه انگیزه ای درونی و دور از هر فشار خارجی، حقیقت را درک می کند. پس نهادینه کردن ارزشهای اخلاقی و یا انهدام آن به نوع استفاده از آزادی مطلق بشر بستگی دارد. این واقعیت را باید پذیرفت.
هر چند در گذشته، مجموعه اسلام، مجموعه متکاملی بوده و به نیاز جامعهٔ آن روز پاسخ می داده، اکنون باید بر اساس مبانی جدید که با شرایط دوران معاصر و ارزش های آن متناسب است بازسازی شود. از مهم ترین مبانی جدید، یکی حقوق انسان مسلمان است که نباید در آن دخل و تصرف کرد و یا آن را کاهش داد. اعلامیه جهانی حقوق بشر و دیگر پیمان نامه های بین المللی ، حقوق مذکور را تبیین می کنند. از این حقوق نیز وظایف غیر قابل انکاری زاده می شود.بعضی از این وظایف به مصلحت تمام بشر است و برخی دیگر به سود انسان مسلمان. پیش تر انسان مسلمان ابتدا مکلف بود و بعد حقوقی برایش تعیین می شد. علاوه بر این، میان تکالیف “خواص و عوام” و “مرد و زن” تفاوت زیادی بود. برای رسیدن به زیست مطلوب باید تمام مسلمانان از این زاویه جدید به انسان و رشد او بنگرند؛ رشدی که به او فرصت می دهد تا میراث ناکارآمد و غیر عصرانی گذشته را رها کرده و به موضوعاتی بپردازد که پیشتر سخنی از آن نبود و با توجه به مطالبات مشروع خود مثل آزادی، عدالت، مساوات و کرامت انسانی به ساخت “آیندهٔ بهتر” بنگرد. این تصویر امیدبخش، به رغم مشکل و معضل بسیار و عقب ماندگی جوامع مسلمان، همان چیزی است که روشنفکر دیگر مغربی، عبدو فیلالی انصاری آن را “خودآگاهی جدید اسلامی” می نامد و در سالهای اخیر آن را به خوبی شاهدیم.
برای آشنایی بیشتر با این گفتمان، ر . ک: اسلام میان حقیقت و تجلی تاریخی (نشرکویر) .