شنیدم بسیاری از کارمندان و کارگران مؤسسه در دوران مدیریت او صاحبخانه شدهاند. برای اینکه ارزش کار او را بدانید وضعیت کنونی مؤسسه اطلاعات را مقایسه کنید با ساختمان فرسوده مؤسسه ورشکسته کیهان در خیابان فردوسی کوچه شهید شاهچراغی که بدون امدادهای غیبی قادر به ادامه حیات نیست و زمینی که به بهانه ساختن چاپخانه در دماوند به رایگان از سازمان منابع طبیعی گرفتند و تبدیل به گاوداری کردند.

محسن آرمین نوشت: سیدمحمود دعایی از جمله کسانی بود که زندگی و وجودشان به دیگران آرامش و قرار میدهد و مرگشان احساس حسرت و فقدان عمیق.
هیچ انسانی کامل نیست. اما خوشا به حال آنان که اوصاف نیکی که دارند در حد کمال دارند. سیدمحمود دعایی یکی از این قبیله بود. تواضع، صداقت، پاکدستی، فرهنگدوستی، مدارا و تسامح، مهر و شفقت به ویژه به کسانی که بیمهری و نامهربانی میدیدند، از جمله اوصافی بود که به وضوح تمام و در حدکمال میتوانستی در رفتار و گفتار او ببینی.
او به خوبی دریافته بود ادب مقام پیروزی غیر از ادب، مقام مبارزه است. در مبارزه باید اشداء علی الکفار بود و در پیروزی باید شعار”الیومیومالمرحمه” سر داد. ادبی که در دوران پس از انقلاب گوهری نایاب شد که درخشش آن را تنها در چهره سیه چرده امثال دعایی میتوانستی ببینی.
روحانی چنان که از نامش پیداست علیالقاعده باید مظهر روح و رحمت و ریحان باشد و چه صحنههای تناقضآلودی میآفرینند اصحاب عمائم آنگاه که کف بر دهان و با رگ گردن متورم و چشمان از حدقه درآمده مرگ این و حبس آن را فریاد میزنند. و دعایی روحانی ما در طول تمامی سالهای پس از انقلاب با روش و منش خود نقاش صحنههای بیتناقض بود.
خاطرهای از ساده زیستی او دارم که دریغم میآید نگویم. سالها پیش به اتفاق خانواده برای تفریح به بوستان گفتوگو رفتیم. از دور قامت ترکهای او را با لباده و عمامه دیدم که به همراه همسرش در گوشهای و بساطی و عصرانهای. تکلیف من یک لاقبا معلوم بود اما در نظرم حضور بیتکلف او، یار امام، نماینده رهبری در مؤسسه اطلاعات، …در بوستان با نان و پنیرو سبزی و چای تعجبآور میآمد. سید خوش برخورد و بذلهگو با دیدن ما مثل همیشه شوخی و مطایبه را آغاز کرد.خطاب به ما با اشاره به همسرش گفت؛ معرفی میکنم همسر اولم. گفتم؛ سیدنا مگر چند همسر دارید؟ خندید و گفت؛ همین یکی که تاجسر است.
کسی او را به مدیریت نمیشناسد اما به گمانم یکی از موفقترین مدیران دوران انقلاب بود. مقصودم مدیریت او در مؤسسه اطلاعات است. در دوران مدیریت او مؤسسه اطلاعات پوست انداخت. بدون کمک دولتی تمامی تجهیزات و ساختمان و امکانات آن نوسازی شد. آن ساختمان قدیمی خیابان خیام به ساختمانی با تجیهزات مدرن در اتوبان حقانی تبدیل شد.
شنیدم بسیاری از کارمندان و کارگران مؤسسه در دوران مدیریت او صاحبخانه شدهاند. برای اینکه ارزش کار او را بدانید وضعیت کنونی مؤسسه اطلاعات را مقایسه کنید با ساختمان فرسوده مؤسسه ورشکسته کیهان در خیابان فردوسی کوچه شهید شاهچراغی که بدون امدادهای غیبی قادر به ادامه حیات نیست و زمینی که به بهانه ساختن چاپخانه در دماوند به رایگان از سازمان منابع طبیعی گرفتند و تبدیل به گاوداری کردند!
دوران مجلس ششم فرصتی بود تا با این عزیز دوست داشتنی ارتباطی نزدیکتر داشته باشم. نقدی که به او داشتم و البته هرگز بااو درمیان نگذاشتم عبور توام با سکوت و کرشمهوناز او از کنار حوادث روز بود. دریغ از یک نطق پیش از دستور در تمام دوران نمایندگی. هنوز جوابی برای این نقد پیدا نکردم. اما حقیقتی که قابل انکار نیست این است که زندگی او، منش و رفتارش، پاکدستی و ساده زیستیاش، مهر و شفقتش به کسانی که مورد بیمهری جمهوری اسلامی بودند و … هریک نطقی رسا و ماندگار بود.
نمیدانم چرا اما در توصیف او تشبیهی جز گل یاس به ذهنم نمیرسد. روحش شاد و دریغ و حسرت از فقدان او. راستی که جمهوریاسلامی برخوردار از نعمت انبوه روحانیونی نظیر آقایان احمد خاتمی و جنتی چقدر به نگاه و منش امثال او و سید محمد خاتمی نیازمند است و چقدر از آن محروم.