در نشست مسئولان استانی مجمع ایثارگران؛

محسن آرمین گفت: مضمون و محتوای بیانیه آقای خاتمی به روشنی نشان می دهد که این یک بیانیه عادی، مشابه آنچه تا پیش از آن توسط احزاب و اشخاص صادر شده، نیست.

 

به گزارش صبح ما، محسن آرمین در نشست مسئولان استانی حزب مجمع ایثارگران با اشاره به نکات مهمی که در بیانیه اخیر سیدمحمدخاتمی مطرح شده است، گفت: بحثی که می خواهم امروز ارائه دهم، درباره وضعیت جریان و اندیشه اصلاح طلبی در کشور است و محور اصلی بحثم‌ نیز بیانیه اخیر جناب آقای خاتمی است.

امروز کشور با بحران ها و ابربحران های متعددی روبروست که در صورت تداوم سرنوشت تاریکی را برای ملت، سرزمین و نظام مستقر رقم خواهد زد.

شرایط کشور در تمامی عرصه ها از محیط زیست و خشکسالی و کمبود آب تا حوزه های اجتماع و فرهنگ و سیاست داخلی، به گونه ای است که واژه ای مناسب تر از «انحطاط» نمی توان برای آن به کار برد. این همه در حالی است که کمترین نشانه ای از اشتباه بودن روش های حکمرانی و یا کمترین عزمی برای بازنگری در مدیریت کلان کشور در حاکمیت مشاهده نمی شود. به بیان بهتر، نه تنها حاکمیت هیچ آمادگی و ظرفیتی برای اصلاح از خود نشان نمی دهد، بلکه هر قدر که می گذرد با خشمی بیشتر، شمشیر به دریای طوفانی می کوبد.

اگر در هر شرایطی بی تفاوتی و انفعال نسبت به وضعیت کشور و سرنوشت آن برای ایرانیان امری مجاز باشد، در شرایط به شدت نگران کننده کنونی، به ویژه برای کنش‌گران سیاسی، چنین انفعالی مجاز نیست. آنچه ما را به احساس مسئولیت بیشتر در شرایط فعلی ترغیب می کند، نه فقط تعهد انقلابی یا مسئولیت دینی و اخلاقی، بلکه فراتر از آن، نگرانی نسبت به آینده کشور و تمامیت ارضی و آینده فرزندان این سرزمین است. بنابراین عاجل ترین و مبرم ترین پرسشی که اصلاح طلبان باید به آن پاسخ دهند، این است که «چه باید کرد؟» این پرسش طبعا پاسخی سهل و ساده نخواهد داشت و نیازمند راه انداختن کارزاری از بحث و گفت وگوی کارشناسانه، به دور از عقده گشایی و تخلیه خشم در عرصه عمومی است.

من قصد دارم در این فرصت در چارچوب کلی، درباره رهیافتی که اصلاح طلبان می توانند برای پاسخ به این پرسش پی بگیرند، صحبت کنم. بحثم‌ را از بیانیه «گام دوم انقلاب» شروع می کنم؛ این بیانیه اسم رمز آغاز مرحله جدیدی در تاریخ جمهوری اسلامی بود که متاسفانه اصلاح طلبان چندان توجهی به آن نکردند. چرا که در حقیقت، حکایت از یک جهت گیری جدید داشت و نقطه عطفی در تاریخ پس از انقلاب محسوب می شد و بیانگر این بود که شرایط جدید قرارست با یک حاکمیت یکدست و اسلامی سازی جامعه و حرکت بدین سو رقم بخورد.

برنامه عملیاتی این راهبرد جدید هم به تدریج مشخص شد که تقریبا با میزان مشارکت پایین مردم در انتخابات قابل دستیابی بود. تشکیل مجلسی یکدست و انقلابی با تعیین خط مشی جدید که نباید نمایندگان سلایق مختلف جامعه در آن حضور می داشتند. تسویه و پاکسازی کامل در کلیه سطوح مدیریت اجرایی، علمی و فرهنگی از طرق مختلف و استفاده از تمام امکانات نرم افزاری و سخت افزاری از اخراج اساتید دانشگاه ها گرفته تا کنترل های دیگر و وضع قوانین برای شکل گیری یک حاکمیت یکدست.

مشخصه بعدی، تلاش همه جانبه و استفاده از تمامی امکانات نرم افزاری و سخت افزاری برای محدود کردن هرچه بیشتر نخبگان، کانون ها و افکاری بود که می توانستند در میان افکار عمومی تأثیرگذار باشند. همچنین حذف کامل توسعه از برنامه اداره کشور، آنهم به این دلیل که در گفتمان جدید، توسعه مفهومی غربی تلقی می شود و زندگی راحت موجب رشد گرایش های معطوف به حقوق و آزادی های فردی خواهد شد(!)

از دیگر علائم راهبرد جدید، تاکید بر راهبردهای معطوف به توسعه قدرت امنیتی و نظامی به جای توسعه های یکجانبه بود و در سیاست خارجی هم، تمدن اسلامی به تعبیری که مطرح می شود با یک مانع اصلی یعنی تمدن غرب روبروست. تمدن اسلامی نه در مبانی و نه در مظاهر، هیچ اشتراکی با تمدن غرب ندارد. از آنجا که تمدن غرب بزرگترین مانع شکل گیری تمدن اسلامی به شمار می آید، بنابراین راهبرد سیاست خارجی باید مبارزه با منافع غرب در نقاط مختلف جهان، به ویژه خاورمیانه باشد.

از این رو، استفاده از تمامی امکانات برای تضعیف غرب، از جمله گروه ها و اتحادیه ها علیه آمریکا و اروپا، و کمک به تمامی نیروهایی که می توانند به منافع آنها لطمه زده و یا در برابر آن ایستادگی کنند، در دستور کار قرار گرفت. چنین ائتلاف هایی در شرایط عادی قابل شکل گیری نبود و تلاش برای قانع سازی روسیه و چین برای رسیدن به اتحادی استراتژیک با ایران نیز عملا ممکن نبود، چون روابط دو کشور چین و روسیه با غرب به گونه ای بود که این دو کشور تمایلی به اصرار ایران برای آنکه آن را شریک استراتژیک خود بدانند، نشان نمی دادند. اما جنگ اوکراین فرصتی برای ایران فراهم کرد که در امتداد تمدن اسلامی، روسیه را به اتحادی فراتر از روابط گذشته قانع کند.

روسیه نیز که به دلیل جنگ اوکراین در سطح بین المللی منزوی شده بود، قرار گرفتن ایران را در کنار خود یک فرصت طلایی و مغتنم تلقی کرد. با این تفاوت که، اوکراین برای غرب، مانند یمن و سوریه نبود. چرا که در آنجا انسان های اروپایی کشته می شوند. لذا همکاری نظامی ایران با روسیه در جنگ اوکراین، برای غرب قابل تحمل نبود. بنابراین یکی از علل مدارای غرب با ایران تا پیش از پیوستن ایران به روسیه در جنگ اوکراین، این بود که ایران به روسیه نزدیک نشود.

با پیوستن ایران به روسیه در جنگ اوکراین، دیگر دلیلی برای مدارا با این کشور از سوی غرب وجود نداشت. بنابراین طبیعی بود که تمامی اختلافات غرب با ایران از جمله برجام، تحت تاثیر این مسأله قرار گیرد و فشارها بر ایران روزبه روز بیشتر شود.

زمان زیادی لازم نبود تا راهبرد یکدست سازی نتایج فاجعه بار خود را در سطوح داخلی و خارجی آشکار کند. نتیجه حاکمیت یکدست انقلابی و حزب الهی و حذف مدیران باتجربه و کارآمد، روی کار آمدن ضعیف ترین و بی کفایت ترین دولت در تاریخ پس از انقلاب بود که با تورمی افسارگسیخته، بیکاری شدید و از بین رفتن طبقه متوسط و افزوده شدن جمعیت زیرخط فقر و گسترش بیشتر فساد در سطوح مدیریت و همینطور نارضایتی بیشتر جامعه همراه بود. این نارضایتی ها، نهایتا با قهر مردم از حاکمیت و ناامیدی از هرگونه اصلاح در داخل و قهر با صندوق های رای در انتخابات ریاست جمهوری گذشته خودنمایی کرد.

برای کسانی که عدم اقبال مردم در دو انتخابات گذشته را فرصتی مطلوب برای یکدستی حاکمیت می دیدند، درک این حقیقت چندان ساده نبود که قهر با صندوق های رای به معنای روی آوردن جامعه به راه های غیرمتعارف برای تحقق مطالبات خودش است. مسدود سازی راه صندوق های رای، به معنای بازشدن راه خیابان و شکل گیری جنبش مهساست و این مسأله چندان برای حاکمیت قابل درک نبود.

اصلاح طلبان متوجه نشدند که بیانیه گام دوم به معنای اعلام تغییر کیفی و آغاز دورانی جدید در انقلاب اسلامی بود. دوره ای که تحولی ماهوی در ساخت سیاسی و اجرایی کشور را رقم می زند، به گونه ای که  دیگر با گفتمان اصلاحی گذشته، نمی توان با آن مواجه شد. لذا شرایط و مشکلات جدید چنین ایجاب می کند که اصلاح طلبان نیز دست به اصلاح و بازسازی گفتمانی بزنند. به شکلی که بتوانند جامعه را اقناع کنند و قدرت بسیج کنندگی داشته باشند. متاسفانه اصلاح طلبان در این زمینه تاخیر داشتند و قدرت گفتمانی خود را که نقطه قوت اصلاحات هم بود، از دست داده اند.

مشکل اصلاح طلبان در این دوره گذار، نه تمسک به گفتمان اصلاحات انتخابات محور، بلکه فقدان گفتمان است. به همین دلیل، بدنه اصلاح طلبان یا جذب گفتمان رقیب شده، یا منفعل و سرخورده به گوشه ای خزیده اند.
ما دوره ای از ابهام را در جریان اصلاحات به ویژه در دو سه سال گذشته شاهدیم. به باورم، بیانیه ۱۵ ماده ای آقای خاتمی، پاسخی به این نیاز بود که متأسفانه همانطور که اصلاح طلبان، بیانیه گام دوم را مورد توجه قرار ندادند، به بیانیه آقای خاتمی هم عنایت ویژه ای مبذول نکردند.
البته مصادف شدن این بیانیه با بیانیه جناب آقای موسوی نیز مزید بر علت شد. مضمون و محتوای بیانیه آقای خاتمی به روشنی نشان می دهد که این یک بیانیه عادی، مشابه آنچه تا پیش از آن توسط احزاب و اشخاص صادر شده، نیست.

دقت و تأمل درخصوص این بیانیه حکایت از این دارد که پشت آن دوره ای از تامل، تفکر، مشورت و ارزیابی جامع ابعاد مسأله پنهان شده است. این بیانیه پس از مدتی تامل و تفکر تنظیم شده است. با اطمینان می گویم که اصلاح طلبان در زمان انتشار این بیانیه، آن را مثل اخبار دیگر مطالعه کردند و حتی نیازی به اندیشیدن درباره مفاد آن ندیدند.

ارزیابی های مقایسه ای و جانبدارانه در روزهای اول انتشار این بیانیه با بیانیه آقای موسوی مزید بر علت شد. در حالی که جا داشت که اصلاح طلبان به نقد و بررسی مسئولانه درباره این بیانیه بپردازند. همچنین مطمئن هستم که هیچ کدام از احزاب اصلاح طلب بررسی این بیانیه را به عنوان یک پیشنهاد برای گفتمان اصلاحات در شرایط جدید، در دستور کار خودش قرار نداد.

آقای خاتمی در این بیانیه دست کم سه بار با صراحت بر ضرورت اصلاح در ساختار تاکید کرده است. اساسا بیانیه ایشان بسط سه گانه اصلاح در ساختار، رویکرد و رفتار است. ۱۵ ماده بیانیه ایشان ذیل سه عنوان مذکور قابل تقسیم هستند. تمام حرف من، دعوت به تأمل در این بیانیه است و باید دید که آیا اصلاح طلبان پیشنهادات رهبر اصلاحات را مورد بررسی مسئولانه قرار داده اند یا خیر؟

علت اصلی اینکه عنایتی به این بیانیه نشد، انفعال اصلاح طلبان بود. واقعیت این است که اصلاحات در سال های اخیر، آماج حملات دو جریان برانداز و استبداد طلب حاکم بوده و امکانات مادی و تبلیغاتی آن نیز با هیچ کدام از این دو جریان قابل مقایسه و رقابت نبوده و نیست. در نتیجه خاموش ترین صدا در این دوره، صدای اصلاح طلبان بوده است. اتفاقات ناگوار و بی سابقه ای هم که در سطح جامعه افتاده، به این مسأله کمک کرده و خشم و عواطف عمومی را به شدت تحریک کرده است. به طوری که دیگر گوشی برای شنیدن منطق اصلاحات آمادگی ندارد.

البته فقدان یک گفتمان و راهبرد عمومی که بتوان بر اساس آن با افکار عمومی صحبت کرد، خود مشکل دیگری است که اصلاح طلبان با آن مواجه بوده اند. در واقع، گفتمان اصلاح‌طلبی در این مقطع، گفتمان مبهمی است و هیچ صراحت و شفافیتی از جانب کسانی که به نام اصلاحات سخن گفته و می گویند، دیده نمی شود. اما سوال اینجاست که مگر دو جریان برانداز و استبداد طلب از راهبرد و گفتمانی روشن، آنطور که بتوانند افکار عمومی را قانع کنند برخوردار بوده اند؟

استبداد طلبان که غیر از نفرت پراکنی و براندازان که غیر از شعار برای تخلیه روانی جامعه چیزی برای ارائه نداشته اند؛ بنابراین از این جهت آنها نیز تفاوتی با اصلاح طلبان ندارند. اما همانطور که قبلاً نیز اشاره کرده ام فضا در این دوره به گونه ای نبوده که اصلاح طلبان بتوانند صدای خودشان را حتی اگر چیزی هم برای عرضه داشتند، به گوش جامعه برسانند.

بیانیه آقای خاتمی، تلاشی برای رفع این خلأ در میان اصلاح طلبان است. در میان جریان های رقیب حتی یک سند که بتواند برنامه ها و طرح های آنها را در مواجهه با وضعیت موجود نشان دهد، وجود ندارد. در حالی که چنین سندی امروز در اختیار اصلاح طلبان قرار دارد.(با اشاره به بیانیه اخیر آقای خاتمی)

آرمین با اشاره به پیش فرض های این بیانیه گفت: در بیانیه آقای خاتمی ذکر شده که حکمرانی موجود منشاء همه زیان ها و عقب ماندگی هاست که اکنون کشور به آن گرفتار آمده و ادامه این وضعیت ناممکن است. شعار براندازی که شعاری غیرعملی است، زمینه اعمال زور عریان و آسیب و زیان بیشتر به جامعه را فراهم می‌کند. و اگر هم خوشبینانه برای این شعار شانسی قائل باشیم، حاصل آن جز آشفتگی، هرج و مرج، جنگ داخلی و خون و خونریزی و آسیب بیشتر چیزی نخواهد بود. بر این اساس، بیانیه در جستجوی راهی در میانه این دو قطب است که مضمون آن، اصلاح در ساختار و رویکرد و رفتار است.

برخی از بخش های مهم بیانیه آقای خاتمی به مواردی چون، استقلال قوه قضاییه، آزادی رسانه های مستقل، فعالیت آزادانه و مسئولانه احزاب اشاره دارد. از سوی دیگر، بر اصلاح ساختار مدیریت نامناسب و حکمرانی بد و اصلاح ساختار مدیریت بدین معنا که اگر هر جا و در هر سطحی، اختیاری است اولا ناشی از قانون باشد، ثانیا به ازای آن مسئولیت و پاسخگویی وجود داشته باشد، تاکید شده است. همچنین به حذف و لغو وظیفه و اختیار شورای نگهبان مبنی بر قیومیت بر مردم(نظارت استصوابی)، اصلاح سازوکار مجمع تشخیص مصلحت و امکان حضور همه تخصص ها و دانش ها در آن و تجدیدنظر در مفهوم تمامی سیاست های کلی نظام، جلوگیری از تجمع ثروت، اسلحه و اختیارات غیرقانونی و عدم پاسخگویی در یکجا، پایان دادن به سیاست خارجی تنش زا، کوتاه کردن دست نهادهای غیرمسئول از دخالت در سیاست خارجی، اصلاح سازوکار تشکیل مجلس خبرگان که وظیفه اصلی آن، باید نصب رهبر و نظارت بر عملکرد او و تحقق اصل مهم پاسخگویی در برابر اختیارات باشد، تاکید شده است و یکی دیگر از موارد مهم آن، پایان دادن به انحصار عضویت روحانیون در مجلس خبرگان و حضور تمامی متخصصین با سلایق مختلف در این مجلس است.

در بیانیه آقای خاتمی، صریحا پایان و شکست گفتمان اصلاح طلبی به شیوه ای که در گذشته وجود داشته، اعلام شده است. نباید فراموش کرد اگر حالا که حکومت به شدت در برابر اصلاح، مقاومت می کند آیا اسقاط پذیر است؟ آیا نمی توان حکومتی را که این گونه در برابر اصلاح مقاومت می کند، از طریق تظاهرات خشونت پرهیز مدنی وادار به اصلاح کرد؟ و اگر وادار کردن حاکمیت به اصلاح، امکانپذیر نباشد، آیا وادار کردن آن به رفراندوم و دست شستن از قدرت امکانپذیر است؟ از آنجا که در پاسخ به این سوالات تعمق و تأملی صورت نمی گیرد، اساسا نمی توانیم پاسخ روشنی هم به این سوال دهیم که گفتمان اصلاحات در شرایط موجود چگونه امکانپذیر است؟ و یا اساسا می توان برای آن طرح و برنامه ای داشت؟ به نظرم، آقای خاتمی برای این پرسش پاسخ روشنی دارد و به همین علت نیز وادار کردن حاکمیت به پذیرش اصلاح را محتمل تر و کم هزینه ترین راه می داند. این بیانیه البته بیانیه ای راهبردی است که باید برای عملی کردن آن به تدوین برنامه ها و طرح های مشخصی پرداخت. اما تدوین هرگونه طرح و برنامه ای، منوط به این است که اصلاح طلبان درباره بیانیه به بحث و گفتگو بپردازند و به توافق برسند.

اصلاح طلبان می توانند مطمئن باشند که وضعیت موجود دوام نخواهد آورد و حاکمیت دیر یا زود ناچار به تن دادن به اصلاح و بازنگری خواهد شد. عرصه سیاست متغیرتر و متحول تر از آنی است که تصور می کنیم. اگر به خاطر بیاورید، ۴ سال پیش ما پدیده ای به نام دختران خیابان انقلاب را داشتیم. یکی دو نفر رفتند و به دلیل دراوردن روسری به ۸ الی ۱۰ سال حبس محکوم شدند. ۴ سال از آن ماجرا گذشت و امروز می بینیم که حاکمیت به آنچه قبلاً ناحجابی و بدحجابی می خواند، رضایت داده و حتی در تبلیغات رسمی، این نوع حجاب را در مقابل بی حجابی کامل، تبلیغ و ترویج می کند. به گونه ای که خبرنگار از دو خانمی که روسری هایشان نصف موهایشان را پوشانده، می پرسد شما چرا حجاب را انتخاب کرده اید و آنها می گویند حجاب برایشان شخصیت می آورد. بنابراین اصلا بعید نیست که در آینده ای خیلی نزدیک، حاکمیت به دلیل مواجهه با مشکلات و بن بست های شدید، خود را ناگزیر از تجدیدنظر ببیند. در آن شرایط مفروض، حاکمیت حاضر به شنیدن صداهایی خواهد بود که در قبال شعار سرنگونی، نابودی و ویرانی کشور، موضعی مسئولانه داشته باشند. و بر مطالباتی صریح و شفاف که متضمن اصلاح وضع موجود است، تاکید کنند. این صداها البته باید از هم افزایی در سطح عمومی برخوردار بوده و قدرت بسیج کنندگی داشته باشند.

مشکل اصلاح طلبان در حال حاضر خودشان هستند نه نیروهای بدنه، ما اگر بتوانیم اول تکلیف خود را روشن کنیم می توانیم بدنه را نیز با خودمان همراه سازیم. این به شرطی است که گفتمان و منطقی شفاف و روشن داشته باشیم. بر اساس این گفتمان، اصلاح طلبان می توانند از بین طبقه میانی خشونت پرهیز و مخالف وضع موجود در جامعه، مخاطبان گسترده ای پیدا کنند. مطمئنا اگر اصلاح طلبان با این ابهام در برنامه و راهبرد با انتخابات روبه رو شوند، شرایطی بدتر از انتخابات ریاست جمهوری گذشته را تجربه خواهند کرد. شرط بقای یک نیروی سیاسی، نوسازی گفتمانی خود متناسب با شرایط جدید است. در غیر اینصورت باید از سودای نقش آفرینی و تاثیرگذاری در عرصه سیاسی چشم پوشی کند. اگر اصلاح طلبان به این قناعت و توافقی که در بیانیه آقای خاتمی آمده برسند، توجیه بدنه مسلما امکانپذیر است. بنابراین گام نخست این است که اصلاح طلبان باید برای رسیدن به گفتمانی روشن، متن آقای خاتمی را موضوع بحث و بررسی خود قرار دهند. گفت وگوها باید به این پرسش ها پاسخ روشنی دهد. ۱-مقصود از اصلاحات ساختاری در بیانیه آقای خاتمی چیست؟۲- آیا در مقطع کنونی امکان بسیج بخش قابل توجهی از جامعه ذیل مطالبات راهبردی مذکور در بیانیه ۱۵ ماده ای آقای خاتمی وجود دارد؟ ۳-آیا موارد ۱۵ گانه بیانیه آقای خاتمی را باید به مثابه تعریف اصلاح طلبی به عنوان راهبردی میانه از انحلال طلبی و براندازی تلقی کرد؟ ۴-طرح و برنامه عملی اصلاح طلبان برای پیگیری مطالبات مذکور در این بیانیه چیست؟و…