هادی خانیکی

این روزها در میان همه صداهای عاصی جامعه باید صدای دردآلود بیماران و دریافت‌کنندگان ضربات سلامت را شنید، صدایی که از حق دستیابی به سلامت و حق بازگشت به زندگی در مرز میان رفتن و ماندن بلند است.

 

هادی خانیکی نوشت:

ما به گونه‌ای مریضیم که  بهایش برایمان آزادی است

این جهان باشد چو صحرای سپنج
تازه می‌گردد بر هر جا درد و رنج
احمد محمود
شاعر افغانستانی
۱) مدتی است از «جهان سرطانی» پا به «دنیای پسا سرطانی» نهاده‌ام، دنیایی که گویی می‌خواهد ساکنانش را با شتاب «پیشا‌سرطانی» کند و آب‌های رفته را به جوی بازگرداند. در دنیای سرطانی «هادی» بودم، اما دنیای سرطانی نیمی از وزنم را گرفت و «نیمه هادی» شدم، اما حال در مسیر بازگشت به وضعیت «هادی» قرار گرفته‌ام. آورده‌های جهان سرطانی برایم کم نبوده، چون کنش در مرز میان زندگی و پس از آن، چشم‌ها را می‌شوید و به لحظه‌های حیات بهای بیشتری می‌دهد. به این اعتبار در آن حال اگرچه «نیمه هادی» بودم، نظم بیشتری داشتم و حداقل هفته‌ای یک بار تجربه نگریستن از پنجره سرطان را به پیرامونم می‌نوشتم، ولی گرفتار همان بی‌نظمی‌های پیشین شده‌ام.
۲) نادیده نمی‌گیرم که «دنیای پسا سرطانی» من با بروز و ابراز انبوهی از ناخوشی‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در میان هم‌میهنانم همراه شد. ناخوشی‌هایی که اگرچه به ناگاه سر برمی‌آورد اما سرشتی مزمن داشت. این ناخوشی‌ها به گفته قیصر امین‌پور همان درد مردم‌زمانه بود که «نگفتنی و نهفتنی» مانده بود و ناگهان چون زخمی کهنه سر باز کرد. ناخوشی به تعبیر تیموتی اسنایدر تاریخدان برجسته امریکایی صورت‌بندی دیگری از «بدحالی» است، همان چیزی که به هنگام بیماری آن را به درستی احساس می‌کنیم. من در فرآیند شیمی‌درمانی و پیش و پس از آن همین حس و حال را داشتم، «بدحالی یعنی ضعف و خستگی، این حس که هیچ چیز درست کار نمی‌کند و هیچ کاری نمی‌توان کرد، حسی برآمده از یک وضع مشترک تن و روان و فرد و اجتماع و باز هم به گفته اسنایدر بدحالی یعنی پدیده‌‌ای به هر دو معنای «مرض» و «جباریت» چون «بیماری ما مرض جسمانی و شری سیاسی است که آن را احاطه کرده است» ما به گونه‌ای مریضیم که بهایش برایمان آزادی است و به گونه‌ای ناآزادیم که بهایش برای‌مان سلامتی است. سیاست ما بیش از آنچه باید درباره مصیبت درد است و کمتر از آنچه باید در موهبت آزادی.
۳) کتاب «ناخوشی ما درس‌هایی در باب آزادی و هم‌بستگی» اسنایدر با ترجمه خوب دکتر علی کاظمیان که دندانپزشک اجتماعی است اخیرا از سوی انتشارات سروش مولانا منتشر شده است. این کتاب اگرچه برای هر مخاطبی خواندنی است اما برای من که گویی «حدیث نفس» است، چون اسنایدر از دوبار تجربه دشوارش در مواجهه با بیماری و بیمارستان به زیبایی سخن می‌گوید و از «اورژانس» به «متن جامعه» و از میدان سیاست «به نظام سلامت» می‌رود و برمی‌گردد. نویسنده شهیر کتاب‌های «راه به ناآزادی» و «درباره جباریت» در نوشته اخیر به دنبال ترسیم جهان‌هایی است که در طول بیماری و پس از آن هر بیمار – شهروندان یا شهروند – بیماران چیره می‌شود و به آنجا می‌رسد که سنجش بهبود سطح سلامتی مردم و شاخص‌های سلامتی از قبیل حمایت از مردم در مقابل هزینه‌های کمرشکن خدمات سلامت، میزان دسترسی مردم به خدمات با کیفیت، کارایی نظام خدمات سلامت و رضایت مردم از نحوه ارایه خدمات هم جای بنیادین خود را در نظام سیاسی از دست می‌دهد، و هم در عرصه سیاست‌ورزی از دیدرس کنشگران مدنی و فعالان سیاسی خارج می‌شود. به تعبیر او «وقتی حکومت‌ها خدمات سلامت را برای همگان تامین نکنند، نا‌برابری و رنج را میان مردم گسترش می‌دهند.» پدیده‌ای که من و غالب ساکنان جهان سرطانی و دنیای پس از آن در این روزها با گوشت و پوستمان لمس می‌کنیم.
۴) این روزها که در میان همه صداهای عاصی جامعه باید صدای دردآلود بیماران و دریافت‌کنندگان ضربات سلامت را شنید، صدایی که از حق دستیابی به سلامت و حق بازگشت به زندگی در مرز میان رفتن و ماندن بلند است. هزینه‌های ملموس و ناملموس درمان و سلامت کمرشکن شده و به تعبیر مترجم اندیشمند، ناخوشی ما فهم دو جانبه و ارتقای همدلی میان جامعه پزشکی و مردم ایران صورتی حیاتی به خود گرفته است. اسنایدر در مقام بیماری که خود دردهای سخت و فرآیند درمان آنها را تحمل کرده و پشت سر نهاده است بر تامین خدمات سلامت همگانی از جانب حکومت‌ها، ترجیح عملی سلامتی مردم بر سود ذی‌نفعان مرجعیت پزشکان در نظام سلامت و لزوم قدرشناسی و حرمت نهادن بر پزشکان و کادر درمان، اولویت دادن به سلامت کودکان برای ساخت جامعه‌ای کارآمدتر و سالم‌تر، و در صدر همه اینها کشاندن موضع سلامتی به عنوان یکی از مبانی‌ترین ابعاد حیات فردی و جمعی به قلب گفت‌وگوها در حوزه عمومی تاکید دارد. او این ضرورت‌ها را تنها از لابه‌لای مطالعات دانشگاهی و تجربه‌های مدنی درنیافته است ، ناخوشی خودش کمک کرده است تا ناخوشی جامعه‌اش را ببیند، به این سبب راهی برای فهم ناخوشی‌های عمومی و شیوه رهایی از آنها یافته است ، راهی که به فهم عمیق‌تر از آزادی و جامعه حتی برای دستیابی به سلامت منتهی می‌شود: بنا به تجربه خود او از بستری شدن در پنج بیمارستان وقتی اراده‌ام نمی‌توانست بدنم را تکان دهد یا وقتی بدنم به کیسه‌ها و لوله‌ها متصل بود، دشوار نبود که متوجه شوم آزادی و سلامتی با هم پیوند دارند.
۵) می‌توانم در حد یک نوشته کوتاه برخی از گفته‌های اسنایدر را به عنوان دریافته‌های خودم بازگو کنم در لحظه‌های سخت بیماری می‌تواند سایه عزلت بی‌همتایی را بر جان و تنت بنشاند گویا در این مخمصه تنها من گرفتار این وضع شده ام، پیش‌بینی زوال و توان هول‌انگیز می‌شود، اینها و ده‌ها گمانه که دیگر دنیای سرطانی‌ات را مه‌آلود و مبهم می‌کند اما رهایی از این غبارها بسته نیست. سلامتی که جوهره دنیای پساسرطانی است می‌تواند راه ورود خویش را کوتاه‌تر کند. چگونه؟ از طریق بازسازی همبستگی اجتماعی و تقویت شبکه ارتباطات باز هم به گفته اسنایدر: «سلامتی مساله‌ای از جنس مبهم بودن است… هم‌بستگی با هم بودن مجال می‌دهد که به آرامش تنهایی بازگردیم» و البته از همان جا به جامعه و دردهای درهم تنیده‌اش بازگردیم و یا پرتاب شویم.

منبع: اعتماد