به نظر میرسد که حالاحالاها سایه ابر سیاه تهدید طالبان بر سر ایران خواهد ماند و هرگونه مداخله تند ایران در رژیم چنج احتمالی افغانستان و پاسخ قهری به تجاوزات و خیره سری های این دوستان نادان و به تعبیر بنیادگرایان دیپلماسی ما ( جریان اصیل منطقه ) با تهدید اتمی پاکستان نیز متصور است و ناامنی مرزهای شرقی گواهی است بر این مدعا.

علی زین العابدین نوشت:
اگر بتوانیم این چند پرسش زیر را از خود و از دیگران داشته باشیم که:
۱- مگر طالبان در سال ۲۰۰۱ به دست آمریکا و ناتو از قدرت ساقط نشدند.؟
۲ – مگر بن لادن در پناه حکومت طالبان به برج های دوقلوی آمریکا حمله نکرد ؟
۳- مگر در زمان اوباما در “طرح استراتژی امنیتی آمریکا “منطقه افغانستان و پاکستان به دلیل حضور طالبان و سایر گروه های تندرو به عنوان “خطرناک ترین منطقه ” جهان لقب نگرفت ؟
پس؛
۴- چرا توافقنامه ۲۰۲۰ فوریه میان آمریکا و طالبان در دوحه قطر برای بازگشت مجدد طالبان به قدرت امضا شد؟
و النهایه،
۵- چه دلایلی باعث احیای مجدد قدرت طالبان در آگوست ۲۰۲۱ شد و چرا آمریکا و متحدانش به همین سادگی و بدون مقاومت ارتش تجهیز شده افغانستان را با بیش از ۱۳۰ میلیارد دلار تسلیحات تسلیم فرقه خطرناک طالبان نمود؟
قبل از آن چه به چرایی پرسش های فوق بپردازم و تاکید بر” غفلت استراتژیک جمهوری اسلامی” در فرآیند استقرار چنین نظم خطرناکی در ” ریملند افغانستان – پاکستان ” داشته باشم ، لازم میدانم به عنوان یک شهروند ساده از درایت و هوشمندی مسئولین ساده لوح نظام جمهوری اسلامی در جهت عدم توسل به زور و خویشتنداری در مقابل گستاخی های اخیر این فرقه تندرو (روحانیون حاکم بر افغانستان ) تشکر و قدردانی نمایم. چه که عنکبوت عظیم الجثه هوشیار این تور خطرناک را در این منطقه بنا به اغراضی تنیده است و باید بسیار هوشمند تر از آن بود که در چنین تله ای گرفتار آمد .
اگر عجالتاً و علی الحساب این گزاره را به عنوان مفروض پاسخ سوالات پنجگانه فوق از حقیر بپذیرید، قول می دهم به توضیح و تبیین ابعاد آن بپردازم
پاسخ :
“باز تنظیم طالبان و احیای فاندامنتالیسم( بنیادگرایی) آسیای میانه به مثابه مینگذاری ایدئولوژیک در فرا راه تلاقی هژمون های رقیب《 چین – هند – روسیه》 در چهارراه کانون بحران آتی (ریملند افغانستان پاکستان) بوده است .”
برای اینکه بدانیم که چرا فاندامنتالیسم ( بنیادگرایی) بعد از غائله داعش، آهنگ عزیمت از منطقه را گرفته و به کوچ نامرئی و استراتژیک و درعینحال اجباری به آن سوی مرزهای شرقی ما (افغانستان پاکستان و ….) نموده باید ریشه آن را در ” منازعه هژمونیک ” میان آمریکا و چین و چند رقیب هژمون دیگر جستجو کرد .
لذا چندیست آمریکا به این ابر خط مشی روی آورده که اژدهای هفت سر چین را باید در حوالی مناطق پاسیفیک و در دهلیزهای تنفسش در قلمرو های ناآرام تاریخی مثل تایوان هنگ کنگ و تبت گرفتار ساخت.
فلذا سیاست ” ثقل زدایی از خاورمیانه” و ” ثقل گزینی در منطقه پاسفیک ” را انتخاب نمود ، و رفتار شناسی منطقه ای ایالات متحده موید این نکته است که آمریکاپروسه 《 خاورمیانه امن 》را به دو قصد متفاوت دنبال می کند.
اولی،
تضمین امنیتی برای اسرائیل به عنوان همپیمان سنتی – تاریخی خود با دور ساختن منابع تهدید از مرزهای این کشور ،
و
دومی،
تضمین غیرمستقیم سیاست “موازنه بخشی چین” در خاورمیانه؛ آمریکا نیک میداند که چین رویای حضور در خاورمیانه و به تبع آن آفریقا را جز با سکون و آرامش و امنیت دنبال نمیکند، فلذا دانه امنیت خاورمیانهای هم دانه ای است با (دام) برای سیمرغ گرسنه چینی .
که عملاً می توان اذعان داشت که حداقل بخشی از آن با معماری تئوریسینهای چیره دست روابط بین الملل آمریکایی در حال اجراست.
گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی؟
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد !
و اما چرا طالبان و چرا افغانستان ⁉️
اگر جریان فکری طالبانیسم افغانستان را بخواهیم تبارشناسی کنیم ،ناچاریم ، اجمال اطلاعاتی از آنها داشته باشیم. با این پیش زمینه، که آنها مردانی از قوم پشتون هستند که در پاکستان و افغانستان به صورت پاتریمونیالیستی ( ریش سفید سالارانه) زندگی می نمایند ،
و بخش پاکستانی این قوم که شامل مناطق قبیلهای پاکستان میباشد و در ایالتهای بلوچستان و فتا ( مناطق قبیله ای آزاد) که در آن قلمرو قبایل ( کوروم ، مهمند، خیبر، باجور ، وزیرستان جنوبی و وزیرستان شمالی ) جمعیت غالب را تشکیل میدهند و ویژگی های توپوگرافی این مناطق و وجود پناهگاه های صعب العبور و در عین حالی ایمن، از این گروه چهرههای ستیزهجو و چریک و نافرمان ساخته است.در سمت پاکستان منطقه ای به مساحت ۲۷ هزار کیلومتر مربع به مناطق قبایلی آزاد تعلق دارد که ساکنان آن از قوانین پاکستان نیز تبعیت نمیکنند و مهمترین آن وزیرستان است که به صورت خودمختار اداره میشود.
این منطقه با چنین خصوصیاتی در بطن و متن خود هزاران مدارس دینی را دارد که مشهور به مدارس دیوبندی( Deoband ) هستند. دیوبند نام شهری در ایالت اوتار پرادیش هند است که به اصولگرائی و بنیادگرایی در آموزش علوم دینی شهرت دارد و دارالعلوم دیوبند در این شهر واقع است و طالبان هم اغلب از آن نحله فکری تغزیه می نمایند. طالبان (طلاب و روحانیون این مکتب فکری) ضدیت بسیار عمیقی هم با مذهب تشیع دارند.
حال با این توضیح که هر کدام از آن مکتب های درسی به عنوان یک حزب سیاسی و دینامیزم ایدئولوژیک عمل میکنند ، در کنار آنها در قلمرو کشور پاکستان و افغانستان شما بنیادگرایانه ترین تشکیلاتی همچون (سپاه صحابه- حرکت المجاهدین – جیش محمد- جمعیت علمای اسلام- لشکر جهنگوی- لشکر طیبه -تحریک طالبان- طالبان- القاعده -داعش خراسان و دهها تشیلات پیدا پنهان) را اضافه کنید درخواهید یافت که عجب انتخابی و عجب جغرافیایی!!!!
حال این را هم مد نظر داشته باشید که ساختار قدرت در پاکستان طوری است که همواره از زمان استقلالش تا به امروز قدرت های بر سر کار آمده تبعیت محض از آمریکا داشته و دارند و از سویی نیز روابط وثیقی میان (آی. اس . آی ) سرویس اطلاعاتی ارتش پاکستان با طالبان وجود دارد. و از سوئ نیز چون بخش شمالی افغانستان غیر پشتون هستند و گرایش تاریخی به هند (دشمن دیرینه پاکستان) دارند، دولتمردان پاکستان همواره و همیشه بیم آن داشته و دارند که در صورت تسلط غیر پشتون ها به افغانستان منافع آنها به خطر می افتد و باعث تقویت دشمن تاریخی ( هند )میشود از این منظر نیز حامی طالبان اند و از منظر ایدئولوژیک و مذهبی نیز جامعه بسته پاکستان گرایش خیلی عمیقی به طالبان دارند و میگویند بر اساس یک نظرسنجی ملی ۵۵ درصد از پاکستانی ها از بازگشت طالبان به قدرت خرسند بوده اند، هم پرویز مشرف و هم عمران خان از هواداران و حامیان پر پاقرص طالبان بودند از این منظر نیز میشود نسبت تسلط آمریکا بر طالبان را به خوبی تخمین زد .
و این گزاره که استانهای ترک نشین سینکیانگ چین شاهد رشد و نضج علایق دینی و مذهبی بوده و هر روز بنیادگرایی دینی در این قلمرو رو به فزونی و تزاید است و هم با افغانستان و هم با پاکستان بنیادگرا مرزهای نسبتا طولانی دارد و در امتداد استراتژی ” یک کمر بند یک جاده “سرمایه گذاری هنگفتی هم در پاکستان داشته است.
میگویند ناپلئون بعد از بازدید از چین جمله زیبایی که جنبه پیش بینانه داشته، گفته است :
“اژدهای خفته ایست که اگر بیدار شود جهان را می بلعد.” حال این اژدها برای بلعیدن جهان یک مسیر مناسبی بیش ندارد ،(جاده ابریشم و به تعبیر امروزین یک کمر بند یک جاده) این مسیر اگر بدون مانع و بلامنازعه بروی این اژدها گشوده شود، این اژدها کام برای بلعیدن جهان خواهد گشود. لذا بسیار بدیهی و بسیار طبیعی است که آمریکاییها در صدد باشند تا از گام اولیه اژدها جلوگیری نمایند.
هیچ مانعی برای پیشرفت چین مهمتر از مانع ایدئولوژیک و درگیری های بنیادگرایانه متصور نیست و جان این اژدها فقط در درگیریها و کشاندن او به ” جنگ مالی ” و کشاندن پای درگیریها به داخل خاک چین از طریق دولتهای بنیادگرای منطقه است که گرفته میشود. و هیچ آوردگاهی مناسب تر از افغانستان و پاکستان نخواهد بود و لذا بدیهی است که کوچاندن بنیادگرایی از خاورمیانه به افغانستان و پاکستان آن هم با معاضدت و مساعدت برای استقرار دولتطالبان در آگوست ۲۰۲۱ در صفحه این ریملند در مرحله اول به قصد مهار اژدها بوده و در مرحله دوم به قصد شروع فاز مخاصمه مذهبی میان ایران و طالبان ( اعم از طالبان افغانستان و طالبان پاکستانی اش).
و غایت این رویکرد در آینده نه چندان دور رویارویی دو قدرت اتمی چین و پاکستان البته با سرکار آوردن یک طالبانیسم پاکستانی.
اما صد دریغ و هزاران افسوس که این کار با عدم درک صحیح سردمداران کشورمان صورت گرفت. و باید سالها پس از این هزینه این بی تدبیری ها و عدم درک صحیح از وقایع و رویدادهای بینالمللی آنان را هم مردم بپردازند. به نظر میرسد که حالاحالاها سایه ابر سیاه تهدید طالبان بر سر ایران خواهد ماند و هرگونه مداخله تند ایران در رژیم چنج احتمالی افغانستان و پاسخ قهری به تجاوزات و خیره سری های این دوستان نادان و به تعبیر بنیادگرایان دیپلماسی ما ( جریان اصیل منطقه ) با تهدید اتمی پاکستان نیز متصور است و ناامنی مرزهای شرقی گواهی است بر این مدعا.
باش تا صبح دولتش بدمد