استفاده از ابزارهای قدرت برای اعمال قرائت های خاصی از دین و به خدمت گرفتن دین برای حفظ قدرت، موجب شده که بر جامعه کنونی ایران به طور بی سابقه ای ریاکاری حاکم شود.

روانشاد ابراهیم یزدی نوشت: شادروان مهندس بازرگان، اگر نگوییم بنیانگذار جنبش روشنفکری دینی ایران است قطعا و بی تردید یکی از بارزترین چهره های مؤثر این جریان محسوب می شود. بازرگان به عنوان یک روشنفکر دینی برای مدت بیش از پنجاه سال (۱۳۲۰ تا ۱۳۷۳) مؤثرترین چهره روشنفکری دینی بوده است. یادش را گرامی می داریم.
جنبش روشنفکری دینی و نواندیشی دینی با چالش های جدید و بی سابقه ای روبه رو است. چالش هایی که نوع آن با چالش های دهه های گذشته تفاوت های اساسی و جدی دارد، چالش های کنونی به طور عمده از درون خود مسلمان ها و نه از بیرون از آنها سرچشمه می گیرد.
دو دهه حکومت و قدرت به نام خدا و دین و عملکردی نه چندان مقبول یا قابل دفاع در قلمرو مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی بسیاری از مسلمانان را به تفکر و طرح پرسش های جدی درباره توانمندهای دین در حل مسائل پیچیده جامعه کنونی واداشته است و نسل جوان و جدید را به طور قابل ملاحظه ای دین گریز و در مواردی دین ستیز کرده است.
در این بحث، ابتدا دو جریان روشنفکری دینی» و «نواندیشی دینی متمایز از بررسی می شوند و سپس چالش های رو در روی جریان روشنفکری دینی مورد بحث قرار گرفته است.
روشنفکری دینی آن جریان فکری فرهنگی- اجتماعی است که در عصر حاضر از حدود شصت سال پیش از بعد از شهریور ۱۳۲۰ آغاز شده است، اما نوگرایی دینی جریانی با قلمرویی گسترده تر از جریان روشنفکری دینی است و از منظر تاریخی بسیار قدیمی تر از جریان روشنفکری دینی است.
نواندیشی دینی سابقه و ریشه در تاریخ اسلام و مسلمانان دارد. در هر عصری متفکری یا متفکرانی برای بازسازی و نوسازی باورهای دینی ظهور کرده اند. نواندیشی دینی در واقع ادامه همان جریانی است که در تاریخ اسلام به عنوان «اصلاح گران» مطرح بوده اند. ریشه این حرکت در حدیث نبوی است که فرمود «ان الله یبعث لهذه الامه على رأس کل – مانه سنه من تجدلها دین ها»؛ خداوند بر سر هر صد سال کسی را بر می انگیزد تا دین این امت را تجدید کند. این حدیث در کتاب های شیعی و سنی نقل شده است.
ضرورت بازسازی و نوسازی باورها و رفتارهای دینی دین باوران ناشی از سه عامل عمده و اساسی است؛ اول اینکه میان ارزش های جدید و جهانی، مثلا اسلام، هنگام ورود یا عرضه آن به یک جامعه، با فرهنگ و باورهای رایج مردم، نوعی هم کنشی و تعامل برقرار می شود. ارزش های جدید و حیاتی در اسلام به ندرت تمامی باورها و سنت های رایج مردم را نفی یا ریشه کن می کند بلکه در اثر تعامل میان فرهنگ بومی و ارزش های اسلامی، فرآورده های حاصل در یک جامعه دیگر متفاوت است. به عنوان مثال، فرهنگ و سنن رایج در مصر، عموما اسلامی
هستند اما با فرهنگ و سنن رایج در ایران که آنها نیز اسلامی هستند، متفاوت است؛ دوم اینکه جامعه بشری در حال تغییر و تحول دائم است و در اثر این تغییر و تحول شکل ها و قالب های فرهنگی و سنت های نیز تغییر می کند، یا ضرورت تغییر آنها به صورت یک فشار اجتماعی فرهنگی ظاهر می شود. به طوری که باورهای رایج در تعارض با وضعیت جدید اجتماعی قرار می گیرند؛ و سوم اینکه در اثر دو عامل یادشده در بالا، باورها و سنت های رایج جامعه به تدریج از آموزه ها و ارزش های اصلی و حیاتی قرآنی فاصله می گیرد و چه بسا محتوای آنها به کلی غیردینی یا حتی ضد دینی هم بشود؛ بنابراین اصلاح گری دینی یا بازسازی و نوسازی اندیشه های دینی یا در واقع نواندیشی دینی پدیده ای اجتناب ناپذیر مستمر و قدیمی است.
از این زاویه، نواندیشی دینی در تعارض با جریان سنت گرایی دینی قرار می گیرد. سنت گرایان آداب و عادت ها و هنجارها و رفتارهای رایج دینی در جامعه را معادل و مساوی با اصل دین می گیرند و در برابر هر نوع تشکیک و تردید درباره اصالت آنها مقاومت می کنند و هیچ نوع بازنگری در قالب یا محتوا را برنمی تابند و آن را به منزله
تشکیک و تفسیر در اصل دین می پندارند. جریان روشنفکری دینی، در مقایسه با جریان نواندیشی دینی پدیده ای کم و بیش جدید است. روشنفکری دینی نیز همچون نواندیشی دینی، در جست وجوی کشف ارزش ها و مفاهیم کلیدی آموزه های وحیانی قرآن و خارج ساختن آنها از قالب های شکل گرفته گذشته و یافتن یا پرداختن به قالب های جدید و متناسب با شرایط زمان و مکان است. اما روشنفکری دینی رسالتی بیش از بازسازی و نوسازی اندیشه های رایج دینی مردم دارد و آن تغییر و تحول در مناسبات و ساختارهای سیاسی اجتماعی فرهنگی و اقتصادی جامعه است. به این ترتیب جنبش روشنفکری دینی، یک جریان سیاسی، اجتماعی فرهنگی (فکری) است که دو ویژگی دارد دین مداری و روشنفکری.
جنبش روشنفکری دینی از حیث ویژگی روشنفکری اش با جریان روشنفکری عام ایران تشابهاتی دارد، اما دین مداری روشنفکری دینی این جریان را از روشنفکری
غیر دینی جدا و متمایز می سازد. جریان روشنفکری ایران به عنوان یک پدیده سیاسی اجتماعی از آغاز قرن بیستم از ورود و تقابل یا تعامل فرهنگ و تمدن جدید غرب به ایران و با جنبش مشروطه خواهی ایران شکل گرفت و بروز و ظهور خارجی پیدا کرد.
روشنفکری دینی سه رسالت دارد: ۱. دغدغه یا انگیزه نوسازی و بازسازی اندیشه ها و باورهای رایج دینی در این بعد با جریان نواندیشی دینی هم کنشی و همسویی دارد اگرچه ممکن است در موضوعات و محتوای مسائل ضروری با نواندیشی دینی توافق نداشته باشد؛ ۲. این جریان بر اساس ویژگی روشنفکری اش به دنبال اصلاح بازسازی نوسازی و تغییر در ساختارهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی جامعه از وضع موجود به وضع مطلوب است. از این حیث وجوه مشترکی با جریان روشنفکری غیردینی دارد؛
۳. در تعارض میان سنت و مدرنیته برخلاف روشنفکری غیردینی معتقد به «نسبیت» است؛ یعنی، ضمن قبول ضرورت بازنگری و بازسازی سنت های رایج دینی تمامی این سنت ها را نفی نمی کند، بلکه نگرش گزینشی دارد؛ یعنی آن دسته از سنت ها که زمانی کارساز خلاق یا حل کننده مشکلات اجتماعی و اقتصادی جامعه بوده اند ولی امروزه با تغییر و دگرگونی در مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه پیچیده کنونی موضوعیت خود را از دست داده اند، نقد می کند، به چالش می طلبد و به دنبال و در صدد بازسازی آنها هستند. از طرف دیگر در برابر مدرنیته که علت زیربنایی یا معلول و نتیجه فرهنگ و تمدن غرب است، مطلق گرا نیست نه همه آنچه از غرب آمده است و برچسب غربی بر آن خورده است، در بست می پذیرد و نه آنها را رد می کند. از این حیث، وجه مشترکی با برخی از روشنفکران غیردینی دارد، اما روشنفکر دینی در این راستا نقش دیگری هم دارد که هیچ گروه دیگری از روشنفکران یا نواندیشان دینی ندارند و آن بومی کردن مقولات بنیادین مدرنیته است.
روشنفکری دینی در برخورد با مدرنیته اهدافی را دنبال می کند از جمله شناخت مقولات و مفاهیم کلیدی و زیربنایی مدرنیته. تمدن جدید یا تجدد یک روبناها و سمبل ها یا نمادهایی دارد که در مناسبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و در سلوک و هنجارهای فردی و اجتماعی و غربی ها بروز بیرونی پیدا کرده است، اما این روبناها و نهادها به دنبال قبول و اعمال یک سلسله مفاهیم و مقولات اساسی جدی و نهادینه شدن آنها به وجود آمده اند.
تجدد یا مدرنیته، اقتباس و تقلید کورکورانه از تمدن غرب و نمادهای آن نیست با چنین تقلیدی جامعه مدرن نمی شود بلکه برعکس موجب بروز اختلال و سردرگمی
در هویت ملی و از خود بیگانگی می گردد. مدرنیته در یک جامعه هنگامی نهادینه می شود که عناصر اصلی و کلیدی آن بومی و ملی بشود، یعنی آن مقولات و مفاهیم در فرهنگ ملی گذارده شوند و در فرهنگ ملی ادغام بشوند.
در کشوری مانند ایران که هویت ملی دو رکن ایرانیت و اسلامیت دارد مقولات و مفاهیم بنیادین مدرنیته باید ایرانیزه و اسلامیزه بشوند، قالب های ویژه بومی ایران اسلامی پیدا کنند و در فرهنگ ملی ما ادغام شوند، همان کاری که از زمان امپراتور میجی در ژاپن صورت گرفته است، ولی در ایران که از زمان امیرکبیر همزمان با امپراتور میجی وارد عصر جدید شده است. چنین پویشی صورت نگرفت و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
جنبش روشنفکری دینی چنین رسالتی دارد. روشنفکران غیردینی یا به چنین ضرورتی اعتقاد ندارند یا قادر به انجام آن نیستند. این دسته از روشنفکران ممکن است به دلیل ایرانی بودن و داشتن علاقه ملی برای ایرانیزه کردن مفاهیم مدرنیته تلاش هایی کنند اما قطعا اسلامیزه کردن
آنها انحصارا کار روشنفکر دینی است.
برخلاف جریان نواندیشی دینی که سابقه ای به قدمت دین اسلام دارد و برخلاف جریان روشنفکری ایران که از آغاز سده بیستم در صحنه ایران ظاهر شده است، جریان روشنفکری دینی یا حداقل آن جریانی که امروز با این نام و با این مشخصات شناخته می شود و در سطح جامعه مطرح می باشد قدمتی حدود شصت سال دارد؛ یعنی از شهریور ۱۳۲۰ پس از سقوط استبداد سلطنتی رضاشاه آغاز شده است. این بدان معنا نیست که پیش از آن تاریخ روشنفکر دینی در ایران نبوده است. در جریان مشروطه خواهی و در سال های پس از آن شخصیت های روشنفکر با انگیزه و دغدغه دینی و گرایش دین مداری وجود داشته اند. اما به یک جریان سیاسی، اجتماعی و فکری تبدیل نشده و شناخته نشده بودند. تولد این جریان را باید از شهریور ۱۳۲۰ به بعد دانست.
تاریخ شصت ساله جنبش روشنفکری دینی را می توان به سه دوره کم و بیش مشخص تقسیم کرد: دوره اول از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، دوره دوم از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷؛ و دوره سوم از ۱۳۵۷ تا به امروز هر یک از این سه دوره ویژگی های خاص خود را دارند و جریان روشنفکری دینی در هر دوره با چالش های ویژه ای روبه رو بوده است و لاجرم شکل و
محتوای فعالیت جریان روشنفکری دینی تحت تأثیر شرایط روز متفاوت بوده است و فرآورده های متفاوتی داشته است.
دوره اول؛ در این دوره، سرچشمه چالش اصلی روشنفکری دینی از بیرون از قلمرو دینداران بوده است. اگرچه با چالش هایی از طرف سنت گرایان نیز روبه رو بوده است. در این دوره نسل جدید و جوانی که در طول بیست سال حکومت رضاشاه رشد کرده بود و تربیت شده بود، عموماً و اکثراً دین گریز یا بی تفاوت و منفعل درباره مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بود و در اکثر موارد غرب زده و بیگانه از خویشتن خویش بوده است. نسل جدید و جوان تحصیل کرده آن دوره، بریده از ریشه های خود بود حتی قادر به تفاهم با پدر و مادر خود هم نبودند.
آنچه برای پدران و مادرانشان مقدس بود، برای آنان عقب ماندگی محسوب می شد و آنچه در نظر آنان علامت ترقی، پیشرفت و تمدن بود، در نظر پدران و مادرانشان علائم بی دینی و بی هویتی بود. از طرف دیگر جامعه دینداران عموما و روحانیون خصوصا به شدت سنت گرا، متحجر و بریده از زمان و ناآشنا و بیگانه با شرایط جدید روز بودند. مدارس جدید و علوم جدید در نظر بسیاری از دینداران معادل و برابر با بی دینی بود. بسیاری از خانواده های مسلمان از فرستادن حتی پسران خود به مدارس جدید از ترس بی دین شدن آنان امتناع می ورزیدند. جو غالب در محیط های روشنفکری و تحصیلکرده ها نیز چنان بود
که علوم جدید نظیر فیزیک، شیمی، زیست شناسی را در تعارض با باورهای دینی می دانست و اگر کسی این علوم را می آموخت، لزوما میبایستی اعتقاد به دین و خدا را کنار بگذارد. از این حیث جمع بندی هر دو گروه، هم تحصیلکرده های جدید و هم سنت گرایان درباره تحصیلات جدید یکی بود: نفی دینداران و ترک خدا پرستی.
علاوه بر این باورهای دین رایج مردم آن چنان آغشته به خرافات و تهی از عقلانیت بود که مرز میان آموزه های اصیل قرآنی با باورها و رفتارهای رایج اما غیردینی مردم به کلی مخدوش بود. بزرگترین و اصلی ترین و اصیل ترین مرجع و منبع آموزه های دینی؛ یعنی قرآن کریم به کلی مهجور بود. قرآن خواندن و مراجعه به قرآن برای فهم دین نه فقط در میان مردم عادی رسم نبود، حتی در حوزه های علمیه نیز تدریس قرآن و علوم قرآن رایج نبود و کسانی نظیر علامه طباطبایی که محور اصلی کار دینی خود را بر تفسیر و تفهیم قرآن قرار داده بود، مورد انواع بی مهری قرار گرفته بود.
در این دوره و در چنین شرایطی، روشنفکری دینی با چالش های گسترده و مؤثر جریان چپ حزب توده ایران روبه رو بود. در شهریور ۱۳۲۰ با خروج رضاشاه از ایران و پیدایش جو سیاسی فرهنگی نسبتا آزاد، سه جریان فکری، سیاسی و اجتماعی عمده شامل حرکت چپ مارکسیستی، حرکت ملی و حرکت اسلامی به ترتیب زمانی در صحنه پدید آمدند. بنا به دلایل و عللی، حرکت چپ مارکسیستی سریع تر از سایر حرکت ها فعالیت خود را آغاز کرد. به طوری که یک ماه پس از خروج رضاشاه در مهرماه ۱۳۲۰، حزب توده ایران فعالیت خود را رسماً آغاز کرد.
حرکت ملی و احزاب ملی و سازمان های معرف آن، از جمله جبهه ملی ایران با تأخیر نسبت به حزب توده وارد صحنه فعالیت ها شدند. حرکت اسلامی و سازمان ها و انجمن های وابسته به آن نیز برخی همزمان با احزاب ملی و برخی پس از آنها شکل گرفتند و فعال شدند.
حزب توده نه تنها فعالیت خود را زودتر از نیروهای ملی و مسلمان آغاز کرد، بلکه در مقایسه با آنها به مراتب منسجم تر و سازمان یافته تر عمل می کرد. به همین علت به سرعت به یک نیروی سیاسی فعال و اثرگذار در ابعاد سیاسی فرهنگی و فکری تبدیل شد. جهان بینی و ایدئولوژی حزب توده از همان آغاز تأسیس، بر پایه مارکسیسم لنینیسم بود و رهبری حزب یا حداقل بخشی از آن، روابط بسیار نزدیکی با دولت اتحاد جماهیر شوروی داشت و حزب به انترناسیونالیسم با تعریف استالینی آن معتقد بود.
اما طی سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۳ حزب توده یک تشکل مردمی مترقی عدالت خواه و ظلم ستیز معرفی شده بود، به همین دلیل، در آن دوره سه ساله توانست بخش عمده ای از روشنفکران، مترجمان، نویسندگان، هنرمندان و شاعران را به خود جلب کند. طی این دوره حزب توده علیرغم جهان بینی و ایدئولوژی مادی در مواردی به باورها و سنت های رایج جامعه احترام می گذاشت، مثلاً ایام عاشورا و تاسوعا سر در حزب در خیابان فردوسی تهران یا در شهرری با کتیبه های سیاه و اشعار سوگمندانه مرسوم پوشیده می شد. روزنامه های حزبی در سرمقاله های خود، حزب توده را ادامه دهندگان راه امام حسین(ع) معرفی می کردند.
با وجود این فعالیت گسترده حزب توده در دانشگاه تهران جو ضد دینی شدیدی را در میان استادان و دانشجویان ایجاد کرده بود؛ البته این جو فقط نتیجه فعالیت حزب توده نبود، بلکه همان طور که قبلا اشاره شد و سیاست های فرهنگی حکومت بیست ساله رضاشاه نسل جدیدی را به وجود آورده بود که نه فقط با مذهب، بلکه با فرهنگ ملی نیز بیگانه بود.
نسلی که به تعبیر دکتر شریعتی از «خود بیگانه» و «بریده از خویشتن خویش» بود؛ از جانب دیگر همه آنچه از غرب به نام تمدن و تجدد به ایران داده شده بود، از جمله دین گریزی را به عنوان اصل تجدد و تمدن پذیرفته بود. این اندیشه تبلیغ می شد و جا افتاده بود که اگر اروپاییان از شرقی ها و ایرانیان جلو افتاده اند به این دلیل است که دین را کنار زده اند. بخش عمده ای از ادبیات علمی نیمه اول قرن بیستم مبلغ جدایی و تعارض میان علم و دین بود.
بخش بزرگی از مترجمان و نویسندگان ایرانی در آن دهه ها تحت تأثیر جهان بینی و ایدئولوژی های دین گریز و دین ستیز، تنها آن بخش از ادبیات علمی، فلسفی و هنری را به فارسی ترجمه می کردند که منعکس کننده این نگرش ها بود. در حالی که در میان نویسندگان و متفکران و دانشمندان غربی تعداد دین باوران کم نبودند.
نواندیشان و روشنفکران دینی که در آن دوران تعدادشان بسیار کم و اندک و انگشت شمار بودند با چالش های جدی از سوی این جریان روبه رو بود؛ بنابراین روشنفکری دینی با چالش هایی هم از جانب جریان های غیردینی یا ضد دینی و هم با فشارهایی از جانب دینداران سنت گرا روبه رو بود، هم باید به شبهات ضد دینی که روشنفکران غیر دینی مطرح می کردند پاسخ بدهد و هم مرز میان ارزش ها و باورهای اصیل قرآنی با خرافات رایج در میان مردم را تبیین کند و هم به چالش های سخنگویان دین و روحانیون به کلی بیگانه از تحولات اجتماعی و سیاسی و واپس گرا جواب بدهد و هم به پدران و مادرانی که ضمن علاقه به تحصیل فرزندان خود نگران دین و ایمان آنها بودند، ثابت کند که تضاد و تعارضی میان علوم جدید با دین باوری وجود ندارد. ارزیابی عملکرد جریان روشنفکری دینی در این دوره نشان می دهد که این جریان تا چه میزان در راستای اهداف خود موفق بوده است.
دوره دوم؛
جریان روشنفکری دینی از اواسط سال ۱۳۳۲؛ یعنی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ وارد مرحله و دوره تازه ای شد. ویژگی عمده در این دوره که آن را با دوره قبل متمایز می سازد سیاسی شدن جریان روشنفکری دینی با حضور فعال در نهضت آزادی و ورود روحانیان به صحنه مبارزات سیاسی و پیوستن آنان به جنبش ضد استبدادی است.
در دوره اول روحانیان و کل جریان سنت گرا به شدت غیر سیاسی و ضد سیاسی بود. تعداد انگشت شماری از روحانیان، گرایش ها یا فعالیت های سیاسی داشتند و همین تعداد اندک هم از جانب روحانیان سنت گرا و متحجر مطرود یا تحت فشار بودند. مرحوم آیت الله طالقانی هم به عنوان یک روحانی سیاسی و هم به دلیل تکیه محوری بر آموزش بحث و تفسیر قرآن کریم، در میان سایر روحانیان عنصری نامطلوب بود. سنت گرایان، دین و سیاست را به کلی از هم جدا می دیدند و از هرگونه عمل اجتماعی و یا سیاسی پرهیز داشتند. در میان روحانیان صاحب نام، آخوندهای درباری نیز کم نبودند همه این ها در شرایطی بود که جنبش چپ ایران(حزب توده) از نظر سیاسی به شدت فعال بود و با شعارهای عدالت خواهی، ضد استبدادی و ضد استعماری نه فقط در میان دانشجویان و استادان و دانش آموزان، بلکه در میان کارگران و توده های مردم نیز نفوذ و پایگاه گسترده ای به دست آورده بود.
در جنبش ملی شدن نفت به رهبری دکتر مصدق علاوه بر آیت الله کاشانی، تعدادی از روحانیان در تهران و شهرستان ها و نیز برخی از مراجع قم به حمایت از دکتر مصدق و جنبش ملی شدن صنعت نفت پرداختند. در انتخابات دوره هفدهم تعدادی از روحانیان سیاسی از طرف مردم انتخاب و به مجلس راه یافتند. این حضور و فعالیت در بهبود اجتماعی چهره سنت گرایان و کاهش فشار چالش ها بر جریان روشنفکری دینی مؤثر بود، اما کافی نبود.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ توسط آمریکا و انگلیس و برگشت شاه به حکومت و قدرت و حمایت برخی از روحانیان از این کودتا و از حکومت شاه، از یک جهت موجب چالش جدیدی برای روشنفکری دینی شد، اما تشکیل نهضت مقاومت ملی ایران و وفاداری روحانیان منتخب مردم در دوره هفدهم مجلس از دکتر مصدق و همکاری جدی و فعال روحانیان برجسته نظیر طالقانی، زنجانی، حاج سید جوادی و رضوی قمی با استادان دانشگاه (بازرگان و سحابی) و اعضای انجمن های اسلامی دانشجویان در نهضت مقاومت ملی و مشارکت آنان در جنبش علیه استبداد، استیلای خارجی هم حرکت ملی و هم حرکت اسلامی را با تحولی جدید روبه رو ساخت.
حرکت ملی که تا پیش از کودتای ۲۸ مرداد یک بعدی فقط ملی بود، تبدیل به حرکتی دوبعدی «ملی اسلامی» شد. حرکت اسلامی نیز که تا آن زمان به طور عمده در بعد فکری- فرهنگی فعال بود، بعد سیاسی جدیدی پیدا کرد.
ادبیات سیاسی جریان های ملی به شدت رنگ دینی گرفت در طی همین دوره؛ یعنی از سال ۱۳۳۲ به بعد بود که در زندان ها بر روی مسلمانان به خصوص روشنفکران دینی نیز گشوده شد. این تغییر و تحول موقعیت جریان روشنفکری دینی را در افکار عمومی به خصوص در نزد روشنفکران تثبیت کرد و اعتبار تازه ای به آن بخشید.
با آغاز دهه ۴۰ دو حادثه جدید بر موقعیت روشنفکری دینی اثر گذاشت و متناسبا آن را با چالش های جدیدی روبه رو ساخت. حادثه اول تشکیل نهضت آزادی ایران در اردیبهشت ماه ۱۳۴۰ بود. در میان مؤسسین نهضت آزادی شخصیت های برجسته ای بودند که یا آغازگر یا شاخص ترین چهره های اثرگذار جنبش روشنفکری دینی ایران بودند. اعلام تأسیس این نهضت و سپس بازداشت و محاکمه سران آن در بهمن ۱۳۴۱، حرکت اسلامی ایران به خصوص جریان روشنفکری دینی را به شدت سیاسی کرد. مراجعه به اسناد تاریخی نشان می دهد که به هنگام محاکمه و محکومیت سران و فعالان نهضت آزادی در دادگاه های نظامی شاه، طیف وسیعی از نیروهای سیاسی، اعم از روحانیان حوزه های علمیه، استادان دانشگاه ها تا احزاب چپ حتی حزب توده، به این محاکمه اعتراض و از مبارزات نهضت آزادی حمایت کردند.
حادثه دوم، رودر رویی روحانیان ایران با شاه و پیوستن آنان به جنبش ضد استبدادی بود. در دوره اول روحانیت ایران به طور عموم یا مخالف سیاست و به دور از هر نوع
موضع گیری سیاسی بود یا به دربار وابسته بود. اندکی از آنان در مبارزات سیاسی با مردم همراهی می کردند اما درگیری روحانیان به خصوص مراجع و علمای بزرگ با شاه در مخالفت با اصلاحات ارضی و حقوق زنان و رفراندوم شاه و انقلاب سفید و بی اعتنایی شاه به مطالبات آنها سبب شد که روحانیت ایران نه تنها وارد گود سیاست بشود بلکه خود به یکی از محورهای اساسی آن تبدیل شود.
رویکرد روحانیت ایران به مبارزات ضد استبدادی و ضد استیلای بیگانه، مناسبات آنان را با مردم عادی و از جمله با روشنفکران متحول ساخت و موجب آن شد که روحانیت ایران از انزوای تاریخی خود بیرون آید.
با تأسیس و علنی شدن فعالیت سازمان مجاهدین خلق اولیه، جهش تازه ای در موقعیت سیاسی و اجتماعی جریان روشنفکری دینی به وجود آمد و بیش از پیش توجهات مردم به خصوص جوانان به این جریان جلب شد.
جو غالب در محافل دانشگاهی نیز در مقایسه به دوره اول، یعنی سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ به کلی متفاوت بود و آن جو غالب ضد دینی از بین رفته بود. جریان چپ مارکسیستی هم بنا به مصالح سیاسی از برخوردهای ایدئولوژیک با جریان روشنفکری دینی پرهیز کرد. این وضعیت جدید جریان روشنفکری دینی را در معرض چالش های جدید قرار داد که ماهیتا با نوع چالش های دوره اول متفاوت بود.
چالش های این دوره ماهیتا فکری، فرهنگی و در رابطه با خود اسلام، جهان بینی توحیدی و ظرفیت های بنیادین آن برای اداره جامعه مدرن و حل مسائل و مشکلات پیچیده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی بود.
تلاش پیشگامان روشنفکری دینی، مهندس بازرگان و دکتر شریعتی در این دوره معطوف و متمرکز به پاسخ گویی به این نوع پرسش ها بود. گرچه بخشی از سنت گرایان دینی به تقابل با روشنفکری دینی و متفکران آن پرداختند اما نتوانستند تأثیر نامطلوب چندانی بر کل جنبش اسلامی داشته باشند؛ حتی اعلام تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق در نیمه سال ۱۳۵۴، علیرغم برخی تأثیرات منفی نتوانست روشنفکری دینی را منحرف یا متوقف کند یا حتی آن را با چالش سیاسی، فرهنگی و فکری جدی روبه رو سازد. اما به هر حال چالش های فکری فرهنگی این دوره بیش از پیش به غنای فکری جریان روشنفکری دینی منجر شد.
محصول رویدادهای دوره دوم، علاوه بر فرآورده های فکری و فرهنگی متنوع در رابطه با اساسی ترین موضوعات و مقولات سیاسی فکری به بن بست رسیدن مبارزات مسالمت آمیز سیاسی در سال های ۱۳۴۰ و جایگزین شدن آن با مبارزه مسلحانه برای سرنگونی قهرآمیز نظام استبداد سلطنتی، پیدایش سازمان مجاهدین خلق اولیه و چریک های فدایی خلق موجب کاهش حساسیت و تقابل سیاسی میان نیروهای اسلامی و مارکسیستی شد.
این امر تا آنجا پیش رفت که به نوعی نزدیکی فکری و ایدئولوژیکی میان دو جهان بینی متضاد در جهت رشد بخشی از تفکرات التقاطی ایدئولوژیک بخشی از سازمان مجاهدین خلق در شهریور ۱۳۵۴ را می توان مشاهده کرد.
این پدیده خود موجبات چالش فکری فرهنگی جدیدی برای جریان روشنفکری دینی و واکنش های متناسب شد علیرغم تلاش فراوان مسئولان نظام شاه در فراهم ساختن امکانات رفاهی و آزادی های اجتماعی خصوصا در مسئله روابط آزاد جنسی میان دختران و پسران جوان و فعالیت های فرهنگی هنری خانه های جوانان نسل جدید به شدت آرمان گرا و منزه طلب شده بود و ساده زیستی، زهد و پرهیز از گناه در میان نسل جدید منش غالب شده بود.
به این ترتیب جریان روشنفکری دینی در اوایل دوره اول، فعالیت خود را در شرایطی شروع کرد که سنت گرایان دینی به شدت غیر سیاسی و ضد سیاسی بودند. جوانان عموماً دین ستیز یا دین گریز بودند و با چالش های سیاسی و ایدئولوژیک ضرورت تبیین مرز میان باورهای اصیل اسلامی با خرافات رایج در جامعه مطرح بود؛ و در دوره دوم سیاسی شدن جنبش اسلامی چه در میان سنت گرایان و چه روشنفکران دینی، اقبال جوانان را به این باورهای اصیل اسلامی به شدت افزایش داد.
در این دوره، چالش میان جریان های دینی و جریان های غیردینی کاهش یافت و چالش عمده تبیین مواضع جریان روشنفکری دینی درباره مقولات درون دینی بود.
دوره سوم
از اوایل دهه ۱۳۵۰ تعارضات و تناقضات درونی نظام سلطنتی آرام آرام بروز و ظهور خارجی پیدا کرد. نظام سلطنتی که با کودتای نظامی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آخرین بقایای مشروعیت خود را از دست داده بود، با بحران تعادل ناپایدار روبه رو شد. از اواخر سال ۱۳۵۵ جنبش ضد استبداد و ضد استیلای خارجی بار دیگر اوج گرفت و گسترش تازه ای پیدا کرد و در نهایت موفق شد نظام استبداد سلطنتی را سرنگون سازد. با پیروزی سریع و غیرمنتظره انقلاب اسلامی و فروپاشی نظام استبداد سلطنتی، جنبش اسلامی ناگهان خود را با ضرورت مدیریت کشور در تمام زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی روبه رو دید. این در حالی بود که در میان همه نیروها و جناح های مؤثر در انقلاب دیدگاه های روشن و منسجمی درباره مسائل گوناگون وجود نداشت. در پیروزی انقلاب اسلامی اگرچه تمام نیروها، قشرها و احزاب سیاسی و … نقش داشتند، اما همکاری و هماهنگی دو جریان اصلی، یعنی روشنفکری دینی با روحانیان نقش کلیدی و اصلی را داشت. روحانیان نقش بسیج مردمی داشتند و روشنفکران عهده دار انقلاب بودند. روحانیان به همان اندازه که با ذهنیت توده های مردم آشنا بودند و قادر بودند آنان را بسیج کنند، با مناسبات و پیچیدگی های جامعه معاصر در ابعاد گوناگون، ناآشنا و بعضاً بیگانه بودند.
در فرآیند انقلاب اسلامی، میلیون ها ایرانی از زن و مرد و پیر و جوان و باسواد و بی سواد، حضور و مشارکت داشتند. در دوران انقلاب، روحانیان بنا به ضرورت و شرایط خود را نیازمند همکاری و همگامی با روشنفکران به خصوص روشنفکران دینی می دیدند اما پس از پیروزی انقلاب از یکسو روحانیان، حمایت مستقیم توده های مردم یا اکثریت آماری جمعیت را داشتند و از سوی دیگر، با ساده نگری در مدیریت جامعه پیچیده کنونی، خود را بی نیاز از همکاری روشنفکران حتی روشنفکران دینی تصور کردند و چون رهبری انقلاب با یک مرجع تقلید(امام خمینی) بود، حکومت را حق خود دانستند و با توجه به حمایت های مردمی آنچه را در دوران انقلاب نمی توانستند مطرح کنند یا طرح آنها را صلاح نمی دانستند، بی محابا مطرح کردند و اجرای آنها را با جدیت پیگیری کردند و برخی از نگرش ها و قرائت های دینی که کمترین اشاره به آنها پیش از انقلاب، موجب شکست مبارزه و پراکندگی مردم و بروز علنی شکاف میان روشنفکران و روحانیان می شد با صراحت عنوان و اجرا شد.
در طی ۲۵ سال گذشته، ترکیب سنی جمعیت و توزیع آن در شهر و روستا به کلی دگرگون شده است. ما جوان ترین ملت در دنیا هستیم. بیش از ۷۰ درصد جمعیت را گروه سنی زیر ۲۵ سال تشکیل می دهد. این نسل نه دوران استبداد سلطنتی و نه حتی دوران جنگ را دیده است. نسلی است که در دامان همین حکومت و در سیستم آموزش و پرورش آن و در میان خانواده هایی که بانیان انقلاب بوده اند، به دنیا آمده و رشد کرده است.
تجربه زندگی در زیر سایه یک حکومت به نام ارزش های دینی نه تنها باعث شد این نسل از دین فاصله بگیرد، بلکه کمترین قرابتی با تنزه طلبی و آرمان گرایی نسل دوران انقلاب که بار انقلاب و جنگ را به دوش می کشید، ندارد.
استفاده از ابزارهای قدرت برای اعمال قرائت های خاصی از دین و به خدمت گرفتن دین برای حفظ قدرت، موجب شده که بر جامعه کنونی ایران به طور بی سابقه ای ریاکاری حاکم شود. مردم و مسئولان عموماً و اکثراً نقاب بر چهره دارند. ریاکاری روح حساس، ساده و حق طلب جوانان را به شدت آزرده کرده است و آنان را به سوی گریز از دین رسمی سوق داده است.
کارنامه عملکرد دو دهه حکومت به نام دین در زمینه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نه تنها فاقد
خدا با جاذبه است، بلکه به شدت دافعه دارد و دامنه دافعه آن تنها محصور و منحصر به جوانان نیست، بلکه گسترده است و شامل همه اقشار جامعه است. آن رابطه عمیقی که حتی از دوران ایران باستان و پیش از ورود اسلام به ایران میان مردم عادی و عامی با روحانیت وجود داشت، به میزان وسیعی کمرنگ شده یا از بین رفته است و امروز روحانیت ایران دیگر آن قدرت بسیج مردمی را ندارد.
در این دوره، روشنفکری دینی با چالش های جدید روبه رو شده است. چالش هایی که از حیث شکل و محتوا با چالش های دو دوره قبلی متفاوت است. چالش هایی که نه از جانب روشنفکران چپ غیردینی و ضد دینی و نه از اطراف روشنفکران لائیک است، بلکه به طور مستقیم از حکومت روحانیان به عنوان نهاد متولی دین و کارنامه عملکردها و جو غالب فرهنگی و اجتماعی سرچشمه می گیرد. امروز به دنبال دو دهه حکومت به نام دین و خدا، جامعه ما با نسلی از زنان و مردان مواجه شده است که یا دین گریزند یا دین ستیز و اگر این دو نباشند، تردیدهای جدی خود را پیرامون مقولات دینی با صراحت ابراز می کند.
روشنفکری دینی در این مرحله از جابه جایی تاریخی، بیش از هر زمان دیگری از دو سو تحت فشار است. از یکسو، فشارهای اجتماعی- فرهنگی و مطالبات مردم و از سوی دیگر، جریان های سنت گرایی که به ابزارهای قدرت مجهز شده اند و نوآوری و حتی بحث و گفت و گو درباره ضرورت ها را برنمی تابند و به شدت سرکوب می کنند.
سنت گرایانی که در دوره اول یعنی سال های ۱۳۲۰ – ۱۳۳۲ یا ۱۳۴۰، در میان توده های عالمی و عادی جامعه نفوذ داشتند و با بازسازی باورهای دینی رایج مردم توسط روشنفکری دینی به شدت مقابله و مقاومت می کردند؛ اما فاقد قدرت اجتماعی سیاسی یا ابزارهای قدرت بودند و نمی توانستند به نام خدا و دین اعمال قدرت کنند. اما امروزه آنان به ابزارهای قدرت و سرکوب و خشونت مجهز شده اند. چالش بزرگ روشنفکری دینی در این دوران، اثبات این معنا برای نسل در جدید و جوان است که ادعاها و قرائت های دینی برخی از روحانیان صاحب نام و قدرتمند، فاقد مبانی قرآنی است و اگر آنها را به کلی بی ارتباط با آموزه های اصلی ندانیم، حداقل باید گفت قرائت های و متفاوتی از دین است که با زمینه های واقعی جامعه کنونی بیگانه و ناسازگار است. و تنها نظرات برخی از روحانیان است نه همه آنها، اما جامعه کنونی آن قدر متأثر از عملکرد نهادهای دینی مستقر در نهاد دولت است که این قرائت ها را عین دین می داند و روشنفکری دینی را اثبات مدعای از خود نشان دادن چهره های واقعی دین با مشکلات متعدد روبه رو کرده است.
در این هنگامه، آن گروه از روشنفکرانی که علی الاطلاق با انقلاب اسلامی مخالف بوده اند و در برابر آن تاب مقاومت نیاورده و شکست خوردند، از وضعیت کنونی و در راستای نفی دین و ارزش های دینی استفاده می کنند اگرچه نیت این گروه ها سیاسی است، اما به هر حال این نوع واکنش ها بر پیچیدگی مشکل افزوده است. اما دین گریزی یا دین ستیزی تنها واکنش به رویدادهای دو دهه پس از انقلاب نیست، واکنش دیگر که ادامه واکنش دوم است رشد افکار و اندیشه های سکولاریستی، جدایی نهاد دین از نهاد دولت، بلکه جدایی دین و دولت، دین و سیاست است.
پیش از انقلاب گرایشات لائیسیته و سکولار عمدتا اندیشه های وارداتی از غرب بود و محصول تجربه تاریخی جامعه غربی در تعارض میان دولت و کلیسا بود و ریشه در جامعه ما نداشت، اما پس از انقلاب و تجربه دو دهه گذشته موجب پیدایش و رشد این اندیشه نه فقط در میان روشنفکران غیردینی، بلکه در میان تعداد بسیاری از دینداران نیز شده است. به طوری که امروزه دیگر این نوع اندیشه ها و نگرش ها وارداتی محسوب نمی شوند. دو واکنش یادشده در بالا، در واقع اعتراض به یک تجربه ناموفق تاریخی و نوعی «عارضه» و پدیده ای ناپایدار و گذرا محسوب می شود. پدیده ای که مضمون آن بیش از هر چیزی سلبی ست و نفی آن چیزی است که نامطلوب است. نه تعریف کننده و توضیح دهنده وضعی که مطلوب باشد و نه ارائه دهنده راه حل های بنیادین تعارضات کلیدی میان سنت و مدرنیته در جهت نهادینه کردن مردم سالاری و تأسیس جامعه مدنی؛ پاک کردن صورت مسئله و تغییر ساختارها و هم زمان رها کردن بحران است.
واکنش سومی هم وجود دارد که نه بر پایه نفی دین و نه نادیده گرفتن نقش دین در جامعه است. انقلاب اسلامی ایران در تعارض تاریخی میان سنت و مدرنیته، معادله را به نفع مدرنیته تغییر داده است. کشورمان یک تغییر و تحول و جابه جایی تاریخی را تجربه می کند، بسیاری از هنجارهای رفتاری فردی و جمعی سنتی در حال دگرگونی و دگردیسی اند. سنت های رایج یا در حال از بین رفتن هستند و یا از بین رفته اند.
در چنین شرایطی فرایند ایرانیزه و اسلامیزه شدن مقولات اساسی مدرنیته، همچنان با موانع جدی از جانب سنت گرایان روبرو است.
واکنش سوم به دنبال پاک کردن صورت مسئله نیست و تغییر ساختارهای سیاسی و قدرت را لزوما به معنا یا معادل حل بحران به طور ریشه ای نمی داند. در کشور ترکیه یک جمهوری تام آن هم به طور کامل سکولار، حاکم است، اما سکولاریسم حاکم بر ترکیه وجه تشابهی با سکولاریسم اروپایی ندارد، بلکه قرائت دیگری از استبداد شرقی است. از آنجا که ترکیه کشوری اسلامی است، مقولات و مفاهیم اساسی مدرنیته، از جمله مفهوم مشروعیت سیاسی قدرت و دولت و رابطه دین و دولت به طور ریشه ای حل نشده است. سکولاریسم حاکم بر ترکیه از ترس پیروزی اسلام گرایان، اولا تمام سازمان ها و نهادهای دینی را به شدت کنترل می کند و از جانب دیگر، هر زمان که در راه توسعه سیاسی، بازی دموکراسی را شروع می کند لاجرم با نیروی اسلام گرایان روبه رو می شود و بازی را در نیمه به هم می زند. اما در دور بعدی با قدرت بیشتر اسلام گرایان روبه رو می شود. اسلام گرایان نیز هنوز نتوانسته اند درباره مقولات اساسی به جمع بندی های جدیدی برسند.
هر بار که پیروزی جدیدی کسب می کند با بی توجهی به شرایط ویژه سیاسی و اقتصادی، مطالب و مطالباتی را عنوان می کنند که حریف زورمند قادر به هضم آن نیست و لاجرم بازی را بر هم می زند. تجربه ترکیه به ما می آموزد که باید این مسائل را بررسی و شفاف کرد، نه آنکه صورت مسئله را پاک کرد.
روشنفکری دینی در این دوره با چنین چالش هایی روبه رو است. به عبارت دیگر، کلام آخر آنکه، روشنفکری دینی با چالش هایی به مراتب گسترده تر و پیچیده تر از دوره های گذشته روبه رو است. برخورد منطقی و مفید و مؤثر با این چالش پیش از هر چیز نیازمند به فهم ابعاد و عمق قضیه است. زمستان ۱۳۸۱