اگر رییسی به نظارت خدا باور دارد استعفا کند و شجاعانه برای نجات کشور جای خود را در یک انتخابات آزاد بدون رانت احمد جنتی به دولتی کارآمد بسپارد؛ شاید هنوز دیر نشده باشد.

ناصر مهدوی نوشت:
در دفتر سوم مثنوی ابیات زیبایی است که بوسیله آن مولانا میگوید:
بنده باش و بر زمین رو چون سمند
چون جنازه نه؛ که برگردن برند
زآنکه آن تابوت بر خلق است بار
بار بر خلقان فکندند این کبار
توصیه مولانا این است که ؛
بر روی زمین فروتنانه زندگی کنید تا همچون اسبی تیز پا در مسیر صلح و سازندگی بتازید. اما مراقب باشید که به دلیل کجفهمی و کجرفتاری؛ تبدیل به جنازهای نشوید که بارتان بر دوش مردم سنگینی کند و بجای گرهگشایی از خلق؛ بر رنج و اندوه آنان بیفزایید
مولانا؛ پس از این هشدار مهم اخلاقی که مخاطب آن عموم مردم است؛ به حاکمانی(کِبار) اشاره میکند که همچون تابوتی بر دوش مردم تحمیل شدهاند و آنقدر در تدبیر مسائل عمومی و حل مشکلات عاجزند که با وجودشان؛ کمتر کسی از زندگی احساس رضایت میکند و حالی خوش دارد.
چنین زمامدارانی که از هنر کشورداری و مدیریت محرومند؛ همچون سایههایی سنگین؛ راهزن راحتی و آرامش مردم میشوند و مدام بذر دلهره و آشوب در اندیشه و روان مردم میکارند بهگونهای که درظِل سیاستورزی ضعیف آنها؛ عموم مردم از زندگی شکوه و شکایت میکنند.
پرسش اصلی اینجاست؛ چگونه برخی از جوامع به چنین بلای بزرگی مبتلا میشوند و با خود خسارتهای بسیار به بار میآورند.
به اعتقاد مولانا؛ معمولا فرمانروایانی نقش یک جنازه را ایفا میکنند که به درستی راه سیاستورزی نمیدانند؛ از دانش و آگاهی لازم و کافی برخوردار نیستند؛ شایستگی آنها آزموده نشده و در قلب مردم جای ندارند اما با صدای بلند لاف مدیریت و زمامداری میزنند و از طریق شیوههای ناصواب به قدرت میرسند.
ره نمیداند قلاوزی کند
جان تلخ او جهان سوزی کند
این جماعت ناآشنا؛ همینکه به منصب و قدرت سیاسی دست پیدا میکنند؛ بهسبب زیادهخواهی و جاهطلبی؛ فقر علمی و معرفتی؛ زندگی عمومی را آکنده از درد و رنج میکنند و حیات آرام آدمیان را با اضطراب و ناامنی آمیخته میسازند. هنگامیکه حاکمان سرزمینی همچون آواری بر سر مردمشان خراب میشوند؛ بهناچار ملت دچار حیرت و سرگردانی شده و مانند کودکانی که گاهی راه خانه را گم میکنند؛ به اضطرابها و ترسهای دلشکاف گرفتار میشوند. در چنین موقعیتی؛ بجای آنکه هرکسی با اشتیاق و امید برای فردای خود برنامهریزی کند و با احساس شادمانی بهزندگی لبخند بزند؛ از یکدیگر میپرسند؛ آیا فردا نیز خبر بدی در راه است؟ شغل و درآمدم و تحصیل و آینده فرزندانم چه خواهدشد؟ با اینگرانی سرسامآور چه بلایی بر سرمان خواهدآمد؟ با مشکل دارو و معضل مسکن چهکنم؛ هوا آلوده؛ بحران آب جدی؛ چه سرنوشتی در انتظار ما خواهد بود؟ اینگونه پرسشهای عذابآور معمولا در جامعهای رشد میکند که حاکمانش فقط باری بر دوش مردم هستند و بجای حل مشکلات عمومی؛ هر روز صدها مسئله تازه سر راه مردم سبز میکنند،
با نکاتی که گفته شد؛ از نظر اینجانب مهمترین توصیفی که میتوان از دولت آقای رئیسی داشت این است که او و اعضای دولتش؛ تابوتی بر شانههای زخمی مردم شدهاند و کشور را بهورطههای خطرناکی کشاندهاند۰
سقوط وحشتناک ارزش پول ملی؛ گرانی و تورم کمرشکن؛ انزوی کمنظیر بینالمللی؛ بیاعتمادی گسترده ملی؛ بحران بیکاری؛ بحران خانواده و اعتیاد؛ فساد اداری و اقتصادی و فرارمغزها و نخبگان عالی رتبه ؛
همه نشان میدهد که این دولت فاقد کارآمدی حتی تامین نیازهای اولیه مردم است گونهای که صدای شکسته شدن استخوانهای مردم؛ به آسانی بهگوش میرسد. به سخنی دیگر؛ اگر نشانههای یک جامعه سالم بالا بودن امید اجتماعی؛ اعتماد و سرمایههای اجتماعی تلقی شود؛ بهسبب مدیریت بسیار ضعیف این دولت اکنون در بدترین وضعیت این دو معیار قرار داریم
حال چه باید کرد؟
اگر رییسی به نظارت خدا باور دارد استعفا کند و شجاعانه برای نجات کشور جای خود را در یک انتخابات آزاد بدون رانت احمد جنتی به دولتی کارآمد بسپارد؛ شاید هنوز دیر نشده باشد