صادق طباطبایی

من اعتقاد دارم که امام به این دلیل فرمان انحلال حزب جمهوری اسلامی را دادند، یک روزی چشم باز کردند و دیدند که کل امور کشور دست حزب جمهوری اسلامی است.

 

مرحوم صادق طباطبایی در بخشی از کتاب خاطرات خود نوشت: تا قبل از آنکه دانشجویان پیرو خط امام سفارت آمریکا را اشغال کنند. دوبار این سفارت خانه اشغال شد. یک بار در دی ماه ۵۷ و قبل از انقلاب و بار دوم در ۲۴ بهمن یعنی دو روز بعد از پیروزی انقلاب بود. بعد از اشغال سفارت بلافاصله این موضوع به دفتر نخست وزیر اطلاع داده شد و ایشان هم به آقای دکتر ابراهیم یزدی ماموریت می دهند که در این مورد اقدام کند کل قضیه مشکوک به نظر می رسید. اینکه روز دوم بعد از انقلاب بزنیم زیر همه عرف بین المللی، تصویر بدی از انقلاب ایران ارائه می داد. به همین دلیل هم امام خمینی با این مساله مخالف بودند و تاکید داشتند که از این کار جلوگیری شود.

به امام اطلاع داده شد که به نظر می رسد سفارت آمریکا مقر جاسوسی است و در تمام آشوب های داخل کشور، به خصوص مسائل کردستان و نقاط مرزی دست دارد. وقتی این حادثه اتفاق افتاد، امام اصلا در جریان نبودند لفظ «انقلاب دوم» را هم همان روز به کار نبردند.

بازرگان قبل از ۱۳ آبان سه بار استعفا داده بود. واقعیت این است که انقلاب یک پروسه برای رسیدن به هدف است خود انقلاب که هدف نیست. این حرف درست است که در فضای انقلابی هر کسی بیشتر داد بزند، خواسته خود را پیش می برد. در مذاکراتی که میان آقایان بهزاد نبوی و افتخار جهرمی به عنوان نمایندگان دولت ایران و هیئت آمریکایی به سرپرستی «وارن کریستوفر» و با میانجی گری دولت الجزایر انجام شد؛ توافق هائی صورت گرفت که شامل دو مقدمه و ۶ قرارداد بود که در دو متن انگلیسی و فارسی تهیه شده بود. هر دو متن را نمایندگان ایران امضا کرده بودند، ولی متن فارسی به امضای نماینده آمریکا نمی رسد.

در خلال سفر آقای دکتر یزدی وزیر خارجه ایران به سازمان ملل متحد برای شرکت در سی و چهارمین اجلاس مجمع عمومی وزیر امور خارجه آمریکا، «سایروس ونس»، در راس هیئتی به دیدن آنها آمد. در طی مذاکرات، «ونس» تاکید کرد که دولت آمریکا، انقلاب و دولت جدید را به رسمیت شناخته است. هیئت ایرانی در همین مذاکرات از آنها می خواهد کسانی را که در ایران مرتکب جنایت شده و تحت تعقیب هستند و به آمریکا فرار کرده اند. این ها را دولت آمریکا به ایران تحویل دهد.

ماجرای مذاکرات من با مذاکرات آقای شمس متفاوت بود. ایشان مذاکراتشان با آمریکا برای برقراری روابط مجدد بود که گفته بود بهزاد نبوی شبانه رای آقای رجایی را علیرغم نظر موافق آقای بهشتی زد؛ اما من برای حل مساله گروگان ها از کانال آلمان با آمریکا وارد مذاکره شدم.

امام چهار شرط را بدین ترتیب تعیین کردند ۱. بازپس دادن اموال شاه و خانواده اش ۲. لغو تمام ادعاهای آمریکا علیه ایران ۳. تضمین آمریکا به عدم مداخله سیاسی و نظامی در ایران ۴. آزاد کردن تمامی اموال و
سرمایه های توقیف شده ایران.

مجموعه و ملغمه ای از عواملی که هرگونه خردورزی و آرامش و اعتدالی را در جامعه نمی پذیرفتند، مخالف حل این مساله بودند. برخی هم بر اساس درک سیاسی شان معتقد بودند که بهتر است ریگان بیاید سرکار و اعلام شود که ما بودیم که کارتر را به ذلت سقوط کشاندیم. برای همین هم شعار «بعد از شاه کارتر باید برود» را سر می دادند.

من ۲۰ سال در آلمان زندگی کرده بودم من آقای «گنشر» وزیر خارجه آلمان را از قبل انقلاب می شناختم و با او دوست بودم. من (صادق طباطبایی) با سفیر آلمان در تهران تماس گرفتم و از او خواستم با آقای گنشر وزیر امور خارجه آلمان تماس بگیرد و از طرف من از ایشان بخواهد که پیغام مرا به کاخ سفید رسانده و بگوید که من آماده ام تا با موافقت و حمایت مقامات تصمیم گیر در ایران در جلسه ای با نمایندگان پرزیدنت کارتر، شرایط ایران را برای آزادی گروگان ها مطرح کنم.

نزد امام رفتم و گفتم که پس از گفت و گو با شما با آلمان ها تماس گرفتم و آقای کارتر پرسیده است که از کجا بداند که من با اطلاع و حمایت شما برای مذاکره می روم و شما به نتایج مذاکرات صحه می گذارید؟ ایشان پرسیدند که چگونه می خواهی اطمینان بدهی؟ کارتر با شنیدن این جملات رو به دوارن «کریستوفر» کرده و می گوید که تو خودت برو و با نماینده ایران وارد گفتگو و تعامل شو. پیداست که جای درستی آمده ایم جلسه آن روز ما چند ساعتی طول کشید و ادامه جلسه به صبح روز بعد و توام با صبحانه موکول گردید که اتفاقا با یک کت اسپرت رفته بودم که آقای کریستوفر به همین پوشش من اشاره کرده است.

ما در دور اول درباره آن چهار شرط به علاوه دو موضوع دیگر که من به آنها افزوده بودم مفصل گفتگو کردیم، هنگام خداحافظی من به کریستوفر گفتم که می خواهم یک موضوع خصوصی مربوط به خودم را با شما در میان بگذارم، او هم با انبساط خاطر استقبال کرد و گفت حتما حتما، شاید با خود فکر می کرد که من ویزا یا کارت سبز یا مشابه آن را می خواهم، اما به او گفتم می خواهم بدانم که سازمان های اطلاعاتی شما درباره دایی من امام صدر

چه اطلاعاتی دارند؟ کمی مکث و کرد و گفت: می ترسم اطلاعات ما بیش از اطلاعات شما نباشد.

من از او خواستم تا این موضوع را از سازمان های اطلاعاتی شان بپرسد و به من خبر دهد. ایشان هم پذیرفت گفت و گوهای مفصل این جلسه هم ۴-۵ ساعتی به طول انجامید و در نتیجه، آن چهار شرط ما با ملحقات آن پذیرفته شد. قرار شد آقای کریستوفر نتیجه مذاکرات را به پرزیدنت کارتر ارائه دهد و ایشان موافقت خود را با آنها کتبا نوشته و امضا کند و به من بدهد تا من با بازگشت به تهران به مقامات مربوطه برسانم. فردای همان روز حدود ساعات نزدیک ظهر من عازم پرواز به تهران با هواپیمای اختصاصی فالکن بودم. معاون وزیر خارجه هم رفت و آمد و گفت من نمی خواستم ناراحتتان بکنم. می خواستم از خبری که شنیده بودم مطمئن شوم، متاسفانه فرودگاه مهرآباد بمباران شده و شما نمی توانید وارد
آسمان ایران شوید.

یک کمیسیون ویژه تشکیل شد که به این موضوع سفارت و شرایط پیشنهادی امام برای آزادی گروگان ها رسیدگی کند که بعد از صدای آقای آیت الله منتظری و خلخالی و بعد خود امام درآمد و مجلس نهایتا تصویب
کرد.

احمد آقا مرا خواسته و من رفتم آنجا و گفت که آقای رجایی تصمیم گرفته که از طریق الجزایر این مشکل را حل کند. من گفتم چرا الجزائر؟ ما که چلاق نیستیم و قرار نیست که معامله ای یا مذاکره ای خاص صورت بگیرد. وقتی مجلس ۴ شرطی را که پرزیدنت کارتر قبول کرده بود، تصویب کرد ما همچنان در چارچوب زمانی ای که کارتر تعیین کرده بود، قرار داشتیم.

مسئله محاکمه گروگان ها به دلیل اتهام آنها به دخالت در امور داخلی ایران، خارج از عرف دیپلماتیک بود. اما ما اعتقاد داشتیم که منطبق با معیارهای پذیرفته شده بین المللی می توانیم سیاست های اعمال شده توسط دولتمردان آمریکا علیه منافع ملی مان را به ویژه بعد از کودتای ۲۸ مرداد به محاکمه بکشانیم.

من هیچگاه صحنه سیاسی را ترک نکرده ام. بلکه از کار اجرائی کنار رفتم ولی همان زمان هم با شورای عالی دفاع همکاری داشتم. اما در دولت نبودم چرا که مسیر اجرایی را
منطبق بر سلیقه و عقیده خود نمی دیدم. حزب جمهوری اسلامی البته در آغاز، ادعای زیادی نداشت، اما وقتی در مجلس اکثریت را به دست آوردند، گفتند چرا از قدرت خودمان استفاده نکنیم؟ چرا در انتخاب وزرا و نخست وزیر نقش نداشته باشیم؟ در انتخاب رییس جمهور نمی توانیم نقش داشته باشیم اما در انتخاب نخست وزیر که می توانیم نقش داشته باشیم.

امام یک نگاه ظریفی نسبت به نظام دموکراسی غربی داشتند. آن وقت که می بینند در نظام جمهوری اسلامی، قوه قضاییه در دست آقای بهشتی است، آقای موسوی اردبیلی دادستان انقلاب اند، در تمام دادگاه های انقلاب آقایان هستند. اکثریت قریب به اتفاق دولت، دست حزب جمهوری اسلامی است، نخست وزیر دست این حزب است، جهاد سازندگی و تمام نهادهای انقلابی همه دست یک حزب است.

در مجلس اول نزدیک به ۷۰ درصد نمایندگان عضو حزب جمهوری اسلامی بودند. حزب جمهوری اسلامی هم در دست نقطه مقابل دولت موقت بود. از آن طرف هم بنی صدر رییس جمهور شده بود و او هم تا حدودی مقابل دولت آقای بازرگان بود. من اعتقاد دارم که امام به این دلیل فرمان انحلال حزب جمهوری اسلامی را دادند، یک روزی چشم باز کردند و دیدند که کل امور کشور دست حزب جمهوری اسلامی است.

حزب یک کمیته مرکزی داشت. بعد هم حزب که فراگیر شد از دست آنها در رفت. بعد از انتخابات ریاست جمهوری که حزب جمهوری اسلامی شکست خورد، آقای مظفر یک گفت و گویی با آقای بهشتی دارد که آقای بهشتی می گوید علت مشکلات اساسی ما این بود که ما راه ورود به حزب را برای افراد و برای عضوگیری باز گذاشتیم و صلاحیت افرادی را که می آیند در حزب را جدی نگرفتیم. نتیجه این شد که از این لحاظ خیلی ضربه خوردیم به عقیده من یکی از چیزهایی که نظام مدیریتی کشور را تحت تاثیر قرارداد و توانستند عوامل بیگانه مستقیم یا غیر مستقیم در آن نفوذ کنند، سلول های حزب جمهوری اسلامی بود. به عنوان مثال، حزب توده را در نظر بگیرید؛ سران این حزب به سران نظام که غالبا مدیران برجسته حزب جمهوری اسلامی بودند پیغام دادند که هر جا بینیم که این انقلاب در معرض خطر است، از آن دفاع خواهیم کرد و اگر اطلاعاتی به دست بیاوریم که کسانی می خواهند به این انقلاب ضربه بزنند به شما اطلاع خواهیم داد و به این نحو جلب اعتماد کردند. اما سازمان زیرزمینی حزب توده که سازمانی با تشکیلات قوی سازمانی و وابسته به حزب بود خرابکاری را شروع کردند.

اعضای حزب توده در سراسر کشور شایعه پراکنی می کردند که مثلا فلان زن فلان فرماندار بی حجاب است، یا فلان استاندار عکس با شاه دارد و به این وسیله سعی کردند یک تصور غلطی در ذهن رهبران روحانی انقلاب از روشنفکران مذهبی و غیر روحانی به وجود بیاورند تا با طرد آنها، خودشان جای این ها را بگیرند و ببینید که چقدر هم موفق بودند که فرمانده نیروی دریایی کشور سرهنگ «ناخداافضلی» عضو کا.گ.ب است.

در شورایعالی دفاع، در صدا و سیما؛ در مجلس شورای اسلامی، همه جا افراد وابسته به این حزب حضور ریاکارانه و خرابکارانه دارند. حتی در ارتش و در ستاد فرماندهی آن این ها همه غیر از جاسوسان نظامی و عوامل اطلاعاتی آمریکا در جنگ و درگیری با عوامل عراق بود و یا چشم های کشف اطلاعات و ناپاک آواکس عربستان در برنامه های نظامی ایران و خنثی کردن آن.

خود امام صراحتا می گویند که به بنی صدر رای ندادند ما نظر امام را کم و بیش می دانستیم آقای بنی صدر یک برنامه تبلیغاتی مهمی دو هفته قبل از رای گیری انجام داد. دو هفته قبل از انتخابات یک عکس با برادر امام آقای پسندیده چاپ کرد و زیر آن یک جمله ای گذاشت که همه فکر کردند این جمله از امام است. جهاد سازندگی و سپاه هم پوسترها و بیانیه های او را در سراسر کشور منتشر کرد. یکی از عوامل مهم توزیع گسترده پوسترهای انتخاباتی آقای بنی صدر «جهاد سازندگی» بود.