در واقع می توان گفت تحصیل ارزش ها در حکمرانی خوب مبتنی بر شاخص های مربوطه، در شفافیت بدست می آید و فرآیند عملکرد همه شاخصه ها در حالی به نحو مطلوب محقق می گردد که “شفافیت” در اولویت درجه اول اهمیت، وجاهت داشته باشد.

محمدرضا جورکش، عضو شورای مرکزی مجمع ایثارگران نوشت: اخیراً به نوعی در یک سکوت خبری طرح مجلس شورای اسلامی در خصوص شفافیت انتشار مشروح مذاکرات و آراء مجلس شورای اسلامی، مجمع تشخیص مصلحت، هیئت عالی نظارت، هیئت وزیران، شوراها و قوه قضائیه در مجمع تشخیص مصلحت نظام تعیین تکلیف شد.
در مصوبه مجمع تشخیص مصلحت همه دستگاههای نامبرده به استثنای مجمع تشخیص مصلحت نظام و هیئت عالی نظارت که زیر مجموعه آن می باشد، ملزم به شفافیت آراء و مشروح مذاکرات شدند.
این طرح صرف نظر از نقدهایی که به آن وارد است (که در سخنی دیگر به آن خواهم پرداخت) از این جهت که برای حاکمیت و مجلس شورای اسلامی از اهمیت خاصی برخوردار بود به صورت ابتر تصویب و به مرحله اجرا درآمد.
بر این اساس، اولین پیامد ناخوشایند آن که در رویه تعیین تکلیف توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام با استثنایی که بر آن تحمیل کرد نمایان و آشکار شد و بر ابهامات و اشکالات آن افزود اختلاف بین مجلس شورای اسلامی و مجمع از باب مصلحت که هم در ساختار جمهوری اسلامی و هم در تصمیم سازی و رفتار حاکمیت از اهمیت خاصی برخوردار است بروز و ظهور پیدا کرد.
این اختلاف از این بابت که مجمع با تمرکز بر مصلحت، این دو استثنا را در طرح مجلس اعمال کرد که اگرچه ورود مجمع تشخیص مصلحت (حداقل بطور) ابتدا به ساکن به مصوبات مجلس شورای اسلامی خلاف قانون اساسی است، اما طرح مجلس مبتنی براین مصوبه، وجاهت ظاهراً قانونی به خود گرفت، نگارنده را بر آن داشت تا تعارض پیش مورد “حکمرانی خوب “در آمده را مبتنی بر اصطلاح مفهوم” شفافیت” و “مصلحت”
مداقه قرار داده با طرح این سوال که در حکمرانی خوب و نظریه های مربوطه در علوم اجتماعی و اندیشه های سیاسی، “شفافیت” مورد توجه است یا “مصلحت” ؟!.
اکنون و در ادامه متن در پاسخ به این پرسش، در مجال پیش آمده نگاهی به آن داشته و پیرامون آن توضیحاتی را از نظر می گذرانم.
الف – حکمرانی خوب:
بطور مختصر و در حوصله بحث پیرامون “حکمرانی خوب” می توان گفت؛ حکمرانی خوب یا حکمرانی مطلوب در سه دهه اخیر به شدت مورد توجه محققان علوم اجتماعی قرار گرفته است.
حکمرانی خوب مفهومی است که در اواخر دهه ۱۹۹۰ م در ادبیات توسعه به عنوان کلید معمای توسعه جاگرفته که در آن تلاش دارد از میزان نگرانی های مربوط به توسعه، دموکراسی و موضوعات متنوع اجتماعی بکاهد. این مفهوم که بر گرفته از نظریه نهادگرایی است، محصول مشارکت سه نهاد، دولت(همه قوا و ارکان حاکمیت و حکومت و نه تنها قوه مجریه)، بخش خصوصی و جامعه مدنی می باشد. حکمرانی خوب بر پایه و اساس شاخص های قابل سنجش اعتبارسنجی می شود. بر این اساس، آنچه بیش از هر چیز دیگری حائز اهمیت است شاخصه های مطرح قابل اندازه گیری می باشد و بدون توجه به آن حکمرانی خوب تهی از ارزش می گردد.
از این رو است که می توان گفت تقریبا در همه نظریه های مربوط به این موضوع برای تحقق و پیاده سازی حکمرانی خوب در هر جامعه ای شاخصه های تقریبا واحد و یا بسیار نزدیک به هم مطرح است که در ادامه با پرداختن به یکی از مهمترین آنها تحت عنوان “شفافیت” بحث را پی می گیرم.
ب – شفافیت: شفافیت در حکمرانی خوب به عنوان یکی از شاخص های اساسی و بنیادین در کنار شاخص های پاسخگویی، قانون مداری ، عدالت و… از درجه اهمیت بالا و اولویت داری برخوردار است.
در حکمرانی خوب، به معنی جریان آزاد اطلاعات و قابلیت دسترسی سهل و آسان به “شفافیت”، آن برای همه است. همچنین به معنی آگاهی افراد جامعه از چگونگی اتخاذ و اجرای تصمیمات نیز می باشد.
“شفافیت” در این معنا شرایطی را فراهم می آورد تا رسانه های گروهی به راحتی قادر به تجزیه و تحلیل و نقد سیاست های اتخاذ شده در نظام تصمیم گیری و اجرایی کشور باشند.
در تمام عرصه های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، از این رو در حکمرانی خوب “شفافیت” اقتصادی و… و در تمام ارکان و ساختارهای سیاسی هر جامعه ای اعم از نهاد رهبری تا قوای سه گانه و تمام زیر مجموعه های وابسته به آنها مورد توجه و تاکید بوده و بعنوان یکی از شاخصه های اصلی و اساسی در اندیشه های توسعه سیاسی در حکمرانی خوب به شمار می آید.
مطالعات صورت گرفته حاکی از آن است که شفافیت در حکمرانی خوب همانند مفهوم “آزادی” در اندیشه های لیبرالیسم خاصه لیبرال دموکراسی از اهمیت خاصی برخوردار است که اگر بیشتر از آن اهمیت نداشته باشد حداقل به اندازه (آزادی) از اهمیت برخوردار است.
در واقع می توان گفت تحصیل ارزش ها در حکمرانی خوب مبتنی بر شاخص های مربوطه، در شفافیت بدست می آید و فرآیند عملکرد همه شاخصه ها در حالی به نحو مطلوب محقق می گردد که “شفافیت” در اولویت درجه اول اهمیت، وجاهت داشته باشد.
ج – مصلحت: مصلحت در پارسی به معنی نیک اندیشی تعریف شده و مترادف است با خیر، صلاح، صلاح جویی، خیراندیشی و خیرخواهی به اضافه اینکه مصلحت اندیش در تضاد با مفسده جویی آمده است. در رابطه با مصلحت و مصلحت اندیشی در نظریه های فلسفی از قدیم تا جدید کاربردهای متعدد و
متنوعی برای آن بیان شده است. به طوری که معانی گوناگون فلسفی آن تا حدی منعکس کننده تعدد کاربردهای آن می باشد. بر این اساس در اندیشه های فلسفی از قدیم تا جدید پیرامون مفهوم و واژه مصلحت و مصلحت اندیشی نظریه های متعدد و متفاوتی هم مطرح می باشد که از قرار گرفتن واژه مصلحت اندیشی در این نظریه های می توان این گونه از بیان آنها استنباط کرد که
مصلحت اندیشی به طور مرسوم در مقابل سه فضیلت عدالت، بردباری و خویشتن داری بوده که از آن تحت عنوان فضایل اخلاقی نامبرده می شود. در این معنا گفته شده است که این مقوله از مصلحت اندیشی که یک فضیلت عقلی است، مجزا و متفاوت است.
بطور کلی می توان گفت که دامنه نگاه های فلسفی به واژه مصلحت و مصلحت اندیشی از قدیم تا جدید از چنان دامنه گسترده ای برخوردار است که به سادگی نمی توان بطور اجماع به طور حداقلی در نگاه و نظریه های بخشی از فلاسفه و نظریه پردازان در این زمینه تعریفی از آن ارائه کرد بلکه تنها می توان بر مجزا بودن فضایل اخلاقی در باب مصلحت اندیشی با فضایل عقلی که مصلحت اندیشی در این اردوگاه قرار دارد تمرکز کرد.
بر این اساس این وجه تمایز که در فلسفه ارسطویی بعنوان نظریه های اولیه آمده است، همچنان به نوعی دیگر در نظریه های فلاسفه معاصر با ادبیات دیگری که در فلسفه سیاسی کاربرد بیشتری دارد و این نتایج بطور وثیق به بحث ما مربوط می شود حائز اهمیت بوده است.
این فلاسفه در تعریف مصلحت اندیشی معانی را به کار برده اند که با نظریه های قبلی مطرح شده تفاوت دارد. در این معنا، آنها با دو تضاد مجزا از هم سر و کار دارند که بعضا نیز با هم خلط می شوند.
تضاد اول دلالت بر این موضو ع دارد که دلایل مصلحت اندیشی برای انجام کاری، دارای تفاوت نوعی با دلایل اخلاقی تلقی می شود، اما در تضاد دوم دلایل مصلحت اندیشانه، دلایلی هستند که با علائق شخصی عامل سر و کار دارند نه با علائق دیگران.
بر این اساس نتیجه گیری می کنند که؛ خود محوری، به هیچ
وجه نظریه اخلاقی شمرده نمی شود. زیرا دلایلی که خود محورها در حمایت از یک فعالیت ارائه می دهند، دلایلی هستند که یا فوراً و یا در مدت زمانی طولانی با پیشبرد علائق خودشان در ارتباط
می دانند و بنابراین تلقی آنها از موضوع صرفاً مصلحت اندیشانه می باشد. بطوری که چنین بنظر می رسد که بیشتر تمایل دارند از مردم به خاطر قصورشان در انجام وظایف خویش نسبت به دیگر اشخاص انتقاد کنند، آنهم نه بخاطر قصورشان در مصلحت اندیشی کردن نسبت به خویشتن.
این رویکرد در این معنا که بیشتر از دیگر معانی به بحث ما و فلسفه سیاسی در حکمرانی خوب مربوط است، در نهایت منجر به این می شود که کوتاهی کردن در انجام مصلحت اندیشی نسبت به خود، اگرچه ممکن است غیر معقول باشد، اما به هیچ عنوان به طور دقیق یک گناه اخلاقی تلقی نشود و لذا انتخاب مصلحت اندیشانه، انتخابی است که اهداف شخص عامل را به پیش می برد و روی هم رفته با بیان ملاحظاتی چند، پیرامون موضوع این نتیجه حاصل است که در صورت عدم تنظیم مناسب مطالعات ضروری و حالت ذهنی ای که برای مصلحت اندیشانه، ضرورت دارد ، فایده عملی این مفهوم بسیار اندک است.
د- مصلحت در آموزه های اسلامی:
مصلحت، عبارت است از آنچه که بر عمل، بار و سبب صلاح می شود. از این روی، کارهایی انجام می دهند و سبب سود بردن او می شود.
در این راستا فقها نیز مصلحت را سود بردن دنیوی و اخروی معنا کرده اند. در تفکر اسلامی، مصلحت در مقابل مفسده و فساد است. «در مصباح المنیر» آمده است: صلاح ضد فساد است، مصلحت در چیزی یعنی وجود خیر درآن. در این معنا ابتدا مصلحت در فلسفه فقه از کاربرد بالایی برخوردار است و به نوعی دلالت بر اجرا و پیاده سازی احکام شریعت در جامعه دارد و آن را به سود مردم می داند. در تشیع مصلحت از کاربرد خاصی برخوردار است که واقعیت های نهفته در متن هر پدیده ای را کشف می کند و مصالح را آشکار می سازد.
بر این مبنا و بر این معنا در همه عرصه های اجتماعی و از جمله حکمرانی در اسلام، دین مرز مصلحت را مشخص می کند گاهی به صورت قواعد کلی مانند قاعده «لاضرر و لا ضرار فی الاسلام»
در اسلام ضرر بینی و ضرر رسانی وجود ندارد. و یا قاعده «حرج» که هر آنچه موجب سختی خارج از طاقت انسان باشد در اسلام نیست و از این مسیر مصلحت اندیشی در فتوا وارد و خط مشی رفتار مورد قبول مسلمانان از نظر اسلام بر همگان تکلیف می شود.
این معنا در حکمرانی با حکم حکومتی بسط و توسعه داده می شود و ولی فقیه زمام امر را در حکمرانی این گونه مدیریت می کند. این معنا از بعد از انقلاب اسلامی صرف نظر از نقدهای فراوانی که به آن وارد است بیش از هر زمان دیگری
موضوعیت پیدا کرده و تمام تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و… بر پایه آن فارغ از رجوع به رأی مردم در جامعه پیاده می شود.
جمع بندی:
در یک بررسی اجمالی در حکمرانی خوب می توان این چنین جمع بندی کرد که : ۱- شفافیت دلالت بر آشکار سازی اقدامات نظام حاکم در تمام عرصه های اجتماعی و سیاسی دارد و دیگر شاخص های مطرح در حکمرانی خوب مانند پاسخگویی، قانون گرایی، عدالت و… هم خود باید از شفافیت برخوردار باشند و هم تمام تصمیم سازی و تصمیم گیری ها را به این گونه برای مردم بعنوان عناصر اصلی تشکیل دهند هر نظام سیاسی، شفاف سازی کند.
در جایی که مصلحت و مصلحت اندیشی همانگونه که در آموزه های اسلامی وارد است دلالت بر امر پنهانی دارد که فقیه در حکمرانی اسلامی باید حقایق نهفته در آن را به رغم خود کشف کرده بدون دخالت دادن رأی و نظر مردم برابر آنچه خود یافته است تصمیم گیری کند. در نتیجه، بار معنایی و مفهومی که این دو واژه دارند در حکمرانی خوب درست در مقابل هم قرار داشته و متضاد نیز می باشند.
۲- همانگونه که در اندیشه های فلسفی معاصر در باب مصلحت و مصلحت اندیشی در فلسفه سیاسی به آن پرداخته شد، علایق عامل به طور اجتناب ناپذیر بر موضوع اثرگذار بوده و تاثیر آن به اندازه ای خواهد شد که عامل، رفتار غلط و مخرب خود که بر سرنوشت میلیون ها نفر اثر می گذارد را گناه اخلاقی تلقی نکرده، به کسی پاسخگو نبوده و حرف خود را برای همه شهروندان حکم کرده و آنها را مکلف به اجرا و اطاعت دانسته و منتقدان باید هزینه عدم قبول یا پذیرش آن را بدهند.
۳- بر خلاف شفافیت که پیاده سازی دموکراسی را روان و تسهیل می کند؛ مصلحت گرایی و مصلحت اندیشی راه را بر دموکراسی مسدود و رفتار مستبدان و استبداد و خودمحوری حاکمان را
توجیه کرده و باعث می شود سر آغازی باشد برای شکل گیری رژیم های سیاسی استبدادی در هر جامعه ای و این معنا در جمهوری اسلامی که مصلحت با فتوا آمیخته و آخرت نیز در آن موضوعیت دارد، به مراتب بروز و ظهور استبداد دینی و ایدئولوژیک در آن نسبت به جوامع دیگر پر مخاطره تر
خواهد بود و حکمرانی خوب را دچار چالش های جدی و تمام ناشدنی می کند.
۴- شفافیت دلالت بر آشکارسازی و دسترسی آسان همه به موضوعات حاکمیتی و قوانین و رفتار حاکمان دارد و از این روی، نظارت و کنترل رفتار و تصمیمات همه مسئولان را به راحتی فراهم می سازد و همه آحاد جامعه حق اظهار نظر و بازخواست مسئولان را نیز دارند و در نتیجه دموکراسی به این روش به درستی قوام و بقا پیدا می کند.
اما مصلحت در اسلام دلالت بر امور پنهانی دارد که آشکار ساختن آن در فقه با فقهاست و در تداوم آن در فلسفه سیاسی با ولی فقیه است که بعد از انقلاب نیز از قدرت مطلقه نیز برخوردار است. از این رو، به طور اجتناب ناپذیری برخلاف شفافیت که به همه صلاحیت اظهارنظر و تحلیل می دهد در مصلحت اندیشی، افراد قلیلی این صلاحیت را دارند و دیگران ملزم به اطاعت از آن می باشند.
این شیوه، به خودمحوری حاکمان سیاسی دامن می زند و نظام سیاسی را به سوی استبداد دینی سوق می دهد.
۵- در نهایت بر اساس این تفاوت های ماهوی و اساسی که این دو (شفافیت و مصلحت) اصطلاح در فلسفه سیاسی دارند از این نظر در حکمرانی خوب، هیچ بحث و موضوعی تحت لوا و عنوان
مصلحت وجود ندارد و بر عکس آن تا جایی که امکان داشته و دارد، پیرامون شفافیت با تاکید و تمرکز بر آن در حکمرانی خوب، سخن گفته شده و حاکمان را برای پیاده سازی حاکمیت خوب
در جامعه به آن توجه داده است. از این نظر بر اساس اندیشه حکمرانی خوب می توان در یک جمع بندی دقیق نتیجه گیری کرد که اولاً وجود تشکیلاتی به نام مجمع تشخیص مصلحت نمی تواند موضوعیت داشته باشد و در ثانی مجمع تشخیص مصلحت نظام که بر اثر مصلحت اندیشی طرح مجلس شورای اسلامی در شفاف سازی را به حالت ابتر و ناقص تصویب و ابلاغ کرده هم از نظر
حکمرانی خوب، وجاهت ندارد و در مقابل شفافیت قرار داشته که علت پنهان اتخاذ هر تصمیم گیری بر مردم آشکار نمی باشد. در آخر نیز مجمع تشخیص مصلحت برابر قانون اساسی به هیچ وجه نهاد قانونگذاری نیست و این اقدام مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز بلاتردید خلاف قانون اساسی می باشد.