نواندیشان دینی در مورد این که چه پرسش هایی را باید از دین پرسید یک دیدگاه نداشته اند. این که دین برای رفع کدام نیاز و پرکردن کدام خلاء آمده است، در میان نواندیشان دینی پاسخ های متفاوت یافته است.

علیرضا علوی تبار نوشت: مخالفان و موافقان اندیشه های زنده یاد شریعتی در یک نکته اتفاق نظر دارند و آن تأثیر گذار بودن اوست. اهمیت شریعتی به اندازه ای است که درک تاریخ معاصر ایران بدون توجه به نقش و جایگاه او ناقص است. گفت و گو درباره شریعتی و اندیشه هایش تنها به بزرگداشت و یادآوری او منحصر نیست، بلکه تلاشی است برای خودشناسی در پرتو دیدگاه های او.
در این نوشته کوتاه فرض بر این است که شریعتی از نظر اندیشگی بایستی به عنوان منزلی از منازل یک کاروان مورد مطالعه قرار گیرد. فرض شده که یک جریان تاریخی وجود دارد که در فرایند دگرگشت خود از مراحل و منازلی عبور کرده است؛ البته از نظر تأثیرگذاری اجتماعی، همه این منازل را نمی توان دارای یک اهمیت تلقی کرد، اما در میان آنها نوعی پیوستگی وجود دارد که همگی را به صورت منازل یک کاروان در می آورد.
با این پیش فرض لازم است تا از شباهت ها و تفاوت های شریعتی با سایر کاروانیان و مراحل کاروان پرده برداشت و در ضمن این پرده برداری به وحدت در عین کثرت آنها پی برد. در جاهای دیگری پیشنهاد کرده ام که روشنفکری دینی از دو وجه اجتماعی و سیاسی و «اندیشگی» مورد بررسی قرار گیرد. در اینجا هم تأکید بر همان وجه اندیشگی است که می توان آن را «نواندیشی دینی» نام نهاد.
در واقع صورت پرسش این است که شریعتی به عنوان یکی از نواندیشان دینی برجسته، چه شباهت ها و چه تفاوت هایی با سایر نواندیشان دینی دارد. تصور من این است که به این پرسش زمانی می توان پاسخ داد که چارچوب تحلیلی خود را برای فهم بهتر نواندیشی دینی مشخص کنیم.
چارچوب پیشنهادی من برنامه پژوهشی بوده است. چارچوبی که از فیلسوف فقید علم «ایمره لاکاتوش» گرفته شده است. لاکاتوش مدعی بود که پژوهشگران به صورت دل بخواهی، با ذهن خالی و جدای از دیگران به مطالعه و پژوهش نمی پردازند بلکه همه آنها درگیر یک برنامه پژوهشی بوده و توسط آن راهنمایی می شوند. در تاریخ اندیشه نیز این برنامه های پژوهشی هستند که با هم رقابت می کنند و گاه جایگزین یکدیگر می شوند.
این نگاه ساختار یافته هم در مورد علم تجربی کاربرد دارد و هم در مورد سایر خلاقیت های انسانی مانند هنر، ادبیات، ماوراء الطبیعه، دین شناسی و الهیات.
تصور من این است نواندیشی دینی یک برنامه پژوهشی است که میان همه نواندیشان مشترک است. از این رو، می توان با توجه به اجزا و عناصر این برنامه پژوهشی تمایزها و شباهت ها را مشخص کرد همه افرادی که ذیل یک برنامه پژوهشی قرار می گیرند در یک زمینه «اشتراک» دارند، آن زمینه به تعبیر لاکاتوش هسته سخت برنامه پژوهشی است.
هسته سخت مجموعه ای از باورهاست که میان تمامی فعالان این برنامه مشترک است و یک فرد تا زمانی ذیل آن برنامه قرار می گیرد که آنها را پذیرفته و به آنها پایبند باشد. پذیرش یا نفی هسته سخت هر برنامه پژوهشی معیار پیوستن و گسستن از آن است در کنار هسته سخت هر برنامه پژوهشی یک کمربند محافظ وجود دارد. کمربند محافظ مجموعه ای از فرض های کمکی است که دیدگاه های مختلف درون یک برنامه پژوهشی را به یکدیگر مرتبط ساخته و ممکن است از هم متمایز کند.
هنگامی که یک برنامه پژوهشی با چالش هایی مواجه می شود اقدام به جرح و تعدیل این فرضیات کمکی می کند و از این طریق تداوم باور به هسته سخت را ممکن می کند. بر این اساس، گمان می کنم برای مقایسه زنده یاد شریعتی با سایر نواندیشان دینی می توان از وجه مشترک آنها (هسته سخت) و وجوه تمایز آنها (کمربند محافظ) پرسش کرد.
به اختصار به هر کدام می پردازیم. نخست در مورد هسته سخت نواندیشی دینی می پرسیم. این هسته سخت که باور به آن شرط تعلق به جریان نواندیشی دینی است، شامل عناصری است که به گمان من برخی از آنها شرط دینداری و برخی شرط نواندیشی دینی اند؛ این عناصر عبارت اند از: ۱- خدایی دانا، قادر و خیرخواه وجود دارد که انسان را به داشتن نگاه خاصی به جهان و راه و رسم زندگی متناسب با آن دعوت می کند. اجابت این دعوت از لوازم ایمان است.
۲- خدا دعوت خود را با برگزیدن پیام آورانی به انسان ها ابلاغ می کند.
۳-پیامبران درک بی واسطه و مستقیم خود از پیام خدا را در قالب فرهنگ زمان و مکان خود ریخته و به صورت متن و حیانی و الگوی رفتاری پیامبر به انسان ها عرضه می کند. این پیام در میان نمادها و نشانه های به جا مانده از پیامبر به اندازه کفایت به ما انتقال یافته است.
۴- انسان ها می توانند با بهره گیری از یافته های معتبر انسانی به فهم پیام خدا و جداسازی آن از قالب فرهنگی که در آن ارائه شده است، دست یابند. قالب زبانی متن وحیانی، آیینه وار، فرهنگ و دانش و معیشت عصر تنزیل را باز می تاباند، در حالی که پیام الهی فرازمان و فرامکان
است.
تصور من این است که این ارکان چهارگانه میان تمامی نواندیشان دینی، از آغاز تاکنون مشترک بوده است و این همان چیزی است که این جریان تاریخی را به هم پیوند می دهد، همان کاری که نخ تسبیح با دانه های متمایز و متفاوت آن می کند. از این نظر تفاوتی میان بازرگان، سحابی، شریعتی، سروش، پیمان، کدیور، مجتهد شبستری، آرش نراقی و فنایی و دیگران وجود ندارد. آنها همه این هسته سخت را پذیرفته اند.
تفاوت نواندیشان دینی با یکدیگر را باید در کمربند محافظ این برنامه پژوهشی جست وجو کرد. به گمان من، در کمربند محافظ این برنامه پژوهش، چند محور اصلی وجود دارد که منشأ تمایزها و تفاوت های نواندیشان دینی از یکدیگر است. هر کدام از آنها به پرسش مطرح شده در یک زمینه پاسخ خاص خود را می دهند و از این رو از سایرین متمایز می شوند. این محورها عبارت اند از:
الف: تعریف محدوده دین و انتظارات ما از دین:
نواندیشان دینی در مورد این که چه پرسش هایی را باید از دین پرسید یک دیدگاه نداشته اند. این که دین برای رفع کدام نیاز و پرکردن کدام خلاء آمده است، در میان نواندیشان دینی پاسخ های متفاوت یافته است. نیازهای مادی و معنوی، فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی کدام یک از طریق دین برآورده می شوند؟
ب: تعیین مصداق برای یافته های معتبر بشری
گفته شد که نواندیشی دینی می کوشد تا از یافته های معتبر بشری برای فهم پیام خداوند بهره گیرد؛ اما روشن نیست که کدام یافته بشری را باید مهمترین تلقی کرد. علوم تجربی؟ مابعدالطبیعه؟ کشف و شهودهای عرفانی؟ ایدئولوژی های بشری؟ هرمنوتیک؟ معرفت شناسی؟ و…
تمایز در تعیین مصداق را می توان در طول تاریخ نواندیشی مشاهده کرد.
پ: نسبت میان آموزه های دینی با دانش های معتبر و ارزش های مقبول زمان:
یافته های بشری را از چه جنبه ای باید با آموزه های دینی مقایسه کرد؟ از نظر «موضوع»؟ از نظر «روش»؟ از نظر «زبان»؟ از نظر «هدف»؟ یا همه آنها و یا هیچ کدام از آنها؟ اگر به آثار نواندیشان نگاه کنید برخی «موضوع» آموزه های دینی را با یافته های بشری از یک سنخ دانسته و قابل مقایسه و بهره برداری تلقی کرده اند. برخی «هدف» آنها را به طور مثال، به تلاش زنده یاد مهندس بازرگان برای بهره گیری از دستاوردهای علوم تجربی توجه کنید. از نظر او، آموزه های دینی و علوم تجربی از یک نوع اند و از این رو، قابل مقایسه. هدف آموزه های دینی و علوم تجربی نیز مشترک است. تنها تمایز میان آنها، تمایز در روش است که یکی روش وحیانی و دیگری روش مشاهده و آزمایش دارند اما «زبان» آنها نیز یکی است و یک هدف را دنبال می کنند. به گمانم می توان میراث زنده یاد شریعتی را در زمینه این محورهای سه گانه با سایرین مقایسه کرد. البته این مقایسه علاوه بر دسته بندی به ارزیابی انتقادی نیز یاری می رساند.