این خیزش اعتراضی مثل جنبش سبز فقط در شهرهای بزرگ مثل تهران تبلور نداشت یا مثل اعتراضات قیمت سوخت در ۱۳۹۸ در نقاط جمعیتی اطراف شهرهای بزرگ اتفاق نیفتاد، بلکه اعتراضی سراسری بود.

حمیدرضا جلائیپور، استاد دانشگاه و جامعه شناس شناخته شده اصلاح طلب نوشت: پس از جانباختن مهسا امینی در بیست و پنجم شهریور ۱۴۰۱ ما در ایران شاهد یک خیزش اعتراضی سراسری بوده و هستیم (۱). مختصات این اعتراض پنجاه روزه و طولانی کدام است؟ آیا این خیزش اعتراضی «جنبش» یا «ناجنبش» یا «انقلاب» است؟ چرایی این خیزش اعتراضی سراسری کدام است؟ با توجه به ظهور این خیزش چه آیندهای برای آن میتوان تصویر کرد؟ و چه باید کرد؟
مختصات اعتراض
این خیزش اعتراضی مثل جنبش سبز فقط در شهرهای بزرگ مثل تهران تبلور نداشت یا مثل اعتراضات قیمت سوخت در ۱۳۹۸ در نقاط جمعیتی اطراف شهرهای بزرگ اتفاق نیفتاد، بلکه اعتراضی سراسری بود. در بیش از صد شهر ایران رخ داد. این خیزش هم گسترش جغرافیایی داشت و هم به لحاظ زمانی طولانیتر بود. اعتراضات ۹۶ و ۹۸ کمتر از ده روز طول کشید و این اعتراض تاکنون پنجاه روز تداوم داشته است.
بروز این خیزش اعتراضی در اجتماعات و تظاهرات خیابانی و بوق ماشینها، در دانشگاهها (و در تعداد کمتری از مدارس)، در شعارهای شبانه مردم در محلات، در دیوارنویسی و در تسخیر فضای مجازی بود. شعر ترانه «برای زندگی …» شروین حاجیپور که با استقبال میلیونها بیننده و شنوده روبرو شد، گویی مانیفست این خیزش اعتراضی در روزهای آغازین بود (۲).
حاملان چشمگیر این خیزش، عمدتا جوانان خصوصا زنان و دختران بودند. تصاویر این اعتراضات در رسانههای خارجی به نحوی بود که عدهای این خیزش را «انقلاب زنان ایران» نامیدند. تاکنون نیروی پیشران این اعتراضات جوانان مرد و زن و عمدتا از طبقه متوسط بودهاند و اقشار اصلی شهرها مثل کسبه و زنان خانهدار به این خیزش نپیوستند.
یکی از مختصات و تجلیگاههای مهم این خیزش اعتراضی نه فقط در خیابانها بلکه در دانشگاهها بود. در ایران اعتراضات دانشجویی هشت دهه هست که سابقه دارد. عمده اعتراضات دانشجویی در گذشته در دانشگاههای مادر و در شهرهای بزرگ رخ میداده ولی اینبار در بیش از صد دانشکده در سراسر ایران و برای چندبار اعتراض بود. سیشهریور، نهم مهر و چهارم آبان سال ۱۴۰۱ روزهای اوج اعتراض دانشجویی بود و این اعتراضات هنوز متوقف نشده است.
شعارهای این خیزش ملی متنوع است ولی یکی از شعارهای غالب آن «زن، زندگی، آزادی» (مرد، میهن، آبادی) است. خواستههای این جنبش صریح نیست. در روزهای اول مطالبه و شعارها بر عدم تحمیل سبک زندگی بود و بعد به تدریج شعارهای خیابانی به مطالبات ساختاری و تغییر حکومت تغییر یافت.
حمایت دولتها، هنرمندان و مشاهیر خارجی از این خیزش اعتراضی نسبت به اعتراضات قبلی فوقالعاده بیشتر بوده است. همچنین اجتماعات اعتراضی ایرانیان در شهرهای کشورهای غربی در حمایت از خیزش اعتراضی ایرانیان بیسابقه بود. بعنوان مثال در تورنتو پنجاه هزار و در برلین هشتاد هزار ایرانی تظاهرات کردند.
این اعتراضات بیشترین بازنمایی را در فضای مجازی نسبت به اعتراضات قبلی داشت. خصوصا موارد تولیدات هنری مانند ترانه، شعر، متن ادبی، نقاشی و گرافیک بسیار متعدد بود. حتی میتوان میگفت خیزش اعتراضی مردم ایران در فضای مجازی توفندهتر از فضای واقعی بود (۳).
در این روند رسانههای فارسی زبان ماهوارهای که متکی به بودجه عبری-بنسلمانی هستند (مثل تلویزیون ایراناینترنشنال) عمدتا از مطالبه سرنگونی رژیم دفاع کردند و این خیزش را انقلاب نامیدند. همین رسانهها تلاش کردند تحت عنوان مبهمی بنام «فراخوان محلات» به اعتراضات ضد حکومتی در خیابانها دامن بزنند. این ماهوارهها مشوق حضور نوجوانان در اعتراضات بودند و از اعتصابات دفاع کرده و میکنند. البته در شهرهای کردستان و زاهدان اعتصاب و تعطیلی مغازهدارها رخ داد ولی در این پنجاه روز و تاکنون اعتصاب مغازهها به یک روند در شهرهای معترض تبدیل نشده است.
همچنان مانند اعتراضات سال ۹۶ و ۹۸ در خیزش اعتراضی ۱۴۰۱ «جمعیت اکثریت خاموش» به اعتراضات نپیوستند. این اکثریت حدود هفتاد درصد جامعه هستند که هم از حکومت ناراضی هستند و هم اعتمادی به کسانی که از خارج کشور و در اتاقهای براندازی دنبال سرنگونی رژیم هستند، اعتماد ندارند.
در طول مدتی که اعتراض معترضان در جریان بود، حکومت اقدام درمانگر و تخفیف دهندهای برای اعتراضات انجام نداده است. تنها در روزهای اول حکومت حق اعتراض را برای مردم در تبلیغات محترم میشمرد ولی در عمل نمیگفت مردم کجا و کی و چگونه میتوانند از این حق استفاده کنند. و در روزهای اخیر هم که حاکمیت و صداسیما از معترضین بنام «اغتشاشگران» یاد میکند. در این مدت تنها دو اقدام کوچک عملی از سوی حکومت انجام شده است. یکی فرمانده نیروی انتظامی استان سیستان و بلوچستان بخاطر ضعف مدیریت عوض شد و دیگر اینکه صداسیما در شبکه چهار چند برنامه انتقادی با حضور کارشناسان و اساتید منتقد برگزار کرد.
در طول ظهور این خیزش اعتراضی از تلفات انسانی خبر رسمی نداریم.اما گفته میشود در این مدت هزاران نفر دستگیر شدند و نود در صد آنها در بیست و چهار ساعت اول آزاد شدند، صدها نفر زخمی و بیش از صد نفر از مردم جانباختند و همچنین دهها نفر از نیروهای امنیتی جان باختند.
این چه نوع خیزش اعتراضی است؟
خیزش با مختصات فوق را با هرنامی اطلاق کنیم یک رخداد فراگیر، اعتراضی، طراحی نشده، خودجوش و کم نظیر است. در این مدت برای تعریف، تفسیر و با معنا کردن این رخداد از عناوین مختلفی استفاده شده که سه عنوان تحلیلی «جنبش»، «ناجنبش» و «انقلاب» بیشتر بکار رفته است. هر سه مفهوم برای توضیح نوع خاصی از حرکتهای جمعی و اعتراضی هست که به ترتیب آنها را مورد بررسی قرار میدهیم.
به این خیزش اعتراضی «جنبش» مدنی و ملی میگویند. مهسا دختری بیست و دو ساله و معصوم بود و قصد داشت در پایان تعطیلات تابستان با برادرش مسافرتی معمولی از سقز به تهران داشته باشد و از پارک طالقانی دیدار کند کاری که کثیری از جوانان انجام میدهند. اما این دیدار معمولی در نزدیکی پارک طالقانی با دستگیری او توسط گشت ارشاد به مرگ وی انجامید و کثیری از خانوادههای ایرانی که چنین دخترانی دارند با خانواده مهسا همدردی کردند و به گشت ارشاد و باعث بانی آن در حکومت معترض شدند. حتی معترضین فراتر رفته خواهان بازبینی رویههای تحمیلی سبک زندگی از سوی حکومت شدند. در عرض یک هفته گویی مردم خواهان «بازپسگیری سبک زندگی» مورد علاقه خود از حکومت بودند. یکی از مظاهر این اعتراض را در از سربرداشتن روسری در تجمعات اعتراضی بود. جوانان و دختران با برداشتن روسری (یا آتش زدن آن) پیشران این اعتراضات شدند. اگر از از این زاویه به این خیزش اعتراضی نگاه کنیم این خیزش به «جنبش مبتنی بر پیشروی آرام» (همان پویشهای مبتنی بر سبک زندگی) که در جامعه ایران وجود داشت حیات تازه بخشید. بنابراین میتوان در بادی امر از این خیزش اعتراضی به جنبش اجتماعی (نه سیاسی)، مدنی و ملی مهسا یاد کرد.
تحلیل دیگری هست که این خیزش اعتراضی را در چارچوب یک جنبش مبتنی بر پیشروی آرام نمیبیند و آنرا جنبشی تمام عیار اجتماعی تلقی نمیکند و میگویند جنبشها گفتمان و ایدهها و سازمانهای جاافتاده دارند. در صورتیکه این خیزش اعتراضی گفتمانش نه لیبرالیستی، نه سوسیالیستی، نه فمینیستی، نه ملیگرایانه و نه اسلام سیاسی است. گویی گفتمان اجمالی این اعتراض همان «بازپسگیری نفس زندگی و عدم مداخله حکومت» است-به عبارت دیگر (یک خواست بدیهی اولیه). دیگر اینکه جنبشها سازماندهی و رهبری جاافتاده و با سابقه دارند. درصورتیکه این خیزش اعتراضی سازماندهی رسمی نداشت و مبتنی بر حرکت خودجوش معترضان و با کمک اطلاعرسانی در شبکههای مجازی بود. به همین دلیل مطالبه این جنبش مبهم بود و هنوز هم هست. حتی اگر حکومت میخواست با این جنبش وارد مذاکره شود (که تاکنون وارد مذاکره نشده) معلوم نبود با چه فرد و یا سازمانی باید وارد گفتگو شود. بنابراین از این خیزش اعتراضی با «ناجنبش» یاد میشود، یعنی حرکت جمعی و اعتراضی که همه ویژگیهای یک جنبش اجتماعی تمام عیار را ندارد.
بعضی دیگر از تحلیلگران فراتر رفته این خیزش اعتراضی را بسیار دراماتیک و انقلابی میدانند. میگویند این خیزش فراگیر اساسا در برابر کل ساختار حکومت و برای تغییر رژیم سیاسی است. و ایران با این خیزش اعتراضی وارد “وضعیت انقلابی” شده است (۴). اما خیزش اخیر بنا به سه دلیل هنوز وارد وضعیت انقلابی نشده است. اول اینکه وضعیت انقلابی در شرایطی اتفاق میافتد که حکومت نتواند از خود دفاع کند در صورتیکه رژیم ج.ا مانند رژیم پهلوی در سال ۵۷ پوشالی نیست و از خود دفاع میکند. این حکومت توانایی خود را در اعتراضات ۹۸ و اعتراضات اخیر نشان داده است-البته با کمال تاسف تعداد جانباختگان در مقایسه با جنبشهای اعتراضی دیگر تاریخ معاصر ایران زیاد بوده است (۵). دوم اینکه شرایط انقلابی وضعیتی است که قشرهای اصلی شهرها به معترضین و انقلابیون میپیوندند-مثل مغازهداران و زنان خانهدار. همچنان که اشاره شد هنوز «اکثریت هفتاد درصدی خاموش» اعتمادی به نیروی مشوق سرنگونی ندارد. سوم اینکه انقلابها اپوزیسیون مشخص و منسجمی دارند. اپوزیسیونی که در میان مردم معترض سرمایه اخلاقی دارد و مورد اعتماد هست. در شرایط کنونی چنین اپوزیسیونی نه در داخل هست و در خارج کشور هم اپوزیسیون بیشتر متفرق، فاقد سرمایه اخلاقی و وابسته خصوصا وابسته به منابع مالی و رسانهای راست افراطی عبری-بنسلمانی هست.
چرایی وقوع این خیزش
چرا و به چه عللی با جانباختن مهسا امینی یک خیزش اعتراضی سراسری در ایران اتفاق افتاده است. من ابتدا به دو تبیین اشاره میکنم، سپس تبیین خود را از این رخداد ارائه میدهم.
اصولگرایان حامی نظام سیاسی ریشه این خیزش ملی را در نوع حکمرانی فشل، پرهزینه و پرمدعا جستجو نمیکنند بلکه معتقدند دشمنان جمهوری اسلامی از طریق رسانههای خود قدرت «تصویر سازی» و قدرت «روایتگری» دارند. دشمن به بهانه مرگ مهسا توانست ایرانیان زیادی را علیه جمهوری اسلامی بشوراند. ولی نباید گول صدای بلند این اعتراضات رو خورد این اعتراضات بیش از همه چیز یک جنگ رسانهای علیه جمهوری اسلامی است، نظامی که دارد ایران را به عظمت و تمدن جهانی میرساند. در عالم واقع چند جوان معترض در خیابان جمع میشوند (جوانانی که عقبههای آنها به خانوادههای ساواکی و مجاهدین خلقی باز میگردد) و با موبایل از اعتراض خود یک تصویر میگیرند بعد آن را در شبکههای اجتماعی و تلویزیونهای ماهوارهای (مثل ایراناینترنشنال، بیبیسی، منوتو و رادیو فردا) باز نشر میدهند و مفسران این فیلمها تفسیر خود را علیه جمهوری اسلامی به مخاطب الغا میکنند. مطابق این تبیین، درمان وضعیت اعتراضی جامعه به افزایش توان حکومت در «تصویر» و «روایت» سازی نافذتر است تا جوانان فریب دشمن را نخورند. متاسفانه این تبیین توضیح نمیدهد که اولا چرا جمهوری اسلامی با انبوه رسانههای خود نمیتواند با تصویر و روایت سازی یک خیزش ملی در کشور عربستان و یا امارات به راه بیاندازد؟! ثانیا دشمن که همیشه این قدرت تصویر و روایت سازی را داشته پس چه شد در شهریور، مهر و آبان ۱۴۰۱ چنین خیزش اعتراضی در ایران به راه افتاد؟ به بیان دیگر اشکال این تبیین این است که به عوامل ریشهای این اعتراض نمیپردازد و موضوع را ماسمالی میکند.
تبیین دوم در توضیح چرایی این خیزش توجه به تحول نسلی و امور جنسیتی است. گفته میشود این معرضین جوانان دهه هشتادی هستند (سنین ۱۵ تا ۲۵ سال). این جوانان تربیتشان، ارزشهایشان، سرگرمیهاشان، امید و آرزوهایشان با نسلهای پیشین متفاوت است. این نسل محافظهکار، زبون، اهل تعارف و دستوپا چلفتی نیست اهل جسارت است و با مرگ مهسا این نسل برانگیخته شد و با حضور خیابانی و با حضور در محوطههای دانشگاهها سیلی محکمی به حکومت زد (۶). همچنین گفته میشود سیاستهای چهلساله جمهوری اسلامی در کنترل سبک زندگی و بدن زن یک ذخیره بزرگ نارضایتی در جامعه ایجاد کرده بود و مرگ مهسا جرقهای بود به بشکه باروت این نارضایتی و این خیزش اعتراضی رنگ زنانه گرفت. البته تغییر و تفاوت نسلی و نارضایتی جنسیتی در این خیزش اعتراضی موثر بوده و در دو دهه گذشته هم حضور داشته است و در اعتراضات قبلی هم در ۸۸، ۹۶ و ۹۸ نقش داشته است و پدیده جدیدی نیست.
اما من در تبیین و تعلیل این خیزش اعتراضی ترکیب همزمان سه عامل زمینهای و یک عامل ماشهای و انفجاری را موثر میدانم. و معتقدم اگر یکی از این متغیرهای زمینهای نبود این خیزش اعتراضی یا بروز نمیکرد و یا به شکل دیگری ظاهر میشد. اولین عامل سیاسی است. به معنای لاغر شدن و استحاله جمهوری اسلامی به یک حکومت اقلیت و مسلط اما با پایگاه ضعیف و بیسپر. حداقل از ۱۳۷۶ تا ۱۴۰۰ بلوک قدرت در ایران تلاش کرد بنام اسلامیت نظام، ابعاد جمهوریت نظام را (از طریق نظارت استصوابی، دخالت دادن سپاه در همه سپهرها، دادگاههای ویژه انقلاب و کنترل رسانهها و کنترل اقتصاد با رشد بخش خصولتیها) محدود کند. این محدود کردن با انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ به اوج خود رسید-به اصطلاح تندروهای حاکمیتی شورش را در آوردند. زیرا در انتخابات گذشته در چهار دهه گذشته در دور اول ریاست جمهوری معمولا و حداقل هفتاد در صد مردم در انتخابات شرکت میکردند ولی در انتخابات ۱۴۰۰ این مشارکت به چهل و هشت در صد رسید که هشت در صد آن آرای باطله بود. این بیست سی در صدی که در انتخابات شرکت نکردند از نظام سیاسی ناراضی بودند و البته امکان یا شجاعت اعتراض را نداشتند در شهریور ۱۴۰۱ فرزندان آنها با مرگ مهسلا شجاعت اعتراض پیدا کردند و پدران و مادران معترضین هم طرف حکومت را نگرفتند و ایستادند و تماشا کردند.
عامل دوم بحران معیشی بود. تداوم تورم دو رقمی (حتی بیش از چهل درصد)، رشد پایین اقتصادی نزدیک به صفر و بیکاری در یک دهه اخیر (یا در دوران تحریم) و خصوصا اینکه زنان بیش از مردان بیکار بودند و هستند. این عامل اقتصادی باعث ریزش طبقاتی در ایران شده و اندازه «طبقه متوسط فقیر” را گسترده است. لذا ما در جامعهای با پدیده “جوانان بیافق، نگران و حتی عاصی” روبرو هستیم. به نظر من این جوانان موتور محرک در این خیزش اعتراضی بودند.
عامل سوم پیامدهای ویرانگر سیاستخارجی پرهزینه جمهوری اسلامی است. سیاست خارجی ج.ا مبتنی بر توسعه کشور نیست و مبتنی بر نوعی نگرش محدود بر «بازدارندگی» نظامی است. گویی حاکمیت قدرت اقتصادی کشور را (در تامین نیازمندگیهای هشتاد و پنج میلیون جمعیت) پایه توان ملی نمیداند و بجای سیاست متوازن خارجی (تعامل مثبت و مبتنی بر منافع ملی با همه قدرتهای جهان) سیاست ناموازن را در دستور کار دارد (سواری دادن به چین و روسیه). با این سیاست خارجی پرهزینه بجای اینکه ایرانیان در دهه گذشته ثروتمند شوند فقیر شدند.
همچنین سیاست خارجی پرهزینه جمهوری اسلامی برای ایران دشمنان ویژه درست کرده است. ایران میتوانست مانند سایر کشورهای مسلمان مخالف دولت اسرائیل باشد ولی چند سالی است که مساله اصلی خاورمیانه بجای اینکه اعراب و اسرائیل باشد، اعراب و ایران شده است. اسرائیل به دشمن فعال ایران تبدیل شده است و کارشناسان هستهای ما را ترور میکند و تاسیسات نظامی ما را مورد حمله قرار میدهد. عربستان نیز به دشمن فعال ایران تبدیل شده است. اگر جمهوری اسلامی به یمن کمک میکند عربستان هم تلویزیون ماهوارهای درست میکند و شبانه روز افکار عمومی را در معرض اطلاعات دستکاری شده قرار میدهد.
این سه عامل (حکومت اقلیت مسلط، ظهور جمعیت بیافق و عاصی و دشمن عبری-بنسلمانی) مثل سه بشکه احتراقی هستند که مرگ جانکاه مهسا، دختری معصوم و از جنس مردم عادی که در دستان حکومتی متصلب و متوهم جان داده، چون جرقهای عمل کرد و این خیزش سراسری اعتراضی را شکل داد.
این اعتراضات به کجا میرود؟
همانطور که ملاحظه کردید خیزش اعتراضی مهسا یک خیزش ملی است. این خیزش پارهای از ویژگیهای جنبشها، ناجنبشها و انقلابها را دارد ولی هنوز بطور خالص حرکتی تمام جنبشی و یا انقلابی نیست و ماهیتی ترکیبی دارد. یک بخش این خیزش همان جنبش اجتماعی مبتنی بر پیشروی آرام هست که از قبل در جامعه در میان نسلهای جدید وجود داشت و با این خیزش اخیر این جنبش تعمیق پیدا کرد و جمهوری اسلامی نمیتواند آنرا سرکوب کند و مطالبه بازپسگیری زندگی و تحمیل سبک زندگی در زندگی روزمره جوانان و زنان ادامه پیدا میکند و هم اکنون در پیاده روها، پارکها و در اجتماعات عمومی قابل رویت است.
اما بخش دیگری از این خیزش مربوط به اعتراضاتی میشود که خواست تغییر ساختار سیاسی را دارد که عدهای از آن بعنوان انقلاب ایران یاد میکنند. توضیح داده شد که این اعتراضات هنوز در وضعیت انقلابی نیست. زیرا حکومت پوشالی نیست، اکثریت هفتاد درصدی به اپوزیسیون در خارج کشور اعتماد ندارند. البته جور دیگری این وضعیت غیر انقلابی را میتوان توضیح داد.
هم اکنون در جامعه افراد “ناراضی” از وضع موجود زیاد هستند، نظر سنجیها تا هشتاد در صد مردم را ذکر کردهاند و با چشم معمولی هم در جامعه قابل رویت است. حتی خانواده بسیجیها ناراضی هستند ولی همه ناراضیان «معترض» نیستند و همه «معترضین فعال» نیستند و همه «معترضین فعالیت دائمی» انجام نمیدهند. در برآورد اولیه وخامی که من انجام دادم در این پنجاه روز بین یک تا دو میلیون نفر در ایران «معترض» داشتیم. ولی «معترض فعال» و «معترض فعال دائمی» کماند. روشن است انقلابها «هسته بسیجگر دائمی» یا «معترض فعال دائمی» نیاز دارند. به همین خاطر فعلا خیزش اعتراضی مردم ایران فاقد خصیصه انقلابی است.
این خیزش به کدام سو میرود؟ دو حالت منفی و مثبت متصور است. حالت منفی این است که حکومت مثل گذشته خواهد گفت ریشه این اعتراضات ماهیت خارجی دارد و جمهوری اسلامی با مقاومت خود قدرت تصویر و روایتسازی دشمن را خنثی میکند و اعتراضات مالا فروکش خواهد کرد. همچنان که گفتیم چون این اعتراضات علل سیاسی، اقتصادی و بینالمللی دارد تا این علل در جامعه وجود دارند حتی اگر اعتراضات فروکش کند باز در آینده جرقهای دیگر جامعه را با خیزش اعتراضی روبرو خواهد کرد. بنابراین حالت منفی این است که حکومت به مطالبات مردم تننمیدهد. ولی زور حکومت هم به جامعه نمیرسد که از بروز اعتراضات در آینده جلوگیری کند. از طرف دیگر جنبش اعتراضی مردم هم آنقدر نیرومند و انقلابی نیست که مطالبات خود را به حکومت تحمیل کند. لذا در ادامه این وضعیت نه دولت قوی و نه جامعه قوی در ایران شکل میگیرد و همچنان مسیر جامعه در جهت توسعه نیست بلکه فقر و ناامنی افزایش مییابد.
اما حالت مثبت در آینده چیست؟ این است که حکومت مثل اعتراضات ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ عمل نکند و ریشههای سه گانه نارضایتیساز را مورد توجه قرار دهد و با اصلاح سیاستهای خارجی و داخلی (یا پذیرش رفورم) بجای ستیز با جامعه، جامعه را با خود همراه کند و ایران را در مسیر توسعه قرار دهد. اما فعلا احتمال وقوع این حالت کم است و جکومت همچنان در تصلب و توهم خود سیر میکند؟
چه باید کرد؟
عقلایی آن است که برای عبور از وضع فعلی کشور (یعنی وضعی که در آن هم «دولت» و «جامعه» ایران به سمت ضعیف شدن حرکت میکنند) حکومت با مشورت نمایندگان مورد اعتماد اقشار واقعی کشور به «یک بسته پیشنهادی-اصلاحی» برسد و هر دو بخش جامعه در مسیر اجرای آن حرکت کنند. به بیان دیگر حکومت، اصلاحات در سیاست داخلی و خارجی را بپذیرد و با کمک مردم از این وضعیت بحرانی و شکننده فعلی عبور کند(۷).
در واقع فقط با اتکا به عملیات سازمانهای امنیتی نمیتوان از این وضع عبور کرد. چون حتی اگر اعتراضات موقتا خاموش شود چون علل سهگانه بحرانساز در جامعه وجود دارد دوباره با جرقهای دیگر و مهسایی دیگر ایران با خیزش عمومی روبرو میشود و حتی ممکن است جامعه یا وارد شرایط انقلابی شود و یا اقتدارگرایی و یا شکنندگی نظم سیاسی بیشتر اتفاق بیفتد. متاسفانه ایران در دهه گذشته که در مسیر فقر افتاد در دهه آینده در کنار فقر میتواند در مسیر ناامنی بلند مدت هم قرار بگیرد.
در اینجا سوال مهم این است که اگر حکومت به تصلب و توهم خود ادامه داد و تن به تغییرات و اصلاحات نداد، آنگاه وظیفه نیروهای جامعه مدنی در برابر جامعه بحرانی چیست؟ به اختصار به پنج نکته اشاره میکنم. اول اینکه نیروهای جامعه مدنی نباید سیاستهای داخلی و خارجی پرهزینه حکومت را تایید کنند بلکه باید نقد کنند-چون این سیاستها تولیدکننده آن سه عامل بحرانساز در جامعه است.
دوم اینکه نیروهای جامعه مدنی به تنهایی قادر نیستند که جلوی امواج اعتراضی را بگیرند ولی آنها از رویکرد انقلابی هم برای تغییر وضع موجود دفاع نکنند. زیرا همچنان که اشاره شد رویکرد انقلابی فعلا زمینه تحقق ندارد. و اگر هم زمینه تحقق را پیدا کند ایران با انجام انقلاب وارد “عصر بیدولتی” میشود و به لحاظ ساختاری مستعد ناامنی بلند میشود.
سوم اینکه نیروهای جامعه مدنی حکومت را تشویق کنند که گروه مشروع تهیه کنندگان «بسته پیشنهادی-اصلاحی» عبور از وضع موجود را تشکیل دهد. مهم نیست که در اینباره تبلیغات شود بلکه باید عمل شود.
چهارم این که باز ممکن است که حکومت بند سه را عمل نکند ولی خود نیروهای جامعه مدنی با هماندیشی در حوزه عمومی شایسته هست که این بسته پیشنهادی را تهیه کنند. زیرا ممکن است هم اکنون حکومت زیر بار تغییرات نرود ولی همچنان که اشاره این خیزش اعتراضی ممکن است موقتا آرام شود ولی ریشهکن نمیشود و دوباره سربرمیآورد. و حکومت به تدریج راهی جز پذیرش تغییرات ندارد.
پنجم اینکه روح بسته پیشنهادی باید شامل نوعی بازنگری در حکمرانی باشد، قبلا هم جمهوری اسلامی تجربه بازنگری قانوناساسی را داشته است. مهم این است که هرکس و نهادی در کشور قدرت دارد باید پاسخگو باشد؛ آزادیهای فردی و گروهی تضمین شود؛ نهادهای انقلابی و نظامی در حیطههای سیاسی و اقتصادی دخالت نکنند؛ قوانین تحمیلی سبک زندگی خصوصا بر زنان بازبینی شود؛ سیاست خارجی پرهزینه فعلی متوازن شده تا بخش تولیدی اقتصاد کشور بتواند با جهان تعامل کند؛ برای تحقق عدالت اجتماعی در میان بیستوپنج میلیون ایرانی به برنامه هوشمند و کارا نیاز هست؛ ایرانیان خارج کشور دشمن نظام سیاسی تلقی نشوند؛ راه درمان معضلات کشور کاربرد خشونت نیست و تقویت نیروهای امنیتی لازمه “امنیت” کشور است ولی ما باید امنیت را برای توسعه کشور بخواهیم نه برای تداوم اقتدارگرایی و اقلیت مسلط.
پینوشتها
۱–همچنان که در این نوشته خواهید دید این خیزش اعتراضی حدودا از بیست و پنجم شهریور شروع شد و تا زمان نگارش این نوشته در پانزدهم آبانماه، پنجاه روز هست که ادامه دارد و هنوز فروکش نکرده است.
۲-متن این آهنگ چنین است:برای توی کوچه رقصیدن / برای ترسیدن به وقت بوسیدن؛ برای خواهرم ، خواهرت ، خواهرامون / برای تغییر مغزها که پوسیدن؛ برای شرمندگی ، برای بی پولی / برای حسرت یک زندگی معمولی؛ برای کودک زباله گرد و آرزوهاش / برای این اقتصاد دستوری؛ برای این هوای آلوده / برای ولیعصر و درختای فرسوده؛ برای پیروز و احتمال انقراضش / برای سگهای بیگناه ممنوعه؛ برای گریههای بی وقفه / برای تصویر تکرار این لحظه؛ برای چهرهای که میخنده / برای دانش آموزا ؛ برای آینده برای این بهشت اجباری / برای نخبههای زندانی؛ برای کودکان افغانی / برای این همه ” برای غیر تکراری “؛ برای این همه شعارهای توخالی / برای آوار خونههای پوشالی؛ برای احساس آرامش / برای خورشید پس از شبای طولانی؛ برای قرصهای اعصاب و بی خوابی / برای مرد، میهن، آبادی؛ برای دختری که آرزو داشت پسر بود / برای زن، زندگی، آزادی. پایان شعر آهنگ. (پایان شعر ترانه شروین حاجیپور که دهها میلیون بار شنیده شد).
۳–بخشی از بازتاب این خیزش در فضای مجازی را میتوانید در بررسیهای محمد رهبری در این کانال @socialMediaAnalysis ببینید.
۴–دکتر عباس میلانی، مهرزاد بروجردی، تورج اتابکی، آصف بیات و سیدجواد طباطبایی هرکدام با بیان خود اعتراضات ۱۴۰۱ را نوعی انقلاب معنا کردهاند.
۵-گفته میشود تعداد جانباختگان در اعتراضات ۹۸ صدها نفر (از دویستوپنجاه نفر بیشتر)، در اعتراضات ۱۴۰۱ نیز صدها نفر(از بیش از صد نفر تا بیش از سیصد نفر) بوده است. در صورتیکه ایرانیان در اعتراضات ۹۶، جنبش سبز ۸۸، حتی انقلاب ۵۷، قیام پانزده خرداد ۴۲ و نهضت ملی ۳۲ این میزان تلفات نداشتند.
۶-درباره جوانان دهه هشتادی در ایران (یا نسل زد ایرانی)مطالعه تجربی درخورتوجی انجام نشده است. با این همه نویسندگانی نسل زد در این اعتراضات را در نقش نیرویی آزادی بخش (مهدی تدینی در نوشته “نسل زد”، @tarikhandishi) و نویسندگانی اتفاقا با نگاه منفی (فرهاد قنبری در نوشته “نسلی که”@kharmagaas) مورد توجه قرار دادهاند یا نویسنده دیگری نسل زد در آمریکا را به طور کلی متفاوت ذکر کرده اند. (محمدرضا اسلامی در نوشته “نسل زد آمریکایی، نسل زد ژاپنی”@hamidrezajaleipour).
۷-دو نکته درباره حلقه مشورتدهندگان برای تهیه «بسته پیشنهادی راهگشا» قابل ذکر است. اول اینکه شایسته است اعضای این هسته از کسانی باشند که مورد اعتماد اقشار اجتماعی باشند و همچنین از مدیران سالم و باسابقه کشور که هم اکنون در مجمع تشخیص مصلحت حضور دارند-یعنی ترکیبی از افراد حکومت و جامعه مدنی. دوم اینکه حتی اگر حکومت زیر بار چنین جمعی نرود مهم این است که نیروهای جامعه مدنی در عرصه عمومی به این سمت حرکت کنند.