عبدالله ناصری

نواندیشی می کوشد تا با توجه به دستاوردهای جدید معرفتی/شناختی، دغدغه تأویل سنتی به دغدغه “خوانش” بدل شود، بدین معنا که در هر خوانشی باید مضمونی متناسب با عصر ارائه شود.

 

عبدالله ناصری نوشت:

در این سلسله یادداشت ها بر آن هستم تا ادراک و مطالعات خود را از
این جریان عرضه کنم. می توان گفت که نواندیشی ، چه در مغرب زمین و یا جهان اسلام محصول یک کشمکش و یک نبرد است؛ “دعوای عقل و نقل” و این نبرد دیرینه درازتر از دوران مدرن است. نمونه بارز آن در جهان اسلام، جدال امثال ابوحیان توحیدی و ابوالعلاء معری و ابن راوندی با عالمان زمان خود است و در غرب که بعد از جنگ های صلیبی بسی مشهود است و نگارنده در “تاریخ جامع جنگ های صلیبی به آن پرداخته است.

البته این نبرد “عقل و نقل” که بعد از عصر مدرن جدی تر شده است، حتی در قرون پیشین و اولیه تاریخ اسلام در میان عالمان و فقیهان شیعه قابل توجه است. به عنوان مثال سید مرتضی/ق۴ عقل را مرجعی مستقل در معارف و حتی احکام هنگام نبود کتاب، سنت قطعی و اجماع می داند(ر.ک: ج اول و دوم رسائل) و یا ابوالفتح کراجکی/ق۵ که عقل را در عصر غیبت، مقدم بر سه منبع دیگر (کتاب، سنت و اجماع) دانسته و اشاره می کند.

او عبارت زیبایی در کنز الفوائد/ج۱، ص ۲۱۸ دارد: “ما برای کسی که از راه تقلید به حق رسیده به عفو خدا امید داریم”. برای تبارشناسی نواندیشی مسلمانان باید جغرافیای شمال آفریقا را مقدم دانست بر ایران و خاورمیانه و غرب آسیا(هند)، بدین علت که آن خطه زودتر از سایر نقاط سرزمین اسلامی متأثر از نوآوری های استعمار فرانسوی که آن نیز پیشتر از سایر کشورهای غربی مدرن بود، شد. و البته در شمال قارهٔ سیاه هم مصر(به رغم استعمار بریتانیا) زودتر به مباحث نواندیشی مبادرت کرده اند.

البته به یک نکته باید توجه کنیم؛ پیشگامان نواندیشی مصر که زنجیره رفاعه طهطاوی، محمد عبده، طه حسین،
را شکل می دهند اگر روایت صحیحی بدانیم باید مصر را پیشگام دانست. ولی امثال افراد مذکور غالبا “ملازمت عقل و وحی” را قطعی می دانند و اساسا به حوزهٔ هرمنوتیک که از مبانی نواندیشی است ورود نکرده اند. و قطعا آنها را اصلاح گران دینی باید دانست نه نواندیش دینی . ولی از آن جا که نگاه غالب این است
که حلقهٔ عبده/عبدوی نواندیش اند از آنها یاد می کنیم.

قبل از ورود به تبار نواندیشی، باید این مفهوم/ نواندیشی را روشن کرد تا خلطی میان این جریان فکری و
جریان “اصلاح دینی” را صورت نگیرد. باید توجه کنیم نوگرایی یا همان“تجدید” عربی(یکی از معانی تجدید،
بریدن است/ر.ک: لسان العرب) سعی دارد از تفکر رایج در حوزه اندیشه اسلامی بریده شود، تفکر رایجی که
هنوز در پی تلفیق دین و مدرنیته و اصلاح نصوص است ( مانند اصلاح گران دینی).

نوگرایان می خواهند قالب فکری مسلمانان را اساسا تغییر دهند با مبارزه با تقلید و سنت گرایی و در مواجهه با نصوص از شیوه های جدید علمی بهره می گیرد. همچنین مخاطب را به رهایی از میراث دینی و خصوصا میراث فقهی که مانع زندگی مدرن است فرا می خواند. نوگرایی هم مثل سایر گفتمان ها(مثلا اسلام اصلاحی و اسلام سیاسی) طیفی گسترده است.

مثلا بعضی از نواندیشان جوان شمال افریقا، امثال محمد ارکون و نصر حامد ابوزید را نوگرا نمی دانند(ر.ک: اسلام؛ وحدت مبانی، کثرت ظهور، ص ۵۳۸)، در حالی که این دو از بارزترین افراد نوگرایی هستند.افراد دیگری مثل حسن حنفی، عبدالمجید شرفی، محمد شحرور، محمدعابد جابری، امینه ودود، فاطمه مرنیسی، جرج
طرابیشی و … از این طیف هستند.
بارزترین ویژگی جریان نوگرایی، پلورالیسم/کثرت گرایی است. از نظر نوگرایان، میراث، مجموعهٔ لامتغیری نیست بلکه جهان بینی نحله ها و اقوام مختلف است که در ظرف تاریخی خاصی محقق شده است.

نواندیشی معتقد است که گفتمان“اسلام تاریخی” قادر به درک زندگی مدرن و وضع مسلمان معاصر نیست، نواندیش، نقش اجتماعی و روانی دین را انکار نمی کند اما اسلام “تک نسخه ای” را زیر پا می نهد.
پیشتر نوشتم که “هرمنوتیک” وجه روشن تباین نواندیشی دینی با سایر گفتمان های اسلامی است. بر اساس این وجه و مرز، مفسران متن دینی، اولین تأثیر را در ماهیت برداشت از متن دینی دارند. در پارادایم نواندیشی،
گروه خاصی (مثل فقیهان) حق “انحصار برداشت از متن” را ندارد بلکه هر عالم و متفکری حق فهم و برداشت از متن دینی را دارد.
نگارنده با این عبارت محمد خلف الله مصری همدل است : «قرآن(و هر متن دینی) می تواند هر چه می خواهد بگوید و از حوادث(تاریخ) هر طور می خواهد بهره گیرد بی آن که برای مسلمان، وجوبی داشته باشد، زیرا انسان با قلبش ایمان می آورد و با عقلش تحقیق می کند.»(الفن القصصی فی القرآن الکریم، ص ۳۴)

معنای دیگر این سخن این است که متن دینی یک محصول فرهنگی تاریخ مند است .و مثلا این فرهنگ حاکم بر عربستان در قرن ۷ م است که قرآن را پدید می آورد. این به معنای نفی منشأ الهی آن نیست و به قول
نصر حامد ابوزید الهی بودن منشأ متن، واقعیت آن و انتساب آن به فرهنگ بشر را نفی نمی کند.(مفهوم
النص، ص ۱۱). دیگر آن که چون حقیقت امری نسبی است، معنا و مفهوم متن هم نسبی و بیش از یک ایدهٔ واحد است.

نواندیشی می کوشد تا با توجه به دستاوردهای جدید معرفتی/شناختی، دغدغه تأویل سنتی به دغدغه “خوانش” بدل شود، بدین معنا که در هر خوانشی باید مضمونی متناسب با عصر ارائه شود.

با این رویکرد نواندیشی، حقیقت، یک معنا ندارد، یعنی حقیقت در چارچوب تاریخی و در داخل درک بشر معنا دارد و این حقیقت می تواند متفاوت و حتی متضاد با نظر رسمی دین یا سلطه باشد. و همه این مهم، مستلزم آشنایی با هرمنوتیک فلسفی است.(برای آشنایی بیشتر با این ویژگی ها ر.ک: محمد حمزه، اسلام نوگرایان در مجموعه اسلام وحدت مبانی کثرت ظهور)

ادامه دارد