فهم صحیح قرآن در بستر تاریخی بایسته است تا گرفتار کلیت بخشیدن به موضوعات خاص تاریخی نشویم. باید طالبی را مورخ نامید و تأملات فلسفی او نسبت به تاریخ که در کتاب “ابن خلدون و تاریخ” تجلی دارد مهم است.

عبدالله ناصری نوشت: عادل ضاهر، فیلسوف و نواندیش لبنانی-آمریکایی تناقضهای اسلامگرایی و بنیادگرایی اسلامی را از مسیر بررسی فلسفه دین، الهیات معاصر مسلمانان و تاریخ اسلام سیاسی نشان میدهد.
این نواندیش که دانش آموختهٔ فلسفه است سه محور اصلی را در گفتمان نوگرایی دارد:
۱-اسلام با سیاست ارتباطی ندارد.
۲-برای ادارهٔ زندگی اجتماعی انسان، هیچ راهنمای الهی نیست.
۳-اجتهاد در تفسیر قرآن محدودیت ندارد.
این سه موضوع در واقع بنیاد کتاب“سنجش فلسفی اسلام گرایی” او است.
دو کتاب ‘أولیه العقل: نقد أطروحات الإسلام السیاسی” و“اللامعقول فی الحرکات الإسلامیه المعاصره” به همراه کتاب سنجش فلسفی اسلام گرایی دیدگاه شفاف او را در مورد سکولاریسم اسلامی شرح می دهد. عادل ظاهر به خاطر دقت های فلسفی اش یکی از نادر کسانی است که مسأله سیاه بودن“حکومت اسلامی” را تبیین می کند.
کتاب مهم دیگر او “الأسس الفلسفیه للعلمانیه/مبانی فلسفی سکولاریسم است. عادل به مانند “پل ریکور” برای
فلسفه اعتبار و شأن زیادی قائل و حامی رسوخ فلسفه در همهٔ امور اجتماعی است، یعنی فلسفه در و برای “همه”. این نکته را یادآوری کنم که دسیپلین “فلسفه برای همه” مدتی است که مورد توجه غربی ها قرار گرفته و برای اولین بار “متیو لیپمن” استاد دانشگاه کلمبیا آموزش فلسفه برای کودکان را مطرح کرد و پس از بازنشستگی، طرح خود را در یک مؤسسه وابسته به دانشگاه مونت کلیرو دنبال کرد.
اساس طرح بر سؤال و جواب و گفتگو بود. وی در چارچوب “اخلاق، امری عقلانی” اعتقاد دارد علاوه بر “هست ها”، “بایدها” هم عقلانی هستند. عادل می گوید اخلاق مثل همه هستی مخلوق خداست ولی هنجار اخلاقی، با عقل محک می خورد نه با دین. او در یک جمع بندی مأموریت دانش فلسفه را این ها می داند:
۱- نتایج مباحث فلسفی، مصالح بشر
۲- هدف فلسفه، ایجاد زمینه برای ظهور نظام اجتماعی مطلوب
۳- نقطهٔ آغاز هر فلسفه، مسائل بشر است. و نهایتا فلسفه حلقهٔ وصل هست به باید باشد.
“عزیز عظمه” سوری هم از نواندیشان عرب است که در کارنامهٔ خود همراهی با امثال طرابیشی و شرفی و شحرور را دارد. “أزمنه التاریخ: مباحث فی کتابه التاریخ الإسلامی” یکی از مهم ترین آثار اوست که در آن از تاریخ نگاری نامقبول مسلمانان و تلوث آن به اسطوره و تخیل و اشتباه مورخان در درک “زمان تاریخی” سخن می گوید.
“محمد عماره”متفکر مصری هم کمتر در ایران شناخته شده است، اما بعضی از آثارش به فارسی ترجمه شده. نقد او از عبدالکریم سروش در نظریهٔ بسط تجربه نبوی با نام «تاویل بیهوده» منتشر شد. وی نقدی هم به نصر حامد ابوزید دارد که با عنوان «تفسیر مارکسیستی اسلام» در ایران ترجمه شده است. او در دوران تحصیل
تکمیلی مباحث مصلحان اجتماعی که بعدها از مبانی نواندیشان شد را دنبال کرد.
از جمالالدین اسدآبادی، محمد عبده، عبدالرحمن کواکبی، قاسم امین و رفاعه طهطاوی.
ولی موضوع اصلی که ذهن او را درگیر کرد، نسبت حکمرانی با اسلام بود. پلورالیسم از دغدغه های دیگر او بود البته با استناد به قرآن و منطق و برهان.او بر این باور بود که نمیباید به نفی افکار رقیب پرداخت، بلکه باید میدان گفتوگو را فراهم کرد.او نوشته است: “امتی که جمعیتی بیش از یک میلیارد و هفتصد میلیون نفردارد و دارای جغرافیایی به مساحت ۳۵میلیون مترمربع است و میراث فکری، فرهنگی و تمدنیاش، بینظیر است، شایسته است که تاریخ معاصر بشر را بسازد و جایگاه مهم تاریخساز خود را از سر گیرد.
و لذا بر این مهم تاکید داشت که میباید احکام دینی را مطابق با زمانه تفسیر کرد. او بر این مهم انگشت مینهاد که مشکل جوامع اسلامی در این است که احکام را با عقل و تدبیر امروزی گره نمیزنند. بازسازی، تکوین و ارتقای خرد و عقلانیت اسلامی اهتمام او بود. عماره براین باور بود که مشکل جوامع اسلامی امروزه کسانیاند که احکام را میفهمند اما واقعیت و از زمانهٔ خویش درکی ندارند.
“محمد طالبی” از متفکران تونس از جمله متفکرانی است که به نقد رویکردهای سنتی از دین پرداخته است. اگر چه بعضی او را نواندیش می دانند اما به دو دلیل، یکی دوربودن او از دانش هرمنوتیک و دیگری تمرکز شدید او بر “شریعت مقاصدی” باید او را یک نواصلاحگر نامید. طالبی بر مبنای فقه مقاصدی به اسلام میاندیشد. او معتقد بود که میباید غایت و مقصد شارع را در احکام دینی در نظر داشت و بر اساس آن به استنباط احکام پرداخت.
البته اعتقاد محکم طالبی به اومانیسم اسلامی و پلورالیسم در ذات گفتمان وحی از مختصات شاخص فکری او است. طالبی با پشتوانهای انسان محوری به فهم از دین مبادرت کرده و از همین روست که معتقد است دینداری باید همیشه پاسخی آزادانه به دعوتی آزادانه باشد. دعوتی که از جانب خداوند صادر میشود و پاسخی از جانب انسان داده میشود. بنابراین گفتمان دینی بیش از هر چیزی باید آزادانه باشد. در مورد “قرآن” این گونه
می اندیشد: “آیات قرآنی میباید در بستر زمان و مکانی که وحی در آن نازل شده است مورد بررسی قرار گیرد. اگر آیات از زمینه و زمانه خود جدا شود، سبب بدفهمی خواهد شد.
بنابراین فهم صحیح قرآن در بستر تاریخی بایسته است تا گرفتار کلیت بخشیدن به موضوعات خاص تاریخی نشویم. باید طالبی را مورخ نامید و تأملات فلسفی او نسبت به تاریخ که در کتاب “ابن خلدون و تاریخ” تجلی دارد مهم است. طالبی در این کتاب با مروری بر اندیشههای ابنخلدون بهدنبال پاسخ به این پرسش است که آیا تاریخ از مسیر مشخصی برخوردار است؟ طالبی به این پاسخ میرسد که تاریخ همواره بهسوی “تمدن” درحال حرکت است. طالبی این حرکت را با عنوان “سنت الله” نام می برد.
همانطور که نوشتم پیشتر مرحوم طالبی ازجنُس نواندیشان تأویلی مثل محمد ارکون و شاگرد خودش
شرفی نبود.و لذا مدرسه ای که شرفی در سال ۲۰۰۷ میلادی به نام “رابطه العقلانین للعرب” در پاریس بنا نهاد و امثال محمد شحرور و جرج طرابیشی عضو آن هستند را قبول نداشت و معتقد بود این ها می خواهند اسلام را سلاخی کنند و لذا این گروه را. “انسلاخسلامیون” نامید. بنابراین طالبی را می توان یک نو اصلاحگر دینی قلمداد کرد تا نواندیش دینی.
قاضی “محمد سعید عشماوی” بود که با اتکا بردانش ژرفش در فقه، حقوق و علوم قرآن و حدیث، بر روی برخی از موضوعات دینی، همچون “حکومت اسلامی”، “اسلام سیاسی” “جهاد” و “حجاب” دست گذاشت و فهم سنتی از آنها را به چالش کشید.
وی از منتقدان اصلی برداشت های سیاسی و حقوقی از متون دینی است و معتقد است که متون دینی، می باید اخلاق و معنویت را برای انسان بیاورد . از نظر عشماوی هرگونه رویکرد سیاسی به قرآن، سبب انحراف از روح کلام وحی است. او در عبارتی کلیدی عنوان می کند که”خداوند می خواست که اسلام دین باشد، اما آدم ها از آن سیاست ساختند”، نگاه دقیق به اومانیسم و پوچی اسلام سیاسی. نظراتش در مورد حجاب مهم است، همان رویکرد نفی حجاب فرم و ثابت در قرآن و سنت اصیل نبوی. او مقالاتش دربارۀ حجاب را در کتابی بهنام “حقیقه الحجاب و حجیه الحدیث” منتشر کرد.
ادامه دارد…