این که“اصلاح دینی” از چه زمانی آغاز شده نظرات گوناگونی وجود دارد. از حمله ناپلئون به مصر، جنبش وهابیت حجاز(که هنری لائوس فرانسوی بر آن است)، از نیمهٔ قرن ۱۹م و نقاط آغاز دیگر سخن رفته است.

عبدالله ناصری، استاد دانشگاه و تاریخ پژوه نوشت: در نوشتار قبلی آمد که بعضی از پژوهندگان، امثال شیخ محمد عبده و پیروان او را نواندیش دانسته اند. این ها مصلحان دینی بوده اند که با تکیه بر تلازم عقل و وحی، کمتر از نصوص دینی عبور کرده اند، درست برخلاف نوگرایان/نواندیشان، اصلاح گرایی بیشتر ذیل “گفتمان اجتهاد” تعریف می شود که در پی تمرکز بر“اسلام تاریخی”(لااقل دو عصر نبوی و خلفای راشدین) است، هر چند نوآوری و بدعت هم دارد.
این که“اصلاح دینی” از چه زمانی آغاز شده نظرات گوناگونی وجود دارد. از حمله ناپلئون به مصر، جنبش وهابیت حجاز(که هنری لائوس فرانسوی بر آن است)، از نیمهٔ قرن ۱۹م و نقاط آغاز دیگر سخن رفته است.
آن چه قطعی است این جریان اصلاح دینی که بیشتر با محمد عبده تعریف می شود، دورهٔ “پیشاعبده” هم دارد: “شاه ولی الله دهلوی” در هند با “شریعت مصلحت گرا”، “احمدخان هندی” با “اصلاح آموزش و پرورش”، “مدحت پاشا” با “تنظیمات”(اصلاح اجتماعی)،“خیرالدین تونسی” با “اقتباس از غرب”، “رفاعه طهطاوی” مثل خیرالدین و البته “تأکید برجسته بر آموزش زنان” و بالاخره “سیدجمال” با “خلافت نیکو و تأکید بر حقوق
رعایا”. این اصلاحگرایان به هبچ وجه به نقد عقلانی دین باور ندارند. مثلا سید جمال، دین را عامل ثبات و توسعه می داند ( درست بر خلاف نواندیشان). گفتنی است سید اسدی افغانی دو چهره ۱-سنتی(در کتاب الرد
علی الدهریین) و ۲- مترقی (مذاکرات با ارنست رنان) دارد. رویکرد شدید به“سنت” برای حفظ وحدت اجتماعی
مشخصهٔ اکثر این ها است و یا “دولت سازی با دو مرجع فقیه و سلطان”دغدغهٔ اصلی دهلوی بود که غصه دار فروپاشی مغولان هند بود.
او هم دلبستهٔ سنت بود و معتقد سرسخت تصوف. به قول نویسنده ای: در مدل بازسازی فکری دهلوی، ابن عربی و ابن تیمیه به هم می رسند. بد نیست بگوییم محمدبن عبدالوهاب و ابن سعود که در سال ۱۷۷۴م وحدت نامهٔ تکوین جنبش اصلاحی“وهابیت” را امضاء کردند از دهلوی تأثیر گرفته اند. البته با این تفاوت که به جای پلورالیسم نسبی دهلوی، یک نوع بنیادگرایی برگرفته از ابن تیمیه و ابن قیم جوزیه را مدنظر قرار دادند.
احمدخان هندی هم با تلاشی نو در تفسیر مدعی بود در خوانش قرآن باید از عقل و اصول طبیعی بهره برد نه از تفاسیر کلاسیک پیشینیان زیرا این تفاسیر ، “حدیث محور”اند. عبده به عنوان پیشگام اصلاحگری مهمترین دال گفتمان خود را “تقدم عقل بر شرع” می داند و یک نوع مصلحت اندیشی را در فقه باور دارد و در واقع “فقه مقاصدی” را می پذیرد. البته همین رویکرد مقاصدی او باعث شده تا بعضی از پژوهندگان، عبده را یک“نوسلفی” بدانند، همان ایده ای که دلیل تدوین کتابی از مرحوم “محمد رمضان البوطی” عالم سوری شد با عنوان: «السلفیه مرحله زمنیه مبارکه لا مذهب اسلامی».
شیخ محمد عبده یک اصلاحگر دینی است و نه چیز دیگر. “امین الخولی” یکی از مصلحان بزرگ دینی است که تحت تأثیر عبده است. او آثار مهم و ارزشمند و تأثیرگذاری دارد که مهم ترینش «مناهج تجدید فی النحو و البلاغه و الادب و التفسیر» است. او بر سه دال تأکید دارد. “دین” ، “ادب” و “زمان/تاریخ”. و ذیل همین سه عنصر، گفتمان اصلاحی خود را شکل می دهد.
خولی معتقد بود همسازی کلام خدا با فهم عرب عصر تنزیل مهم است( همان تاریخیت/تاریخمندی قرآن). و اصرار داشت برای درک این ضرورت هیچ ملاحظهٔ دینی شایسته نیست. خولی می گوید همانطور که مسیحیت از اسلام الهام گرفت، مسلمانان نیز برای درک مقتضیات و ضروریات معاصر باید از غرب یاد بگیرند و همین نظر
موجب تألیف کتاب «صله الاسلام بالمسیحیه»شد. همسرش “عائشه بنت الشاطئ همین گفتمان را داشت
با این تفاوت که ویژگی ادبی قرآن را بر خصوصیت فلسفی و فقهی آن مقدم دانست و نیز در فهم قرآن به ضرورت اطلاعات تاریخی پیشینی معتقد نبود.(ر.ک: التفسیر البیانی للقرآن الکریم)
طاها حسین اگر چه از ضرورت بهره گیری از پژوهش های نوین سخن می گوید(رک: المجموعه الکامله للدکتور طه حسین/ج١۴، ص ٢٢۴-٢١۶) و نصر حامد ابوزید نواندیش مصری اعلام می کند زمینهٔ مطالعات قرآنی اش پس از آشنایی با کتاب طاها حسین(فی الشعر الجاهلی) بوده است از نظر نگارنده بیشتر اصلاح گر است تا نواندیش. شاید دو رسالهٔ دکتری اش، یکی در قاهره در بارهٔ ابوالعلاء معری و دیگری در پاریس/سوربن در زمینهٔ فلسفهٔ اجتماعی ابن خلدون و نیز الهام بعضی از نوگرایان از کتاب معروفش(فی الشعر الجاهلی) موجب شده تا او نواندیش تلقی شود. بیشترین تأکید او بر جامعهٔ عقلانی که بهترین الگویش تمدن معاصر غرب است می باشد. طاها تمدن مصر را جزئی از تمدن قدیم روم و یونان دانسته و اصرار دارد مصریان با حفظ هویت دینی/اسلام باید از نظر جامعه سازی الگوی غرب را پیش بگیرند.
به عبارت دیگری او مشکل نوسازی و مدرنیزاسیون مصر را، بی توجهی به هویت اروپایی مصر می داند. البته تکوین آموزش مدل فرانسوی را گام اول مدرن شدن مصر می دانست. محمد احمد خلف شاگرد برجستهٔ امین خولی با تألیف کتاب «الفن القصصی فی القرآن الکریم» دقیقا به نقد دیدگاه سید قطب در کتاب «التصویر الفنی فی القرآن» که معتقد بود قصص قرآن واقعیت تاریخی دارند، پرداخت. خلف الله برخلاف سید قطب معتقد بود داستان های قرآن واقعیت تاریخی ندارند بلکه این قصص واقعیت های روانشناسی و جامعه شناسی هستند که قصد تحریک عواطف مردم حجاز را دارد و نه چیز دیگر (الفن القصصی/۱۹۶۵، ص ۱۱ و ۵۰)
او به ارتباط روحیه پیامبر اکرم به عنوان یکی از پیامبران با قصههای قرآن باور دارد، به این معنا که بیان قصه هر یک از انبیای سلف ناظر به یکی از حالات و مسائلی است که برای او پیش آمده و قصه پیوندی روانی میان قصهپرداز و شنونده برقرار می کند. خلفاللّه باور دارد مفسران عمدتآ کوشیدهاند تا با ترتیب دادن به قصههای قرآن، فرض واقعی بودن آنها را توجیه و اثبات کنند و این دیدگاه، مقاصد حقیقی این قصهها را که در ورای آنها نهفته است، ضایع میسازد؛ وانگهی باور به واقعیت تاریخی موجب شده که شخصیت اصلی آنها که خود حضرت رسول اکرم است، به چشم نیاید. این مصلح دینی درباره دولت نبوی و دولت عرفی عصر حاضر می نویسد:«قرآن نخستین و آخرین کتاب وحی الهی است که برای از میان برداشتن دولت دینی و جایگزین کردن دولت دنیوی مردم سالار به جای آن تلاش میکند. دولتی که رهبرانش با انتخاب مردم به قدرت میرسند و برای صلاح و خیر مردم کار میکنند». (خلف الله، التکوین التاریخی لمفاهیم الأمه، القومیه، الوطنیه، الدوله و العلاقه فیما بینما، در: الومیه العربیه و الاسلام، ص ۳۰). قبلا نوشتم که نواندیشی دینی و اصلاح دینی در نظر پژوهندگان و تاریخ نویسان “اندیشهٔ دینی” بعضا تداخل دارند و نکتهٔ دیگر این که آشنایی با دانش“هرمنوتیک” مشخصهٔ نواندیشی است.
“فضل الرحمان” پاکستانی با این دانش نو آشنایی داشت و تحت تأثیر “گادامر” و دانش هرمنوتیکی او بود. او با نقد سنت فکری تاریخی مسلمانان و با نوشتن کتاب “اسلام و مدرنیته”اش بحثهای مربوط به بازسازی اندیشه دینی و چگونگی کارآمد کردن دین در شرایط متفاوت با روزگار گذشته را مطرح کرد دو نگاه محوری و شفاف او به قرآن: ۱-پیام اخلاقی -اجتماعی قرآن و ۲- پاسخگو بودن قرآن برای مشکلات عصر محمد/ص، مطالعه شرایط تاریخی-فرهنگی صدور حکم را ضروری می دانست و فرآیند تفسیر قرآن را دو سویه :۱- حرکت از حال به عصر نزول ۲- بازگشت به زمان حال.
ادامه دارد…