مهدی بازرگان

یکی از ارمغان های تمدن و فرهنگ صادراتی مغرب زمین در همه زمینه ها، از جمله در دین و دینداری، بازنگری و انتقاد از خود بوده که باعث روشنگری و تحرک شده است.

 

مرحوم مهدی بازرگان نوشت: یکی از ارمغان های تمدن و فرهنگ صادراتی مغرب زمین در همه زمینه ها، از جمله در دین و دینداری، بازنگری و انتقاد از خود بوده که باعث روشنگری و تحرک شده است و دیگری بازگشت به خویشتن خویش که تا حدودی مورد توجه و اجرا قرار گرفته و ما از هردوی آنها غافل بوده ایم.

زبدگان و زندگان ملل مشرق زمین، در تلاش و تجربه هایی که برای رهایی از استعمار و استیلای خارجی انجام می شده است، به این نتیجه رسیدند که نه می توان با آنها درافتاد و نابود و ناتوانشان کرد. نه انتظار و امید کمک جوانمردانه یا مصلحت اندیشانه آنها، معقول و عملی می باشد و نه با تبعیت و تقلید و یا استعفای از خود، مشکل ما و مسأله بقا و بهبودمان حل خواهد شد و نه می توان سرنوشت خود و فرهنگ و کشورمان را واگذار به رویدادها و جریان های جهان، تصادفات روزگار و یا حتی به خدا کرد.

بلکه یگانه راه حل و چاره، مسئول شناختن و موثر و مقصر دانستن خودمان است و رو انداختن و به کار انداختن سرمایه های ذاتی و استعدادهای ملی خدادادی و یا به زبان عامیانه، تغییر و تکان دادن خودمان، این همان شعار«ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» نهضت آزادی ایران و تکه کلام«بازگشت به خویشتن خویش» دکتر شریعتی است که از قرآن گرفته شده است.

در کتاب نهضت آزادی هندوستان که قبل از انقلاب و در زندان شاه نوشته بودم، تذکر داده شده است که در هندوستان احساس درد و مختصر بینایی اولیه، سبب بروز یک درد شدیدتر و بینایی بسیار وسیع تر و جهانی تر گردید و انقلابی ایجاد شد؛ یک انقلاب واقعی و به قول رنه گروسه، عکس العملی علیه غربزدگی.

افرادی پیدا شدند که بازگشتی ۱۸۰ درجه به مبانی فلسفی، ملی و معنویات عالی هندی، یعنی به منابع مذهبی پیدا کردند. از قول نهرو که مردی لائیک اما متفکر منصفی بود، به نقل از کتاب نگاهی به تاریخ جهان چنین آمده است که:«نخستین موج ناسیونالیسم در هند در قرن نوزدهم، جنبه مذهبی داشت و هندو بود.» در کتاب زندگی من توضیح بیشتری داده و می گوید:«احیای ناسیونالیسم در هند مانند سایر کشورهای شرق، به طور اجتناب ناپذیر می بایست مذهبی باشد.»

انعکاس بازگشت به خویشتن خویش در زمینه دین و مذهب، بازگشت به قرآن است که فکر می کنم عنوان کننده اول آن اقبال یا سیدجمال‌الدین اسدآبادی بوده باشد. مرحوم طالقانی و بنده نیز آن را محور و مقصد تفسیرهای قرآن و نظریات خود قرار داده بودیم. به نظر می آید عنایت به این عنوان در میان مسلمانان، از یک طرف معلول حملات فراوان و هجوم ایرادها و اشکالات تردید انگیزی بوده باشد که از خارج و داخل بر عقاید و افکار دینی و آداب و مراسم مذهبی ما وارد می گردید، و از طرف دیگر معلول ظهور نظریات فلسفی و ایدئولوژی های اجتماعی-سیاسی در اروپا که در مجموع، آشفتگی و آشوب در ایمان و اهداف مسلمانان به وجود می آورد. و چون منطق مبلغین و علمای دین نمی توانست جوابگو و اقناع کننده درس خوانده ها باشد و روایات و اخبار ارائه شده نیز بسیار مغشوش و خود موجد ابهام و اشکال بود، یگانه راه حلی که در برابر تزلزل های فکری زمان و فتنه های ایمان به نظر دینداران اندیشمند می آمد، رفتن به سرچشمه دین و نوشیدن از جام زلال قرآن بود.

بدین ترتیب مسلمانان آزاداندیش، آگاهانه یا ناآگاهانه به دستور پیامبر و پایه گذار دینشان عمل کرده اند که در چهارده قرن پیش فرموده بود:«اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن» آنگاه که فتنه ها همچون پاره های شب تار شما را فرا گرفت، در چنین شرایط رو به قرآن بیاورید!

به خاطر دارم که در سالهای انتقال سلطنت از احمد شاه به رضاشاه که دوره های ابتدایی و متوسطه را می دیدم، قرآن ترجمه دار دیده نمی شد و در مدارس و مساجد و منازل اگر قرآن درس می دادند، چیز دیگری غیر از قرائت طوطی وار . حداکثر تجوید و صوت یاد نمی دادند. در حالی که در حوزه‌های طلبگی، تعلیم فقه و اصول برنامه اصلی را تشکیل می داد، تفسیر قرآن یا تدریس علوم و تاریخ و زبان فارسی، محلی از اعراب نداشت.

حتی اقدام مرحوم طباطبایی در تفسیر المیزان، کاری انقلابی و خلاف عرف و مصلحت قضاوت می شد. بنابراین ترجمه و توجه به فهم آیات و تفسیرهای روزافزون قرآن در ایران، بازگشت به قرآنی بود که عامل آن را همچون اندیشه دینی، باید تهاجم و تماس با تمدن و فرهنگ مغرب زمین دانست.

 

منبع: نشریه کیان/ شماره ۱۱