مردم خواهان بازپسگیری جوانیهای برباد رفته، زندگیهای ناکرده، شادیهای سرکوبشده و آرزومندی یک زندگی عادی و آبرومندانه هستند.

آصف بیات نوشت: آنچه در جریان است دارای خصایصی است که تازگی دارد. جنبش سبز را به یاد بیاورید، جنبشی قدرتمند که خواستار مردمسالاری و پاسخگویی حاکمیت بود. حمایت مرکزی آن طبقهی متوسط شهری و مدرن بود اگرچه برخی از ناراضیان دیگر با آن همدردی کردند. خیزشهای ۱۳۹۶ اعتراضات گستردهی گروههای اجتماعی مختلف نظیر کارگران، مالباختگان، کشاورزان بدون آب و دیگران که خواستهای مشخصی ولی مختص به گروهی اجتماعی را مطرح کردند، اگرچه همگی در طول زمان واحد و در گسترهی وسیع کشور دست به اعتراض زدند… خیزش آبان ۹۸ از این فراتر رفت به این صورت که اقشار فرودست و به خصوص طبقهی متوسط فرودست اعتراضات پیوستهتری را به نمایش گذاشتند. مرکز اصلی اعتراضات مسائل اقتصادی و معیشتی بودند و معترضان اغلب در شهرهای کوچک و روستاهای بزرگ و پیرامونی با تاکتیکهای رادیکال بهپاخاستند. خیزش کنونی گویی خیزشی فراگیر و یکپارچه است که توانسته است طبقات مختلف متوسط، متوسط فرودست و نیز اقشاری از فرودستان را در کنار قومیتهای ایرانی حول پیام محوری «زن، زندگی، آزادی» گرد آورد.
محوریت زنان و «مسألهی زن» این قیام را از دیگران متمایز کرده است. اگرچه مردسالاری در بسیاری از حکومتهای سکولار هم دیده میشود، حاکمیت دینی از حیث ساختاری بهطور فوقالعاده مردسالار است و تعجبی ندارد که مقاومت و مخالفت زنان از همان فردای انقلاب در ایران آغاز شد.
گشت ارشاد و نیروهای امنیتی میلیونها زن را در خیابانها و نهادها تحقیر کردند، اخطار دادند و دستگیرشان کردند. طبق گزارش نیروهای انتظامی در سال ۱۳۸۵، طی هشت ماه حمله به «بدحجابان» بیش از ۱.۳۰۰.۰۰۰ زن در خیابانها مورد اخطار قرار گرفتند و اخطار دریافت نمودند. سال بعد از آن طی ۳ روز حملات نیروهای گشت بیش از ۱۵۰.۰۰۰ از زنان کشور بازداشت شدند. ولی مقاومت زنان ایران ادامه یافت و آنان طی این مقاومتهای پیشرونده هنجارها و واقعیتهای نوینی را در جامعه پیاده کردند…
ولی این خیزش تنها معطوف به «مسألهی زن» نیست… و گروهها و اقشار اجتماعی محروم و مطرود و ستمکشیده دیگر را به هم تنیده. اینگونه احساس میشود که گویی رهایی زن راهگشایی رهایی مردها نیز هست. به عبارت دیگر، اعتراضکنندگان به خیز عمومی وسیعتری (greater good) رسیدهاند که همهی اقشار معترض را حول آن به وحدت برساند. به نظر میرسد شعار «زن، زندگی، آزادی» معرف آن خیز عمومی فراگیر باشد.
گویی مردم خواهان بازپسگیری جوانیهای برباد رفته، زندگیهای ناکرده، شادیهای سرکوبشده و آرزومندی یک زندگی عادی و آبرومندانه هستند. به نظرم این خیزش زندگی را طلب میکند. معترضان احساس میکنند که تحقق یک زندگی عادی و انسانی بهوسیلهی حاکمیت نقض شده… «طلب کردن زندگی» مفهومی بسیار عمیق و پرقدرت است.
تکثر مطالبات و ابراز آمال و آرزوها از مشخصات برههای از مبارزات اجتماعی است که به دنبال دگرگونی ساختاری است. هیچ گروه اجتماعی (مثل کارگران، تهیدستان، طبقه متوسط، زنان یا جوانان) به تنهایی قادر به تغییر در توازن نیروها بین جامعه و حاکمیت نیست. دگرگونیهای سیاسی واقعی همیشه با ائتلاف طبقات و اقشار مختلف محروم، مطرود و ستمدیده اجتماعی قابل حصول بودهاند… سؤال این است که چگونه میتوان مجموعهی این مطالبات مغفولمانده را در چارچوب یک درخواست فراگیر، ساده و قابل فهم بیان کرد که دردمندان گوناگون با آن همدلی کنند و با آن همزبان باشند؟
به نظرم شعار «زن، زندگی، آزادی» توانایی انعکاس خواستهای گروههای مختلف محروم و مطرود و ستمدیده جامعهی ما را دارد. محوریت زن تداعی آن گفتهی قدیمی است که «آزادی یک جامعه بدون آزادی زنان آن ممکن نیست».
هر جنبش اجتماعی مقتدر همواره در مظان سوءاستفاده است به این صورت که فرصتطلبان در گوشه و کنار یا خارج از کشور تلاش میکنند از آن به نفع خود استفاده کنند… خوشبختانه خیزش سیاسی «زن، زندگی، آزادی» به نظر میرسد دارای ظرفیت و درک سیاسی کافی است که به این بازیهای سیاسی وقعی نگذارد و با تکیه بر نیروی انبوه مردمی راهش را ادامه بدهد.
بهطور کلی ابهام و عامیت یکی از پارادوکسهای اغلب جنبشهای انقلابی است، زیرا از یکطرف وحدت را میسر میکند که لازمهی توانمندی و شرط پیروزی هر جنبش انقلابی است و نیز، شفافیت و جزییات و تعبیرات و انتظارات گوناگون در زیر قبای شعار عام محو میشوند تا تنها پس از رسیدن به هدف مشترک بار دیگر سر برآورند. در این مرحله است که اختلافات سیاسی و انتظارات به اوج خود میرسد. این معضلی است که نیاز به راهحل دارد. مثلاً اگر قرار است «سیاست» دموکراتیک برقرار بشود شاید بتوان به میانجی مذاکره به توافقی کلی دست یافت.
*استاد جامعهشناسی دانشگاه ایلینوی
*گزیدهای از روزنامهی اعتماد