دریغا از برادرانم که قرآن را خواندند، و بر أساس آن قضاوت کردند، در واجبات الهى اندیشه کرده و آنها را بر پاداشتند، سنّت هاى الهى را زنده و بدعتها را نابود کردند، دعوت جهاد را پذیرفته و به رهبر خود اطمینان داشته و از او پیروى کردند. (سپس با بانگ بلند فرمود): جهاد جهاد بندگان خدا، من امروز لشکر آماده مىکنم، کسى که مىخواهد به سوى خدا رود همراه ما خارج شود.

جلسه سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی به مناسبت شبهای قدر شب گذشته ۲۰ فروردینماه در فضای مجازی برگزار شد که گزیدهای از آن را در ادامه میخوانید؛
ما اجمالا درباره شهادت امام علی(ع) مطالبی میدانیم اما موضوع شهادت حضرت لایههای مختلف اجتماعی و سیاسی دارد و من تلاش میکنم در هر جلسه یکی از ابعاد شهادت حضرت را مورد بررسی قرار دهم.
آنچه در اینجا به دنبال پاسخ آن هستیم این است که شهادت امیرالمومنین(ع) چگونه مردنی بود؟ مردن انواع و اقسام زیادی دارد. همه انسانها میمیرند ولی مردن آنها یکسان نیست. امیرالمومنین(ع) به شهادت رسید و شهادت نوعی از مردن است ولی خود شهادت هم یک نوع نیست و انواع و اقسامی دارد. اگر بخواهیم بدانیم مردن علی(ع) از چه جنس مردنی است باید حالات و روحیات و فضای اجتماعی دوران ایشان به خصوص در ماههای پایانی را مطالعه کنیم.
مرگی از جنس غربت و تنهایی
برای اینکه از مقدمات زیادی استفاده نکنم و سریعتر وارد اصل مطلب شوم به نظر میرسد سخنان امیرالمومنین(ع) در یک هفته پایانی عمر حضرت میتواند پاسخی به این سوال باشد که نوع مردن در مورد ایشان چگونه بوده است؟ سید رضی در نهج البلاغه خطبه ۱۸۲ سخنرانی را از حضرت نقل میکند و در پایان آن میگوید پس از این سخنرانی امیرالمومنین(ع) کمتر از یک هفته زنده بود. برخی شارحان گفتند این آخرین سخنرانی آن حضرت است. به نظر بنده بخش پایانی این خطبه نوع مردن حضرت را نشان میدهد و از آن میتوان استفاده کرد که مرگ حضرت مرگی از جنس غربت و تنهایی است.
وقتی انسان خود را غریب و تنها حس میکند آمادگی برای رفتن در او به وجود میآید و از کلام حضرت میتوان این حس را دریافت کرد. البته این حس غربت و تنهایی دو گونه است: قسم اول این است که انسان مومن به طور کلی در عالم طبیعت احساس تنهایی میکند، خود را در تنگنا و زندان مییابد، شوق به گشودن در زندان و آزاد شدن از قفس در او وجود دارد. این یک امر کلی است. منظور من در بحث امشب قسم اول نیست. علی(ع) علاوه بر آن حس غربت که یک امر عمومی و فراگیر در زندگی ایشان است، در سالهای پایانی و روزهای پایانی عمر نوعی از حس غربت در جامعه و در میان مردم احساس میکرد یعنی شرایط اجتماعی چنان اتفاق افتاده بود که وقتی ایشان به اطراف خود نگاه میکرد، خود را در تنهایی میدید.
شاهد اینکه حضرت در اواخر عمرش چنین حسی در جامعه داشت خطبه ۱۸۲ است که در روزهای آخر عمر حضرت بیان شده است. خطبه مفصل است. حضرت در بخشی از خطبه میفرمایند: «مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا الَّذِینَ سُفِکَتْ دِمَاؤُهُمْ وَ هُمْ بِصِفِّینَ أَلَّا یَکُونُوا الْیَوْمَ أَحْیَاءً یُسِیغُونَ الْغُصَصَ وَ یَشْرَبُونَ الرَّنْقَ، قَدْ وَ اللَّهِ لَقُوا اللَّهَ فَوَفَّاهُمْ أُجُورَهُمْ وَ أَحَلَّهُمْ دَارَ الْأَمْنِ بَعْدَ خَوْفِهِمْ. أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّهِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَهِ»
«آرى آن دسته از برادرانى که در جنگ صفّین خونشان ریخت، هیچ زیانى نکردهاند، گر چه امروز نیستند تا خوراکشان غم و غصّه و نوشیدنى آنها خونابه دل باشد. به خدا سوگند، آنها خدا را ملاقات کردند، که پاداش آنها را داد و پس از دوران ترس، آنها را در سراى امن خود جایگزین فرمود. کجا هستند برادران من که بر راه حق رفتند، و با حق در گذشتند؟ کجاست عمّار و کجاست پسر تیهان (مالک بن تیهان انصارى) و کجاست ذوشهادتین (خزیمه بن ثابت که پیامبر شهادت او را دو شهادت دانست) و کجایند همانند آنان از برادرانشان که پیمان جانبازى بستند، و سرهایشان را براى ستمگران فرستادند؟» چه اتفاقی افتاده که امیرالمومنین(ع) اینگونه دردمندانه سخن میگوید؟ طبیعتا زمانی که به انسان حس غربت و تنهایی دست دهد یاد دوستانش میافتد.
دیگر تحمل این زندگی را ندارم
وقتی حضرت یاد دوستانش افتاد و جای آنها را خالی دید و نام آنها را برد دستی به محاسن کشید گریهای طولانی کرد و فرمود: «[أَوْهِ] أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِیَ الَّذِینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ، أَحْیَوُا السُّنَّهَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَهَ، دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُ. ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ: الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ، أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا، فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ فَلْیَخْرُجْ»
«دریغا از برادرانم که قرآن را خواندند، و بر أساس آن قضاوت کردند، در واجبات الهى اندیشه کرده و آنها را بر پاداشتند، سنّت هاى الهى را زنده و بدعتها را نابود کردند، دعوت جهاد را پذیرفته و به رهبر خود اطمینان داشته و از او پیروى کردند. (سپس با بانگ بلند فرمود): جهاد جهاد بندگان خدا، من امروز لشکر آماده مىکنم، کسى که مىخواهد به سوى خدا رود همراه ما خارج شود.»
این حس و حال روزهای آخر حضرت است. انگار ایشان با این سخنان به یاران خود میفهماند که من تنها ماندم و دیگر تحمل اینگونه زندگی را در میان شما ندارم. این نشان میدهد که امیرالمومنین(ع) احساس غربت و تنهایی میکرد و کاملا آماده شده بود از میان آن مردم رخت بربندد.
منبع: ایکنا