پنجشیر امروز گمشدۀ ماست، احمد مسعود و یارانش برای ما آشنایند، فقط ما در این داستان با خلیفهایم با همان که قدرت دارد همان که شمشیر دارد.
رحیم قمیشی نوشت: عدهای سیاهپوش آمده و کشور را گرفتهاند. میگویند ماییم امارت اسلامی. ماییم قدرت خدا. میگویند میخواهیم سنت رسول خدا را مو به مو پیاده کنیم. میگویند سنت رسول خدا جز با شمشیر پیاده نمیشود. میگویند دمکراسی سم است. همه منحرفند ما به حق. میگویند همه مردم هم ما را نخواهند، ما نمایندگان خداییم و دارای حق حاکمیت.
عدهای کوچک رفتهاند به گوشهای. میگویند ما نمیخواهیم با خلیفه بیعت کنیم. میگویند ما سر جنگ با کسی را نداریم، حقوقمان را میخواهیم. میگویند آزادی و زندگی عادلانه حق ماست.
نمیخواهیم همفکر و همراه شما باشیم، نمیخواهیم با ذلت زندگی کنیم. نمیخواهیم زیر دست شما باشیم!
سیاهی لشکر از چهار طرف آنها را در بر گرفته. یا با ما باشید یا نفس نکشید. یا مثل ما باشید یا اصلا نباشید. یا به خدای ما ایمان بیاورید یا سرهایتان را نزد خلیفه میبریم. جماعت کوچک میگوید ما مرگ با شرافت را بر زندگی ذلتبار ترجیح میدهیم.
جماعت انبوه میگوید، شما را که از سر راه برداشتیم، شما را که کشتیم، وعده پیروزی خدا را گرفتهایم. همان که قرآن به ما وعده داده بود!
جماعت کوچک میگوید، ما که رفتیم تا ابد زندهایم و حقارت تا همیشه در شما خواهد ماند. ما خدا را در عدالت میبینیم. ما خدا را در عزت انسان میبینیم…
نمیدانم احمد مسعود حکایت امام حسین ما را خوانده یا نه. فقط به او میگویم ما هنوز در ۱۴۰۰ سال پیش زندگی میکنیم.
تنها بلدیم به سر و صورتمان بزنیم که حسین را کشتند!
ما چه میدانیم حسین هنوز بین ما نفس میکشد.
ما تنها بلدیم داستان بخوانیم!
و بعد از مرگ قهرمانها بر آنها بگرییم.
پنجشیر امروز گمشدۀ ماست
احمد مسعود و یارانش برای ما آشنایند
فقط ما در این داستان
با خلیفهایم
با همان که قدرت دارد
همان که شمشیر دارد
همان که از او میترسیم
ما بنده قدرتیم
ما بنده دنیاییم
ما را ببخش احمد جان
ما حتما بعدها برایت مراسمها خواهیم گرفت
و عکست را بسیار خواهیم زد به دیوارها
اما دست و دلمان نمیرود
راستش را بگویم
ما هم خلیفه داریم!
ما بندۀ خلیفهایم…