عباس موسایی

آخرین بیانیه آقای خاتمی را می‌توان مانیفست روزآمد اصلاحات نام نهاد؛ خوداصلاحی برای جلوگیری از مخاطرات عدیده و فزاینده.

 

عباس موسایی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، در یادداشتی برای “راهبرد” نوشت:

دوم‌خرداد۷۶ را می‌توان  تجدید مطلع قانون‌خواهی متبلور در نهضت مشروطیت، از دل جمهوری اسلامی و پارادایم ِ اسلام سیاسی دانست.

به عبارتی، دوم‌خرداد، روز زایش گفتمانی به نام اصلاحات بود که انسان ایرانی، آن را از درآمیختن خودآگاهی روزآمد خود به وقت آن روز و تجارب تاریخی‌ای که از نهضت مشروطیت، در گذر از خودسری و خودکامگی به حاکمیت قانون (قانون اساسی)، حاکمیت ملی و… به دست آورده بود.

ملت ایران در عزیمت‌گاه دوم‌خرداد، معمار بازسازی و نوسازی گفتمان جدیدی بود که علیرغم بهره‌مندی از دستاوردهای مدرنیت در عرصه حکمرانی، با فرهنگ و سنت‌های ایرانی و اسلامی، هم‌آهنگ بوده و در صحنه سمفونی‌ای که به نام اصلاحات می‌نوازد، همنشینی هارمونیک نواهای مدرنیت، ایرانیت و اسلامیت را سازمان و سامانی نو دهد.

دوم‌خرداد۷۶، از منظری دیگر سنتزی نو از آرمان‌های مشروطیت و انقلاب۵۷ بود و می‌خواست تکالیف معوقه مشروطیت که در گفتمان استبدادی شبه‌مدرن، سکولار و باستان‌گرای پهلویسم، به حاشیه رانده شده و در اوان انقلاب امکان ظهور و بروز نیافته بود، در صورت و سیرتی روزآمد، عرضه کند.

اصلاح‌طلبی بعنوان گفتمان مولود دوم‌خرداد، اما  از بدو شکل‌گیری با سدهای سترگ اقتدارگرایی و براندازی‌خواهی مواجه شد؛ دو گفتمانی که از بد حادثه، هرچند خود را  دِگر و غیریت رادیکال همدیگر تعریف می‌کردند، اما چه‌بسا در  سپهر نظر، زبان، روش، کنش و واکنش‌های‌شان، شباهت‌های عجیبی قابل رویت بوده است و برای هدم و حذف اصلاح‌طلبی و دستاوردهایش از هم مدد گرفته‌اند و به هم مدد رسانده‌اند، به هم اِسناد و استناد کرده‌اند و روی هم حساب باز کرده‌اند؛ هرچند به ظاهر خود را خصم هم تعریف کرده‌اند.

اصلاح‌طلبی از طرفی از درون نیز بعضا دچار معضلات و مشکلات بحران‌سازی است؛ چه‌بسا پویندگان عرصه فرصت و صاحبان اراده‌های معطوف به قدرت، اصلاح‌طلبی را بستر پاس کردن مطالبات شخصی و باندی خود یافتند و نقش این جرگه در تبدیل اصلاحات با آن قدرت و اعتبار، به این اوضاع، سهمی بزرگ دارند!

بااین‌همه، اما به حکم عقلانیت و تجربه، همچنان می‌توان از اصلاح‌طلبی، دستاوردها و ظرفیت‌هایش دفاع کرد. اصلاح‌طلبی همچنان می‌تواند گفتمان درون‌زای رهاسازی باشد؛ زیرا که بیش از هر زمانی گفتمان‌های بدیل و رقیب اصلاح‌طلبی، یعنی یکدست‌سازی خالص‌ساز و سرنگونی‌طلبی، هر دو از حل مسائل و مصائب ایران، درمانده‌اند.

امروز و ۲۶سال پس از آن روز بزرگ، بدون نگاهی همه‌جانبه‌نگر به مبانی هویتی و برسازنده گفتمان فاخری به نام نامی اصلاح‌طلبی، که محصول تجارب تاریخی ملت به وقت آن روز بزرگ بود، بدون شناخت موانعی که اقتدارگرایی در برابرش علم کرد، بدون فهم غیراصلاح‌طلبی تحمیلی بر آن، بدون درک فرصت‌طلبی و باندبازی‌های درونی، بدون توجه به دال مرکزی و نظام تفاوت اصلاح‌طلبی از غیراصلاح‌طلبی، نمی‌توان منادی اصلاح‌طلبی بود.

اصلاح‌طلبی به وقت اکنون، لازم است که خود را مجددا بازتعریف و بازتوصیف کند تا که خود را بهتر و روزآمد‌تر بازنمایاند.

البته خطاست اگر انتظار داشته باشیم که این بازتعریف و بازتوصیف، عبور از دال‌ها، نشانه‌ها و مبانی هویتی‌ای باشد که فراتر و فروتر از اصلاح‌طلبی تعریف می‌شوند.

اصلاح‌طلبی را باید روزآمد کرد و البته این روزآمدسازی، نه به معنای در آمدن به رنگ بت عیار احساسات‌گرای زمانه است و نه به معنی عبور از شخصیت‌های برجسته‌ای که اصلاح‌طلبی بدون نام و نشان ایشان، جایگاهی ندارد.

البته ۲۶سال پس از آن روز و با توجه به شناخت جدید، یقینا آرایش گفتمانی جدیدی طلب می‌کند تا هم در برابر اقتدارگرایی و فتنه‌گری‌هایش و هم در مواجهه با براندازی‌خواهی و سحرانگیزی‌ها و وارونه‌نمایی‌هایش و هم در مواجهه با ائتلاف نانوشته این دو جریان ِ اصلاح‌ستیز، استوارتر از گذشته بایستد.

در این شرایط، اصلاح‌طلبان باید بپایند که در ساحت‌های نظر و عمل، نه مسحور جلوه‌گری‌ها و هیجان‌های براندازی‌خواهی خیال‌بن شوند و نه به وادی غیراصلاح‌طلبی‌های اضمحلال‌طلبانه بغلطند و صد البته جرأت، شجاعت و شهامت عبور از برخی ناوفاداران، منفعت‌طلبان، سنگین‌پایان و سبک‌سران هزینه‌ساز را در خود تقویت کنند.

اصلاح‌طلبی می‌تواند به «تنها بازی در شهر» تبدیل شود، به شرطی که روح تحولات ساری و جاری در عرصه عمومی به وقت اکنون را بشناسد و به تکانه‌ها و مبانی هویتی خود در دوم‌خرداد وفادار باشد و آن را در گفتمانی زمینه و زمانه‌پرورده، جانی تازه ببخشد.

آخرین بیانیه آقای خاتمی را می‌توان مانیفست روزآمد اصلاحات نام نهاد؛ خوداصلاحی برای جلوگیری از مخاطرات عدیده و فزاینده.