احمد زیدآبادی

قاعدتاً رهبران آمریکا از تاریخ امپراتوری‌های جهانی این درس را آموخته‌اند که تعهدات امنیتی فزاینده و پرهزینۀ بین‌المللی، نهایتاً به تضعیف و سقوط آن امپراتوری‌ها منجر شده است و بنابراین نمی‌خواهند آن سرنوشت را برای خود تکرار کنند.

 

احمد زیدآبادی نوشت: دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا تسلط طالبان بر افغانستان را «شکست تاریخی» جو بایدن دانسته و خواستار استعفای او از ریاست جمهوری شده است. ظاهراً ترامپ از یاد برده است که دولت خود او مذاکره با طالبان را در دوحه آغاز کرد، با آنها به توافق رسید و متعهد به عقب‌نشینی ارتش آمریکا از افغانستان تا نفرِ آخر شد. همۀ این کارها نیز توسط زلمای خلیل‌زاد نمایندۀ ویژۀ او صورت گرفت؛ همان نماینده‌ای که بایدن هم او را در مقام خود ابقاء کرد و آخرین پرده از سناریوی بازگشت طالبان به قدرت، با بازیگری وی به نمایش در آمد.

با این حساب، اگر قرار به سرزنش فردی به عنوان مسئول سلطۀ طالبان بر افغانستان باشد، در درجۀ نخست دونالد ترامپ سزاوار سرزنش است. واقعیت اما این است که بحث عقب‌نشینی از افغانستان و مذاکره با طالبان از زمان ریاست جمهوری باراک اوباما بر سر زبان‌ها افتاد و ریچارد هالبروک دیپلمات فقید آمریکایی به عنوان نمایندۀ دولت اوباما در افغانستان این موضوع را به میان آورد. در حقیقت، سیاست در صورت واقعی و صحنۀ عملی خود، نسبت ناچیزی با «رمانتیسیسم» مورد نظر بسیاری از کنشگران عرصۀ بین‌المللی دارد.

سیاست همچنان بازی موازنۀ نیروهاست هر چند که به خلاف دوران گذشته، مؤلفه‌های تازه‌ای از قدرت از جمله قدرت افکار عمومی هم به آن اضافه شده است. ظاهراً آمریکا از حدود یک دهه پیش، مسئلۀ افغانستان را به چشم بحرانی برای «اتلاف منابع» می‌دید و در صددِ خلاص کردن خود از این بحران بود. طبعاً درجایی که سرمایه‌گذاری نسبتِ روشن و معناداری با سودآوری نداشته باشد، یک سیاستمدار واقع‌گرا به صرف اینکه خود را شکست‌ناپذیر و قدَر قدرت نشان دهد و یا در چشم شماری از ناظران، خوار و بی‌مقدار جلوه نکند، به اتلاف منابع ادامه نمی‌دهد و با عقب‌نشینی از موضع خود قصد امتحان راه‌های نرفته را می‌کند.

بر این اساس، از نگاه سران آمریکا عقب نشینی از افغانستان نه به عنوان نوعی شرمساری بلکه نشانۀ قدرت انعطاف در تصمیم‌گیری برای پیشگیری از هدر رفت منابع نگریسته می‌شود تا امکان تحرک و چالاکی دوباره‌ای به وجود آید. در یک نگاه کلان‌تر، آمریکا تصمیم گرفته است که دامنِ پت و پهنِ حضور نظامی خود در اقصی نقاط جهان را حتی‌المقدور برچیند. طبعاً دشمنان و پاره‌ای متحدان آمریکا این حرکت را نشانۀ ضعف آن کشور تلقی خواهند کرد، اما از زاویۀ نگاه سیاستمداری که در کاخ سفید نشسته است، حضور نظامی گسترده در جهان یعنی تحمیل هزینه‌های اضافی بر شانۀ اقتصاد آمریکا و در نتیجه، عقب افتادن از رقبای تازه نفسی مانند چین که بدون تحمل مخارج حضور نظامی در گوشه و کنار جهان، بر سرعت رشد اقتصادی خود می‌افزایند.

قاعدتاً رهبران آمریکا از تاریخ امپراتوری‌های جهانی این درس را آموخته‌اند که تعهدات امنیتی فزاینده و پرهزینۀ بین‌المللی، نهایتاً به تضعیف و سقوط آن امپراتوری‌ها منجر شده است و بنابراین نمی‌خواهند آن سرنوشت را برای خود تکرار کنند. از این رو آنان در این اندیشه‌اند که دخالت نظامی خود را به حوزۀ منافع حیاتی آمریکا در سطح جهان محدود کنند تا هزینۀ کنترل دیگر بحران‌ها  بین همۀ بازیگران بین‌المللی تقسیم شود. در این میان، دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی نیز عقب‌نشینی آمریکا از افغانستان را به معنای ضعف و بیچارگی واشنگتن معرفی می‌کند.

از یک زاویه، این عقب‌نشینی، نشانۀ ضعف است زیرا قدرت و توان ایالات متحده قطعاً لایزال و نامحدود نیست. اما از زاویۀ دیگر شناخت ضعف و تلاش برای رهایی از آن، به نوبۀ خودش قدرت است و مانع فرو رفتن در باتلاقی بی‌انتهاء و هدر دادن بی‌نتیجۀ منابع به صرفِ قدرت‌نمایی کاذب می‌شود. کاش ما هم در مورد هزینه‌های حضور برون مرزی خود، از همین نقطه نظر می‌نگریست. در واقع بزرگترین ضعف در این عالم، نداشتنِ قدرت عقب‌نشینی است!